تهران - ايرنا - به نوشته سايت ديپلماسي ايراني ،دكتر مسعود رضائي، پژوهشگر مركز مطالعات استراتژيك خاورميانه در يادداشتي براي ديپلماسي ايراني به بررسي روابط ايران و چين و تاثير توافق جامع هسته اي بر آينده اين روابط مي پردازد.

با گذشت زمان، رابطه ايران و چين در حال تغيير است و طي ماه هاي آينده ممكن است اين امكان بوجود آيد كه سياست هويتي و محورهاي جديد سياسي- اقتصادي ميان دو كشور در قياس با گذشته در مسير متفاوت و البته درست تري به پيش برود. در حالي كه «وانگ يي»، وزير خارجه چين، چند روز پيش را در ايران مهمان همتاي خود، جواد ظريف بود و احتمالاً مباحث مهمي ميان آنها رد و بدل شده است، آقاي ولايتي (رئيس مركز تحقيقات استراتژيك) از سفر قريب الوقوع رئيس جمهور چين (شي جين پينگ) به ايران خبر داده است. موضوعي كه حكايت از عزم پكن براي ورود به ايران بعد از توافق نهايي هسته اي دارد. ماه گذشته نيز «زانگ دگو آنگ»، عضو شوراي مشاوران سياست خارجي چين، به ايران سفر كرده بود. امري كه به نوبه خود حاوي پيام هاي مهمي است. حال اگر فرض را بر اين پايه قرار دهيم كه توافق هسته اي نهايي ميان ايران و گروه 1+5 تا موعد مقرر و يا در يك حالت آرماني، زودتر از آن به امضاي طرفين مذاكرات برسد و بر اساسِ آن، برخي از تحريم هاي آمريكا، اتحاديه اروپا و در نهايت تحريم هاي سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه اي چهار رقمي برداشته شود؛ نيازي به توضيح نيست كه فرصت هاي ايران در فرداي توافق در چه ابعادي گسترده و چگونه براي بسياري از كشورها خودنمايي كرده و جذابيت خود را نشان خواهد داد. بر همين اساس مي توان حدس زد كه اين سفر در چنين سطحي احتمالاً به گونه اي برنامه ريزي شود كه در اندك زماني پس از حصول توافق شي جين پينگ در ايران حضور يابد و زودتر از همتايان اروپائي خود از فرصت پيش آمده بهره برداري كند.

عموماً رسيدن به توافق هسته اي نهايي علاوه بر اهميت ذاتيِ آن از جنبه منطقه اي و بين المللي براي ايران و با در نظر گرفتن مزاياي اقتصادي و افزايش حجم تجارت ميان تهران و پكن، ملاحظات قابل توجه راهبردي و ژئوپلتيكي را نيز به همراه دارد كه قلمرو آن از خليج فارس، اقيانوس هند و تنگه مالاكا تا جاده ابريشم جديد و آسياي مركزي گسترش مي يابد. اما در اين خصوص، نقش و متغير ايالات متحده آمريكا به عنوان بازيگري مؤثر و غير قابل انكار مورد توجه جدي است. اين موضوع در چندين سطح متفاوت قابل بررسي است و پرسش هاي متعددي با خود مطرح مي كند. به عنوان نمونه، آيا پس از توافق نهايي و كاهش تنش ميان ايران و غرب، توازن قدرت ميان چين و آمريكا در خليج فارس تغيير مي كند؟ و آيا با آزادي عمل بيشتر ايران در حوزه تجارت، منافع اقتصادي در حال افزايشِ چين در منطقه به سياست خارجي و امنيتي عمل گرايانه تري از سوي چين در قبال ايران منجر خواهد شد؟ پاسخ به اين دست پرسش ها چندان آسان نيست؛ اما در اين خصوص فرضيه هاي مختلفي را مي توان متصور شد.

