به همين سبب است كه هر كس با زبان و لهجه مادري خود، بهتر و شيرين تر و آسانتر مي تواند با ديگران ارتباط ايجاد كند و به انتقال پيام موثر مبادرت ورزد.
متاسفانه در دهه هاي اخير شاهد زوال زبان ها وگويش هايي هستيم كه عامل هويتي– فرهنگي و تاريخي هر قوم وملتي هستند و مي بينيم كه يكي پس از ديگري در سطح جهان و مخصوصا در ايران به بوته فراموشي سپرده مي شوند تا جايي كه يكي از برآوردهاي اخير يونسكو نشان مي دهد تنها 10% از حدود شش هزار زباني كه امروز با آن تكلم مي شود تا پايان قرن حاضر با آن تكلم خواهد شد.
سوال اينجاست كه در اين فاجعه فرهنگي- هويتي، وضعيت زبان ها و گويش ها و تنوع لهجه اي زبان هاي ايراني چگونه خواهد بود؟
آنچه مسلم است اينكه در تقويم سازمان يونسكو، اعلام شده كه بيشتر زبان هاي محلي ايراني در معرض خطر هستند و اين يك مسئله جدي است كه گسترش و انعكاس بين المللي دارد و در استان اصفهان وقتي در باب گويش هاي آن به تحقيق مي نشينيم، حوادث ناگواري را مي بينيم كه باكمترين تعلل ممكن است بيشترين خسارت هويتي را داشته باشيم. از آنجايي كه زبان، ابزار انتقال دانش و اطلاعات انسان درباره طبيعت و كائنات است مرگ زبان به ناپديد شدن بخش بزرگي از ميراث فرهنگي، از شعر و افسانه ها، ضرب المثل و لطيفه و ابزار تعامل و تفاهم نسل ها مي انجامد.
شناسايي و پاسداري ميراث هاي فرهنگي كهن ايراني يعني گويش هاي بومي مي تواند اقدامي موثر درون زا براي حفظ و پاسداري زبان دركشور باشد. به عبارت ديگر، امروز خرده فرهنگها يا فرهنگهاي محلي در آستانه انقراض هستند و گويش ها در مسيري تدريجي و شايد وحشتناك و شتابزده محو مي شوند و در سايه سار فرهنگهاي تهاجمي، آينده فرهنگ و زبان اقوام ايراني را تهديد مي كنند.
دو فاجعه در حال اتفاق است: از يك سو با ريزشِ واژگان اصيل و ريشه دار بومي و از سويي بارش واژگان بيگانه مواجه هستيم.
واژگان بيگانه اي كه زبان ملي ما رابه دروغ، خوش نما مي سازد و از سوي ديگر واژگان اصيل و ريشه دار و تركيب هاي پربار و خوش آهنگ و مفاهيم و سرمايه هاي گرانسنگ از متن زبان و فرهنگ بومي در حال زدودن است اين دو امر متضاد يعني «افزايش ورود لغات بيگانه و كاهش مداوم واژگان بومي» چه فرجام نا همگوني بدنبال خواهد داشت؟
بعضي از خانواده هاي امروزي ، اصرار دارند صرفا زبان معيار و رسمي را كه تركيب و آميخته ازهمه نوع واژگان ايراني و غير ايراني است به فرزندان خود آموزش دهند و از آموزش گويش هاي محلي امتناع مي كنند در اين صورت گويش هاي محلي و فرهنگ بومي و قومي، خو دبه خود در مقابل اين فرهنگ مسلط ، رنگ مي بازد و منجر به نابودي گويشهاي بومي مي شود. اين فرهنگ گريزي امروز به صورتي درآمده كه نا خواسته پدران و مادران و نياكان ما ، هرگاه با نوادگان خود روبرو مي شوند فرزندان و نوادگان از روي تفنّن و شايد تمسخر واژگان محلي را از آنان مي پرسند و وقتي جواب مي شنوند ، قهقهه تمسخرآميز سر مي دهند.
در شهرستان سميرم استان اصفهان وضع از آنچه به نظر مي رسد بدتر است.گويش شيرين شيرازي گونه آن هم رو به زوال است و يكي از دلايل آن همين بي توجهي به فرهنگ غني و تا حدودي تجدد نمايي و عار داشتن از تكلم آبا و اجدادي خود است و دليل ديگرش مهاجرت هاي بي رويه به شهرها و استان هاي همجوار مي باشد.
از بين رفتن گويش ما آژير خطري است كه بين نسل امروز و ديروز فاصله فرهنگي مي اندازد و موجب بارش الفاظ و گويش هاي نامفهوم بيگانه خواهد شد و فاصله فرهنگي يعني كم شدن عاطفه بين نسل ها، فاصله فرهنگي يعني از خود و خانواده و اصل و نژاد بيگانه شدن.
درخور تحسين است اگر گويش هاي محلي كه در حقيقت دُّر فرهنگي ناميده مي شوند پاس داشته شوند تا در هرگوشه اي از كشور عزيزمان، هر اهل ذوق و دوستدار اين مرز و بوم، با تكلم آن به وجد بيايد و برخود ببالد.
امروزدانستن هرچه بيشتر پيشينيه فرهنگي و اجتماعي كشورمان ، از هر زمان ديگر با اهميت تر است و پرداختن به خرده فرهنگ ها و اهميت ويژه آنها بر تمام اهل فرهنگ آشكار گرديده و لزوم مطالعاتي اين چنين براي پي بردن به عظمت و شكوه تمدن ايراني ـ كه حاصل جمع تمدنهاي منطقه اي است ضروري تر به نظر مي رسد.
