روزگاریست، در آن بشر فتنه زده، فریفته دام های جهل و شیطان و کبر است و از در آمیختن ظلم و جهل، دچار سرگشتگی و ناآرامی دائمی است و همه وجودش را نفرت و ترس فرا گرفته است.
امیرمؤمنان علیه السلام آن زمانه و مردمش را چنین توصیف میکنند: قامَتْ عَلی سَنابِکِها. فَهُمْ فیها تائِهُونَ حائِرُونَ جاهِلُونَ مفتونون. و باز هم -به انتظار فتنه ای بیش- بر سر سُم خود ایستاده. در آن فتنه، سرگردان و حیران و نادان و دچار حیله و فتنه هاست. در چنین ظلمتی فراگیر خداوند سرایی را مملو از مهر و کانون مهرورزی پدر و دختری قرار داد که همه تارو پود آن به عواطف و آرامش و محبت آویخته و زینت یافته است.
تا بدان حد که همه انظار و ابصار با مشاهده آن به تحیر نشسته و مات جمال صحنههای با شکوه این مهرورزیاند. بزرگ مردی که وجودش مالآمال از عواطف پاک و مهر و محبت است، دخترش را از بدو تولد تا واپسین لحظات حیاتش غرق در مهر و محبت خویش می سازد.
پدری که هر صبحگاه و شامگاه با روئیت مهجبین دردانهاش، شادی در سیمای او موج میزند و آغوشش گشوده میشود! دختر هم هر روز چشمش به لبخند پدر باز میشود و لبانش برای بوسه بر رخ آن مهتاب غنچه میشود و در آغوش پدر، همه وجودش شکوفه می گردد! همه آنات حیاتش غرق در دریای مهر و محبت اوست و نشاط و شادی قرین وجودش می گردد.
شکوه این نمایش پاک عاطفه و مهر هنگامی اوج می گیرد که پدر او را "مادر" خطاب می کند و او با شوق تمام بال محبت برای پدر می گشاید و همه هنرش را در تجسم مهر معصومانهاش برای پدر به کار می بندد تا تبسم مهر پدرانه را بدست آورد.
عظمت وجود عشق و مهر دخترانهاش را در همه دوران سخت و پر مرارت رسالت پدر نثارش میکند تا همانند مادرش آن بزرگ بانوی بیهمتا، خدیجه کبری غم و اندوه از او بزداید! بدین سبب پدر، او را مادر خطابش میکند، چون دامن پرمهر و عطوفتش همچون مهر مادری غمگسار پدر است.
در اوج اندوه هم که بود وقتی چشمانش به روی دردانه اش باز می شد و حضورش را حس میکرد، شادیاش بر اندوه و غمش غلبه می کرد و تبسمش را نثارش می ساخت.
چنانچه آوردهاند هنگامی که آیه «و إنّ جهنّم لمَوْعِدُهُمْ أجْمَعین* لَها سَبْعَهُ أبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌمَقْسُومٌ؛ همانا جهنم وعده گاه همه می باشد که خداوند برایش هفت در قرار داده و از هر دری افرادی وارد خواهند شد»، بر پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نازل شد، آن حضرت بسیار گریست. اصحاب آن حضرت نیز همه گریان شدند و کسی توان صحبت و سخن گفتن با حضرت را نداشت. اصحاب پیامبر میدانستند که هرگاه پیامبر دخترش فاطمه را میبیند، شاد و خوشحال میشود. لذا سلمان فارسی که نگران حال پیامبر بود، به سوی منزل فاطمه روانه شد تا او را نزد پدرش آورده و موجب تغییر حال و آرامش و شادمانی پیامبر شود.
وقتی سلمان به منزل حضرت فاطمه سلام اللّه علیها وارد شد، دید حضرت آسیاب نمودن مقداری جو مشغولند و با خود این آیه «وَ ما عِنْدَاللّهِ خَیْرٌ و أبْقی» را زمزمه می کند. سلمان بر حضرت سلام کرد و جریان گریه و اندوه رسول خدا را برای آن بانو بیان نمود. حضرت زهرا سلام اللّه علیها با شنیدن این خبر برخاست و چادر خود را که چند وصله داشت، بر سر انداخت تا نزد پدر رود.