چين همواره به ايران به عنوان وزنه اي سياسي و راهبردي در قلب خاورميانه نگاه كرده است؛ اما با توجه به استراتژيِ مهم «سياست توسعه مسالمت آميز» خود، پكن دلبستگيِ آنچناني به هيچ كشوري در عرصه بين المللي براي بسط پيوندهاي راهبردي و اتحاد ندارد؛ حتي روسيه. حمايت از چهار قطعنامه تحريمي عليه ايران در سازمان ملل، تنها نمونه كوچكي از اين واقعيت است. بر همين اساس و به طور نمونه، زماني كه ايران در سال 2009 درگير مسائل داخلي شد؛ اين كشور بلافاصله با مشاهده خيزش تركيه در خاورميانه، به سمت آنكارا گرايش نشان داد و سپس در پيِ محوريت دادن به تركيه در خاورميانه برآمد. اما تحولات و خيزش هاي جهان عرب و همچنين خودزني تركيه در بحران سوريه؛ جايي كه قرار بود استقلال عملِ خود را از آمريكا و اروپا نشان دهد موقعيت متضادي را به وجود آورد. از يك طرف چين در مورد محوريت تركيه در خاورميانه دچار ترديد شد و به همراه روسيه به قطعنامه هاي سازمان ملل در مورد سوريه رآي منفي داد و از ديگر سو، روي كار آمدن دولت جديد در تهران و شروع مذاكره هسته اي با ايران، منجر به مشروعيت بخشي به رابطه بين المللي ايران و چين شد.

بر همين اساس، در حال حاضر پكن توسعه سياسي، دفاعي و ارتباط بيشتر با ايران جديد را با توجه به همكاري ايران با غرب در مساله هسته اي بسيار كم هزينه تر مي بيند. چرا كه با توجه به شرايط جديد، پيوندهاي عميق تر پكن و تهران، واكنش تند سياسي قدرت هاي غربي را در پي نخواهد داشت. در تأييد اين موضوع مي توان به سفر كم سابقه وزير دفاع و همچنين فرمانده نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي به چين و همچنين پهلو گرفتن ناوگروه هاي جنگي چين براي نخستين بار در بندرعباس در قالبِ عملياتي نمودن ديپلماسي دفاعي دو كشور اشاره كرد. موضوعي كه تا پيش از اين در سطح حرف و كاغذ متوقف شده بود.

اساساً چين ايران را نه تنها براي حفظ جريان آزاد نفت از خليج فارس، بلكه به عنوان گره گشايِ آتيِ امنيت انرژي مسير جاده ابريشم مطمح نظر دارد؛ تنگه مالاكا يكي از مهمترين گذرگاه هاي دريايي جهان به حساب مي آيد كه روزانه بيش از 15 ميليون بشكه نفت از آن عبور مي كند. بخش عمده نفت خليج فارس براي بازار كشورهاي آسيايي و چين از اين تنگه عبور كرده و به دست مشتريان آن مي رسد. از سوي ديگر بخش عمده اي از صادرات چين نيز از طريق اين آبراه استراتژيك به مناطق ديگر دنيا حمل مي شود. نظر به حضور و تسلط ناوهاي آمريكايي در تمامي مسير اين تنگه و در شرايط وقوع بحران احتمالي ميان چين و آمريكا در آينده، خط لوله ايران – پاكستان و همچنين اتصال ايران به خطوط گازي تركمنستان به سمت چين، ناجيِ تنگناي منافع حياتي پكن بوده و مي تواند اين تنگه را دور بزند.

از ديگر سو، نزد مقامات و تحليل گران چيني، ايران همواره به عنوان ابزار چاني زني مؤثري براي چين در مقابل آمريكا مطرح بوده است و همچنان مايل است شرايط بعد از توافق نهايي نيز به گونه اي پيش برود كه پكن از اين كارت استفاده كند. به طور نمونه همكاري هاي نظامي ايران و چين بعد از سال 1997 عموماً در پاسخ به فروش تسليحات پنتاگون و همكاري آمريكا با تايوان بوده و كمتر به صورت عنصري مستقل و در پاسخ به نيازمندي ها و درخواستهاي طرف ايراني مطرح بوده است. چين به خوبي مي داند كه ايران، چه با آمريكا به توافق برسد و چه نرسد، نياز فوري به تقويت سيستم هاي دفاعي خود دارد.

چين همچنين مي داند كه تقويت سيستم هاي دفاعي ايران، تبليغات و كمپين نظامي احتمالي عليه ايران را در شرايط آتي با مشكل مواجه خواهد كرد. بدين ترتيب، از اعتبار گزينه نظامي اوباما كاسته خواهد شد و اين در حالي است كه اگر اوباما بخواهد كنگره و لابي اسرائيلي را حتي پس از توافق كنار نگه دارد؛ به حفظ اين گزينه نظامي روي ميز مذاكره در معادلات بعدي با ايران نياز دارد.

