چهارم اردیبهشت ۱۴۰۱ را نه تنها باید در تاریخ حیات وحش ایران ثبت کرد، بلکه پیش از آن این روز را باید در تاریخ آموزشوپرورش و دیگر دستگاههای آموزشی و فرهنگی مانند صداوسیما هم مستند کرد. در این روز یک قلاده پلنگ ایرانی به عنوان یکی از گربهسانان منحصر به فرد ایران و یک قلاده خرس قهوهای، اولی در قائمشهر مازندران و دومی در نمین استان اردبیل قربانی ناآگاهی شدند.
شاید در این رویداد، نیروهای اجرایی مانند سازمان حفاظت از محیط زیست و نیروی انتظامی بیشترین قصور را داشته باشند اما پیش از آنها «آموزشوپرورش» و نهادهای آموزشی بیشترین تقصیر را دارند.
سابقه طولانی حیوان آزاری و برخورد با حیات وحش
یکی از دلایل زندگی جمعی بشر در ماقبل تاریخ، استفاده از قدرت جمعی در برابر موجودات وحشی بوده که هر از گاهی به محل سکونت انسانها حمله کرده و خسارتهای زیادی را به بار میآوردند. اما به تدریج و با پیشرفت جوامع بشری و برتری تقریبی انسان بر طبیعت، بخش زیادی از این تهاجم در کنترل و سیطره او در آمد و این روند در مواردی حتی برعکس هم شد. یعنی زمانی که بشر به سلاحهای گرم دسترسی پیدا کرد، تعداد زیادی از این حیوانات منقرض هم شدند. چنانچه «ظل السلطان» حاکم اصفهان در یکی از قشونکشیهای خود به میانکاله برای سرکوب دزدان و راهزنان که در این منطقه و جزایر آشوراده پناه گرفته بودند، از شکار تعداد زیادی ببر، پلنگ، مرال ( گوزن بزرگ)،قرقاول، گاو و گاومیش وحشی و تعدادی شوکا (گوزن کوچک) خبر میدهد(۱).
هرچند تلاشهای فردی مانند «اسکندر فیروز» برای حفاظت از حیات وحش در دوران پیش از انقلاب موجب تاسیس سازمان حفاظت از محیط زیست و تصویب اعتبار برای این سازمان شد اما با برخی دیدگاههای تند در اوایل انقلاب مبنی بر «تخریب هر آنچه از دوران طاغوت باقیمانده»، حیات وحش ایران نیز با بحران جدیدی روبرو شد؛ تا جایی که با تحریک یکی از شخصیتها در بخشهای کویری شهرستان «نطنز»، بسیاری با بستن چاقوهای بزرگ بر چوبهای بلند، با موتور سیکلت و خودرو در بیابانها به دنبال «گور ایرانی» افتاده و به کشتار این حیوان که در دوران پیش از انقلاب حفاظت شده و جمعیتش رو به افزایش بود، پرداختند. مشابه این وضعیت در «دشت ارژن» فارس که برای ازدیاد «شیر ایرانی» هم تدارک دیده شده بود، پیش آمد.
نه جامعه محلی و نه مسئولان اجرایی آتشنشانی و انتظامی -که نخستین ارگانهای برخوردکننده با این حیوان بودند- هیچ یک آموزش تخصصی در مورد این که چگونه با این حیوان برخورد داشته باشند، نداشتهاند.چه کسانی مقصرند؟
حیوان آزاری بخشی از زندگی مدرن شهری هم بوده است. سنگ زدن به سگ و گربه و سوزاندن زنده موش برای بسیاری از ایرانیان صحنه آشنایی است. اما حیوانآزاری در معنای دقیقتر چیزی مانند سگآزاری در گلستان، کشتن توله خرس در سوادکوه، آتش زدن روباه و ... هم مواردی است که در سالهای اخیر به تیتر نخست فضای رسانه تبدیل شد.
نسبت دادن نام بسیاری از حیوانات به افراد برای تحقیر و تمسخر نیز بخش دیگری از فرهنگ عامه ایران است که با گذر کردن برخی از معابر میتوان به سادگی شاهد آن بود. اما همه این موارد در سایه یک خلاء بزرگ در «آموزش و پرورش» (در معنای عام) رخ میدهد که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذر کرد.
بررسی اخبار و اطلاعات به دست آمده و دقت بیشتر در فیلمهای ثبت شده در مواجهه با پلنگ، نشان میدهد نه جامعه محلی و نه مسئولان اجرایی آتشنشانی و انتظامی -که نخستین ارگانهای برخوردکننده با این حیوان بودند- هیچ یک آموزش تخصصی در مورد اینکه چگونه با این حیوان برخورد کنند، نداشتهاند.
به استناد اخبار و گزارشهای یاد شده، هیچکدام از این نهادها در ابتدای برخورد حتی اسلحه بیهوش کننده نداشتند! و ابتدا حیوان را با شلیک گلوله واقعی زخمی کرده و سپس در مکانی دیگر با اسلحه بیهوشکننده به دام میاندازند. این در حالی است که در مناطق مسکونی مازندران به دلیل مجاورت با جنگل و حیات وحش، باید چنین ابزاری را در دسترس داشته باشند.
