اين روزها خبرهاي جنجالي از محيط زيست گلستان در رسانه‌ها ديده مي‌شود. كشته شدن خرس قهوه‌اي، حمله دوباره يك خرس به محيط‌باني، تلف شدن يك شغال داخل ظرف پلاستيكي و گرفتار شدن فك‌هاي خزري در تور ماهيگيران از آخرين اخبار مربوط به اين حوزه هستند.

بنيامين شريعتي‌ اشرفي در همشهري نوشت: در همه اين خبرها نه فقط رد و نشان انسان ديده مي‌شد كه تأثير مستقيم حضور انسان بر حيات وحش را هم نشان مي‌داد. اين موضوعي است كه دانش‌آموختگان محيط زيست از آن به عنوان تنازعات حيات وحش ياد مي‌كنند.
فاطمه رجبي دكتراي محيط زيست دارد. وي تحقيقاتش را به طور ويژه بر اين تنازعات و مديريت آن استوار كرده است. با او گپي كوتاه در اين زمينه داشتيم كه از نظر مي‌گذرانيد.
سوال: دليل اين همه خبرهاي تأسف‌بار در حوزه حيات وحش گلستان چيست؟
جواب: وقتي اصلي به نام تنازع حيات وحش را پذيرفتيد يعني خواسته يا ناخواسته قبول كرديد انسان در حيات وحش دخيل است. هر كجا اين تنازعات به درستي سنجيده نشود، اين مشكلات دو چندان خودش را نشان مي‌دهد.
از سوي ديگر مناطق حفاظت‌شده گلستان كه اتفاقاً بسيار هم براي ما مهم هستند، حريم متداخلي از روستاها، شهرها و جاده‌هاي بسيار پرتردد دارند؛ مانند پارك ملي گلستان. اما در مقابل گسترش اين حريم متداخل، كمترين توجهي به آموزش مردم نمي‌شود.
بگذاريد ساده بگويم: گسترده شدن تمدن ماست كه معادلات زندگي حيات وحش را به هم زده است. ما كه نمي‌توانيم به حيوانات بگوييم رفتار درست در محيط‌هاي ما را ياد بگيريد، اما مي‌توانيم به انسان‌ها آموزش دهيم كه در برخورد با حيوانات چه كنند. اگرچه تنازعات فقط در مورد حيوانات رقم نمي‌خورد.

سوال: يعني شما فكر مي‌كنيد فقط آموزش به جامعه محلي مي‌تواند در اين زمينه راهگشا باشد؟
جواب: آموزش راهگشاست. اين را هميشه مي‌گويم. اما آموزش مختص جامعه محلي نيست بلكه مربوط به مديران همه دستگاه‌ها، محيط‌بانان، افراد شهري و حتي گردشگران و متفرجان است.
آنچه ما از محيط زيست گونه‌هايي غير از انسان مي‌دانيم، بسيار اندك است. نگاه كنيد، ما به حيوان‌هاي شهري هم غذا مي‌دهيم. دوست داريم به پرنده‌ها روي تراس يا حياط خانه‌هايمان دانه بدهيم. ته‌مانده غذايمان را براي گربه‌ها بريزيم؛ حتي وقتي باغ وحش مي‌رويم دوست داريم به حيوانات در قفس غذا بدهيم. در حالي كه ما الزاماً كار خوب و مهربانانه‌اي نمي‌كنيم. فكر كنيد اگر به سيزده‌به‌در هم برويم و سگ ولگردي ببينيم از جوجه‌اي كه كباب كرده‌ايم به او دهيم! اين كار الزاماً كار نيكويي نيست چرا كه ممكن است چرخه طبيعت را بر هم زند. براي مثال وقتي آنفلوآنزاي حاد پرندگان شيوع پيدا مي‌كند، محيطي مستعد بيماري را براي خودمان آماده مي‌كنيم و از طرفي بسياري از توانايي حيوانات را از آنان مي‌گيريم؛ حتي در محيط طبيعي از بين رفتن ترس موجودات از انسان هم اتفاق خوبي نيست. فكر كنيد آهوها بدون ترس به شكارچيان نزديك شوند. برخورد با حيات وحش ظرافت‌هاي زيادي دارد. اين ظرافت‌ها را قرار نيست همه مردم مثل مديران حفاظت محيط زيست يا دانش‌آموختگان دانشگاهي بلد باشند. اما اگر آموزش ببينند، به يك خرس نزديك نمي‌شوند. يا خودشان دست به كار دور كردن يك حيوان وحشي نمي‌شوند. هنگام كار مأموران حفاظت محيط زيست، تجمع و فيلمبرداري نمي‌كنند كه منجر به اتفاقي مشابه ضرب و شتم خرس قهوه‌اي شود.

سوال: شما فكر مي‌كنيد بهترين روش براي روستانشينان حاشيه مناطق ويژه حيات وحش چيست؟
جواب: اگر منظورتان روستاييان گلستان است كه فكر مي‌كنم خودشان داوطلب يادگيري شوند. نخستين درس اين است كه بدانند خودشان نبايد طرف حيوانات وحشي بروند. در صورت ورود حيوانات به حريم روستاها، اگر از شماره حفاظت محيط زيست اطلاع ندارند با 125 يا 110 تماس بگيرند. هم آتش‌نشاني و هم ماموران 110 اين روحيه را دارند كه راهنمايي كافي را به روستاييان بكنند و شماره‌هاي مربوط را در اختيار آن‌ها قرار دهند. از سوي ديگر به اداره‌هاي حفاظت محيط زيست شهرها و شهرستان‌ها مراجعه كنند يا از دهياري‌ها بخواهند با دعوت از كارشناسان، دوره‌هاي آموزشي براي آن‌ها بگذارند.
البته همه اين‌ها قصه تنازعات حيات وحش را تمام نمي‌كند. عبور جاده‌هاي پرتردد مانند جاده پارك ملي گلستان، خود مشكل ديگري است. مشكلي كه سالانه تصادف‌هاي زيادي را ايجاد مي‌كند كه منجر به اتلاف حيوانات مي‌شود. به ويژه در فصل سرما كه معمولاً حيوانات به پايين‌دست مي‌آيند.
در پايان اين را بگويم كه مديريت حيات وحش در گلستان سخت است. چرا كه نيازمند همكاري دستگاه‌هاي زيادي است و فقط از عهده يك اداره و يك دستگاه برنمي‌آيد.