از طرفي سر برآوردن چين، يك چالش بزرگ راهبردي براي ايالات متحده محسوب مي شود كه بايد توجه خود را بر آن معطوف كند. لذا چرخش اوباما به سمت شرق و مهار چين در سال 2016 موضوعي است كه نگراني هاي امنيتي جدي براي چين و آينده آن به همراه داشته است. در اين ميان، ايران نقشي تعيين كننده در اين ارتباط دارد. از يكسو و با علم به اينكه توافق هسته اي معجزه اي در كاهش تنش ميان ايران و آمريكا در پي نخواهد داشت؛ اما هر سيگنال مثبت بين ايران و غرب و خوش بيني در چشم انداز روابط و گرم شدن مناسبات تهران – واشنگتن، ممكن است موقعيت چانه زني ايران را در روابط با چين بالا ببرد. اين موضوع از آن جهت اهميت دارد كه اگر اوباما بتواند يك رابطه جديدي با ايران براي افزايش ثبات در منطقه خاورميانه و خليج فارس برقرار كند، در طول زمان قادر خواهد بود توجه خود را به سوي شرق آسيا معطوف كند. موضوعي كه چين بعد از توافق نهايي از بابت آن در هراس است.

چين به دنبال آن نيست كه آمريكا را در خاورميانه به چالش بكشد يا جاي اين كشور را به عنوان تامين كننده امنيت منطقه بگيرد، اما در عين حال ديگر نمي تواند استراتژي ديپلماتيك قديمي خود را دنبال كند و سياست را از اقتصاد و تجارت جدا نگه دارد. چين از بحران در ليبي و سودان درس گرفته است و رويكرد خود را از سياست عدم مداخله به سياست عملگرايي فعال تغيير داده است؛ اما بر عكسِ روسيه در سياست خارجي چندان جار و جنجال به راه نمي اندازد. مخالفت پكن با برنامه هسته اي ايران و در عين حال تقويت روابط سياسي - اقتصادي با تهران و همچنين برخورد حمايتي فعالانه تر در قبال شوراي همكاري خليج فارس از همين جا نشآت مي گيرد. لذا آنچه مسلم است، عمل گرايي فعالانه به بارزترين راهبرد ديپلماتيك چين با ايران تبديل خواهد شد و در آينده شاهد اقدامات استراتژيك و سياسي بيشتري از اين كشور در خاورميانه خواهيم بود. از آنجايي كه چين در آينده وابستگي شديدي به نفت خليج فارس خواهد داشت؛ لذا تلاش مي كند تا حضور اقتصادي و سياسي خود را در اين منطقه افزايش دهد و رويكرد متعادلي در قبال ايران داشته باشد.

از طرفي اتحاد آمريكا با شوراي همكاري خليج فارس، تا حدودي يك رژيم امنيتي سازگار با منافع ايالات متحده در خاورميانه را تضمين كرده است. با اين حال خليج فارس به طور كامل و ايمن در مدار آمريكا نخواهد بود؛ تا زماني كه جمهوري اسلامي مخالف حضور آمريكا در منطقه است. ايرانِ مجهز به سخت افزارهاي نظامي نسبتاً پيشرفته چيني (به ويژه قابليت هاي ضددسترسي) براي جلوگيري از هژمونيِ اين منطقه حياتيِ جغرافيايي توسط ايالات متحده، به چين اين امكان را مي دهد تا ايران به نيابت از آن، اين سلطه را به صورت كنترل شده (و نه وقوع بحران و جنگ) به چالش بكشد و تمركز واشنگتن را به منطقه اقيانوس آرام منحرف كند. بنابراين، دور نگه داشتن تهران از واشنگتن، به نفوذ جهاني و وزن استراتژيك اين كشور در امور بين المللي كمك مي كند. در واقع بي جهت نيست كه گفته مي شود آينده تمام آسيا به اين بستگي دارد كه ايران نهايتاً به كدام طرف متمايل خواهد شد.

بنابراين، تحول در روابط ايران و چين در سال هاي اخير را بايد محصول تأثيرگذاري تركيبيِ مجموعه اي از متغيرهاي داخلي در ايران (روي كار آمدن دولت جديد روحاني)، منطقه اي (خيزش هاي جهان عرب و بحران ليبي و سوريه) و جهاني (ثقل گرايي آمريكا به سمت آسيا - پاسيفيك) در نظر گرفت كه توافق هسته اي نقطه اتصال و گرانيگاه موارد فوق است. در نهايت، اين توافق، دست ايران را باز مي گذارد تا با خردمندي در ارسال سيگنال هاي حساب شده به غرب؛ روابط خود را با چين در حوزه هاي اقتصادي و همچنين همكاري هاي امنيتي – دفاعي متوازن كند.

منبع/ ديپلماسي ايراني

اول **