سلمان با دیدن چنین زندگی و لباسی به گریه افتاد و گفت: چقدر سخت و غیر قابل تحمل است که دختران بزرگان و پادشاهان، لباس های فاخر و گرانقیمت میپوشند و در تجملات و رفاه و آسایشاند ولی دختر رسول خدا چادری پشمین و وصله دار می پوشد و این همه سختی و کمبود را تحمل مینماید.
حضرت همراه سلمان به راه افتاد تا به محضر پیامبر رسیدند. پیامبرخدا با دیدن او از گریستن دست کشید و آرامش یافت و به ابراز محبت به دخترش پرداخت.
حضرت زهرا بعد سلام مانند همیشه با مهر و محبت گفت: پدرجان! دخترت فدای تو گردد، چرا گریان بودهای؟ (بحار الانوار ج۴۳ص۷۸) وجودش در کرانه پرمهر محبوب خداوند از حب و مهر پاکی سرشار می شود و به کوثر محبت و مهرورزی بیهمتا تبدیل می شود و منظرههایی بی مثال میآفریند که همه و هر آنچه مهر و عشق پدر و دختر در عالم است به کرنش نشسته و اهل عرش و زمین از نگاه این فوران مهر پاک به تحیر فرو ماندند! جلوه جمیل بوسه پدر بر دستان دختر در انظار دیگران را کس تا آن روز نه دیده و نه شنیده بود و نه به تماشا ننشسته بود.
نه تنها درجاهلیت و بربریت حجاز آن زمانه بلکه در هیچ جای دیگری از جهان هم سریان چنین عشق و مهر پاک و زلالی را کسی نچشیده و ادراک نکرده بود! و چنین منظری به روئیت نرسیده و نشان و نمودی نداشت!
او به دریافت این همه مهر پدر سرشار از محبت و مهر والایی شد و همه آن را به دیگران میبخشد. به همسر و به فرزندان به نهایت مهر می ورزد! حیاتش را بر محبت بنا میکند و عمودهای زیستش را با مهر استوار نموده است تا کانون خانه سرشار از رحمت و لطف و محبت شود و جامعهای بنا گردد که مهرورزی در آن جاری و مردمان در پناه حیات طیبه و معقول، مأمون گردند.
او کوثر مهر و محبت شد و "حانیه" نام یافت! حانیه یعنی بانویی که به شوهر و فرزندانش بسیار مهربان و دلسوز است و او به کمال و تمام حانیه است، حانیه علی، امیر مؤمنان و حسنین و دخترانش! و همه دختران آن زمانه و دیروز و امروز! به آن بانو حبیبه گفتهاند، یعنی دوستدار پدر و محبوب رسول خداوند! و حبیب و محبوب فرزندان پاک و اهل بیتش! و این مهر و حب در خانه و به مردم و اهل اسلام را به فرزندان پاک و اهل بیت پیامبر و راهبران حقیقت محمدیه، به وراثت به ودیعت نهاد و ایشان از مادر آموختند و در جوهره وجودیشان این مهر و حب مندرج گردید و جریان یافت و از این رو بر همه حجت های الهی و مشعل داران طریقت و امامان هدایت، اسوه و حجت شد و مهر وجودش در سلسله نوریه خاندان امامت سریان یافت.
از اینرو هرکه به حب او و فرزندانش دست آویخت، رستگار شد و از جهالت رهیده و به وادی نور راه یافته و طعم گوارای دیانت و ایمان را خواهد چشید. «اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَیْها صَلاةً تَزِیدُ فِی مَحَلِّها عِنْدَکَ، وَشَرَفِها لَدَیْکَ، وَمَنْزِلَتِها مِنْ رِضَاکَ، وَبَلِّغْها مِنَّا تَحِیَّةً وَسَلاماً، وَآتِنَا مِنْ لَدُنْکَ فِی حُبِّها فَضْلاً وَ إِحْسَاناً وَرَحْمَةً وَغُفْراناً؛ خدایا بر او درود فرست، درودی که بر مقامش نزد تو بیافزاید و بر شرفش در پیشگاهت و بر منزلتش از خشنودیات و به او از سوی ما درود و سلام برسان و به ما در راه دوستیاش از سوی خود، فضل و احسان و رحمت و آمرزش عطا فرما».
* حجت الاسلام حمید احمدی؛ پژوهشگر دینی
نظر شما