به عبارتی این اقدام نیز نوعی مدیریت بحران در شرایط خطرآفرین است، اما متاسفانه به دلیل نبود آموزش درست مسئولان شهری و اقداماتی اینچنینی، یکی از نادرترین گونههای حیات وحش در ایران، یک قدم بیشتر به انقراض کامل نزدیک میشود.
نمونه دیگر، تلف شدن یک قلاده خرس قهوهای در شهرستان «نمین» استان اردبیل بود که آن هم در همین تاریخ به فجیعترین حالت ممکن توسط ساکنان محلی از بین رفت. نکته جالب توجه اینجاست که خرس یا هر حیوان وحشی دیگر(غیر از ببر) همواره از انسان گریزانند و ورود این دو به منطقه شهری احتمالا به سبب کاهش بارندگی و کاهش طعمههای آنان بوده و در صورتیکه مسیر برای فراری دادن آنها باز بود، به طور قطع این دو موجود سرنوشت دیگری داشتند. این درحالی است که خرس نگونبخت در حال فرار ابتدا توسط یک دستگاه تراکتور زیر گرفته شده و سپس یک پای آن در زیر چرخ تراکتور گذاشته شده و بعد از آن برای جلوگیری از فرار، گردنش با یک طناب محکم، متصل به یک لودر کوچک مهار میشود!
مشخص نیست هدف جامعه محلی از این کار چه بوده است؟ آیا قصد ذبح کردن این حیوان را داشتهاند یا میخواستند با آن عکس یادگاری بگیرند؟ همچنین، این که چرا اجازه فرار به خرس داده نشد، جای سوال دارد.
متاسفانه در فرهنگ عامه برخی از مناطق ایران اینگونه جا افتاده که هر موجود زنده در حیات وحش، یا «باید کشته شود» یا «خورده شود»! تصوری که به اشتباه بخش عمدهای از حیات وحش ایران و به نوعی اکوسیستم طبیعی ایران را به نابودی کشانده و نتیجه این رفتار، جز تهدید زندگی انسان نبوده استدر فرهنگ عامه برخی از مناطق ایران اینگونه جا افتاده که هر موجود زنده در حیات وحش، یا «باید کشته شود» یا «خورده شود»!.
آموزش و پرورش در کجای ماجرا قرار دارد؟
در بروز حوادثی از این دست، نهادهای متعددی را میتوان مقصر دانست، اما کمتر ذهنی به سمت آموزش و پرورش متوجه میشود. اما واقعیت آن است که این مولفه مهم نقشی تعیینکننده در شکل گرفتن شیوه رفتار انسان با حیوانات دارد.
به عنوان مثال در جدیدترین پژوهش انجام شده، تحلیل محتوای کتب درسی هدیههای آسمانی تا دوره ششم، نشان میدهد مفاهیمی چون «پرهیز از آلوده کردن محیط زیست»، «صرفهجویی و پرهیز از اسراف» و «رعایت حقوق حیوانات» به کمترین میزان ممکن مورد توجه قرار گرفته و به مؤلفه «تنوع زیستی» هیچ اشارهای نشده است. (۲)
به گفته «بوردیو» جامعهشناس معاصر فرانسوی، آموزش و پرورش نقش اساسی در تعیین عادتوارههای رفتاری در حوزههای مختلف دارد و فرهنگ عمومی یک جامعه را شکل میدهد. اگر آموزش و پرورش از همان دوره ابتدایی مسایل محیط زیستی و اهمیت آن را برای افراد درونیسازی کند، به طور حتم در آینده با مردم، کارشناسان و مسئولانی مواجه خواهیم بود که در مواجهه با طبیعت چنین برخوردی ندارند.
گوشتخورانی مانند پلنگ با شکار حیواناتی چون گراز، سگ وحشی و ...نقش اساسی در کنترل جمعیت این گونهها دارند. خرس قهوهای نیز با شکار این گونهها و خوردن دانه گیاهان و میوه درختان و سپس هضم و دفع آن، در ازدیاد گیاهان و جنگلهای ایران تعیین کننده است. متاسفانه در کتب درسی کمتر به چنین مواردی پرداخته شده و نهادهایی مانند صداوسیما نیز در برنامههای پرمخاطب کمتر به آن توجه کردهاند.
اگر آموزشوپرورش از همان دوره ابتدایی مسایل محیط زیستی و اهمیت آن را برای افراد درونیسازی کند، به طور حتم در آینده با جامعهای مواجه خواهیم بود که در مواجهه با طبیعت چنین برخوردی ندارند.شاید نتیجه این موارد است که سبب شده دوستی با طبیعت به اندازه کافی در فرهنگ ایران جا ندارد و جای آن را بدفهمی از اصطلاحی چون «اشرف مخلوقات» اجازه هرگونه برخورد و مواجهه با طبیعت را میدهد.
منابع:
۱. ظل السلطان، مسعود میرزابن ناصر(۱۳۲۵) تاریخ سرگذشت مسعودی: زندگینامه و خاطرات ظل السلطان تهران
۲. محمودی، سیروس[۱۳۹۷]، تحلیل محتوای کتابهای درسی هدیههای آسمان دوره ابتدایی از نظر توجه به اخلاق زیست محیطی،فصلنامه علمی-پژوهشی مسایل کاربردی تعلیم و تربیت اسلامی دوره ۳، شماره ۳. ۱۳۹۷.
نظر شما