بنا به نوشته اي از اطلس زبان هاي درخطر جهان كه حاصل كار و تلاش حداقل 30 زبان شناس معروف جهاني است نشان مي دهد كشورهايي كه بيشترين تنوع زباني را دارند مثل هند و ايالات متحده بيشترين تعداد زبان هاي درخطر جهان را نيز دارا هستند.
در اين اطلس آمده است: يك زبان وقتي مي ميرد كه گويندگان آن به گروه يا قومي قوي تر و بزرگ تر روي بياورند. به عنوان مثال مهاجرت يكي ازعوامل زوال يك زبان و گويش است .
در همين اطلس آمده است از ميان تقريبا شش هزار زبان موجود در جهان، بيش از 200 زبان در طول زندگي سه نسل گذشته منقرض شده، 538 زبان در وضعي بحراني هستند، و 502 زبان شديدا در خطرند.
چه بايد كرد ؟ آيا متوليان فرهنگ و دست اندركاران زبان و ادب فارسي مي توانند يا توانسته اند در اين مورد چاره جويي كنند ؟
آيا شايسته و بايسته نيست كه با عزمي ملي و همتي بزرگ براي حفاظت و صيانت از اين سرمايه ها و ميراث عظيم فرهنگي اقدام نمود؟
آيا نسل جديد با توجه به فراواني هاي «وب سايت ها» و وجود وايبر، واتساپ و وي چت ،تانگو و.... و هجوم و درگيري اصطلاحات وارداتي و ساختگي و جعلي مي توانند اين ميراث ارزشمند را حفظ كنند؟ چگونه مي توان اين نسل را كه اينچنين در گير اصطلاحات وارداتي هستند اينگونه پنداشت كه دغدغه پاسداري از مواريث گذشته را دارند؟
بايد بتوانيم فرصت هاي آموزشي و پرورشي را براي دانش آموزان بوجود آوريم و همپاي درس تئوري، تهيه مواد كمك آموزشي مثل فيلم، نوارهاي موسيقي محلي، نمايشگاه و موزه، ياريگر و پشتوانه اين حركت فرهنگي باشيم در سالهاي گذشته در بخش پژوهش و برنامه ريزي آموزشي وزارت آموزش و پرورش، زمزمه چنين اهدافي به مشام مي رسيد كه متاسفانه اين زمزمه هم كم كم از نفس افتاد.
بايد حافظه تاريخي نسل امرَوز را ساماندهي و تقويت نمود. بايد دست فرزندان امروز را در دست گذشتگان نهاد تا شكاف طبقات فرهنگي كم شود.
بايد مردم هر منطقه و آبادي، ظرفيتها و استعدادها، باورهاي زنده و پوياي خويش را بشناسند وبه ديگران بشناسانند تا تند باد حوادث كه با سرعت درحال وزيدن است نتواند استوانه هاي مستحكم زبان فارسي(گويشها،گونه ها و لهجه ها) اين آثار گرانبهاي ميراث معنوي را بشكند.
بنابراين امروز همانطوري كه پاسداري از زبان فارسي به عنوان زبان دوم جهان اسلام، پاسداري از هويت و موجوديت و پل ارتباط همه اقوام و طوايف است مي توان اذعان داشت كه اين پاسداري بدون حفظ پشتوانه ها و اندوخته هاي گرانقدر زبان و فرهنگ بومي ايراني خرده فرهنگها ميسر نيست.
آيا نمي توان در كنار كتاب هاي درسي كه هئيت و شكل رسمي دارند به تدوين و تاليف آثاري اقدام كرد كه فرهنگ و تاريخ و ادبيات هر منطقه را درمناسب ترين و ساخته ترين شكل عرضه نمايد؟ با توجه به فرهنگ و ادبيات و گويش استانها و شهرها و مناطق ايراني با آن همه غنا و عمق و عظمت، بدون ترديد با تدوين و تاليف چنين كتابهايي علاوه برتداعي و پاسداشت فرهنگ معنوي به سادگي فهم و ارتباطات موضوعي درس ،كمك شاياني خواهد كرد.
در اين كتاب ها مي توان از زبان، ادبيات، هنر، دانش، باورها، بازي ها،آداب و رسوم و شخصيتهاي اثرگذار و چهره هاي ممتاز سخن گفت و در كنار آثار ملي و كشوري، تعدادي از آثار تاريخي و فرهنگي هر منطقه اي را شناسايي كرد.
نهادهاي فرهنگي ، شبكه هاي استاني سيما و مراكز راديويي و برگزاري همايشها مي تواند در ترسيم و تبيين اين مقوله ها بسيار نقش آفرين باشند.
پشتيباني و حمايت ها از پديد آورندگان آثار مكتوب شهرها و مناطق كوچك نيز در مسير تحقق اين اهداف بي تاثير نيست.
برگزاري همايش گويش ها و فرهنگ هاي عمومي درهر منطقه و شهر و استان قوت قلبي است براي پاسداشت و پايداري ومقاومت زبان فارسي در برابر تهاجمي فرهنگي بيگانگان.
* نويسنده :امرالله قاسمي*
و دبير زبان و ادبيات فارسي دبيرستان هاي سميرم و اصفهان
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۷
هر قوم و ملتي داراي زبان مختص خود است و در درون يك زبان، گويش هاي متنوع و لهجه هاي فراوان ديده مي شود و هر زبان و گويش و لهجه ، پيام و معنا را به شيوه خاص خود منتقل مي كند.