غلامرضا فدايي در اين مقاله نويسنده به بازخواني داستان هبوط آدم ميپردازد و با طرح سوالاتي چند در اين باره بيان ميدارد كه داستان آدم همچون بسياري از داستانهاي قرآن صرفا تمثيلي نيست و حقيقي است و چون هركس چنين داستاني را ميتواند در زندگي خود بارها مشاهده كند، بنابراين وجود نقاط ابهام آن بايد برطرف شود. به نظر نويسنده بر اساس آيات قرآن جايگاه اصلي بشر زمين بوده است و اگر چه در بهشت (دنيا) جاي گرفته، اين تفضلي از جانب وي بوده و در اين مدت آدم دستاوردهاي زيادي داشته تا پس از هبوط به زمين براي وي پشتوانه عملي و تجربي باشد. نسيان آدم اگر چه خطايي براي وي محسوب نميشود ولي عصياني نسبت به پروردگار به حساب ميآيد و لذا او توبه ميكند و خدا نيز وي را ميبخشد و به كرامتهاي بعدي ميرساند.
كليد واژه ها: آدم. حوا. شيطان. هبوط. توبه. خليفه در زمين.
مقدمه
بسياري از مسائل هستي شناختي و معرفت شناختي هست كه هنوز رازها و رمز هاي آن بر بشر مكشوف نشده و با توجه به اقوال گوناگوني كه پيرامون آن هست هنوز نتوانسته آنطور كه بايد ذهن نقاد و وقاد بعضيها را قانع كند. يكي از اين مسائل مسئله هبوط انسان از بهشت به زمين است كه با آنكه تأويلات گوناگوني در باره آن شده است ولي هنوز ابهاماتي در آن به چشم مي خورد.
هبوط در قرآن يكي از مسائل جدي است و با آنكه در اديان الهي ديگر هم هست ولي هر يك تفسيرهايي بر آن دارند كه قابل تأمل است. آنچه وجه غالب در همه اديان و از جمله تفاسير اسلامي است اين است كه اين هبوط نوعي تنزل و تحقير آدمي است و اين بخاطر اقدام نادرستي بود كه آدم كرد و تحت تأثير شيطان قرارگرفت و نافرماني كرد و يا به تعبير خفيفتر، ترك اولائي بود كه انجام داد و اگر چنين نميكرد چه بسا سرنوشت انسان به گونه اي ديگر بود و يا در بهشت، جاودان مي ماند. اين امر حتي در ادبيات ما هم چنان گسترده و مسلم است كه اغلب كسي آن را انكار نمي كند. به شعر حافظ بنگريد كه مي گويد:
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود
آدم آورد در اين دير خراب آبادم
و يا
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوئي نفروشم
البته در اين ابيات هم جاي سوال هست كه آيا بشر ملك بود و آيا فردوس برين همان فردوسي بودكه خدا در قيامت وعده آن را داده است؟ و آيا آدم كه جد همه ما باشد در قبال ما مسئوليت دارد و او مقصر اصلي است و آيا اين جهان دير خراب آباد است؟ و خراب آباد به چه معناست؟
يا در بيت بعدي با تعرض، آدم را خطاكار معرفي ميكند و از روي قهر ميگويد حال كه پدر چنين كرد من بايد بدتر از او انجام دهم و الا ناخلف خواهم بود!
علت ورود من به اين داستان استماع بحث استاد ديناني در برنامه معرفت در شبكه چهار در آذرماه سال 1396 بود كه به نظرم ابهاماتي آمد كه اميدوارم اين مقاله روشنگر آن باشد.
آنچه مسلم است اين است كه اگر در داستان هاي مذهبي نقطه ابهامي باشد و يا درست تحليل نشود مي تواند اثرات منفي عميقي در باور ها داشته باشد و يا مشكلاتي را به وجود بياورد. به علاوه داستان هاي مذكور در قرآن ضمن اينكه تاريخ را بيان مي كند داستان زندگي همه آدميان است و اگر هر كسي دقيق شود ميبيند همه آن ماجراها بارها و بارها در زندگيش اتفاق مي¬افتد. جالب است كه در سوره اعراف پس از بيان داستان آدم بلافاصله خدا دو بار بنيآدم را مخاطب قرار مي دهد. در سوره بقره هم بني اسرائيل مورد خطاب قرار مي گيرد. آيه الله جوادي آملي هم در تفسير آيه «الست بربكم؟ قالوا بلي» اين قضيه را واقعيت خارجي و نه تمثيلي مي داند كه به زيبايي در تولد هر انساني ساري و جاري است. اكنون سوالاتي كه در باره هبوط مطرح است و كاملا باز نشده است عبارت است از:
1. آيا خدا جانشين (خليفه) براي خود در زمين و يا در بهشت و لو بهشت دنيا قرار داده بود ؟
2. آيا سرنوشت آدم اين بود كه در بهشت بماند و يا آنكه آنجا جايگاه موقتي بود؟
3. اين درخت ممنوعه چه بود و چرا آدم به آن نزديك شد؟ آيا خلقت و خوي زميني او سبب شد كه به محصولات زميني نزديك شود؟
4. آيا نهي خدا ارشادي بود و يا مولوي و يا اينكه آدم با اين حركت خود را براي زندگي پر ماجرا آماده نمود؟
5. آيا هبوط كلا امري منفي است و يا بار مثبت هم دارد؟ آيا هبوط مقامي بود و يا مكاني؟
6. آيا شيطان مستقيما به اغواي آدم پرداخت و يا اينكه آدم زمينه آن را با نزديك شدن به درخت ممنوعه فراهم كرد؟
7. آيا فريب خوردن آدم ضلالت محسوب مي شود و يا صرفا لغزش بود؟
8. آيا فراموشي آدم و تحت تأثير شيطان قرارگرفتن موجب غضب خدا شد و يا اينكه آدم در حق خود ستم نمود و باعث شد برنامه هبوط او به زمين زود تر از موعد صورت گيرد؟
9. آيا اقامت در بهشت براي آدم حاوي منافعي بود و يا به ضررش تمام شد؟ و يا اينكه اقامت او در بهشت (دنيا) به¬عنوان آزمايشگاهي براي آمادگي و كسب تجربه و شناخت دوست و دشمن براي او تلقي مي شود؟ و سرانجام
10. آيا شيطان به عنوان دشمن براي بشر و تكامل او مفيد بود؟
معناي هبوط
در لغتنامه دهخدا هبوط به اين معاني آمده است: هبوط. [ هَُ ] (ع مص ) فرودآمدن از بالا. نازل شدن . (منتهي الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). فرود آمدن . (ترجمان علامه ٔ جرجاني ). مقابل عروج . مقابل صعود. فروشدن . به زير آمدن. || در نشيب و پستي واقع شدن . || به بدي درافتادن . || خوار شدن . (معجم متن اللغة). || كوچك شدن. ضعيف شدن . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || كم شدن بهاي متاع. (ناظم الاطباء) (منتهي الارب ) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || كم شدن شتران و گوسفندان. || كم شدن گوشت و پيه. لاغر شدن. (از اقرب الموارد). || درآمدن به شهري. (منتهي الارب ) (اقرب الموارد). || از جايي به جاي ديگر منتقل شدن. انتقال از محلي به محلي ديگر. (اقرب الموارد). || لاغر گردانيدن بيماري كسي را. || زدن. || درآوردن در شهري . || كم كردن بهاي متاع . (منتهي الارب ). || (اِ) نزول . فرود. نشيبگاه . (ناظم الاطباء). هبوط، فراز و نشيب. (ناظم الاطباء). هبوط آدم ؛ فرود آدم از بهشت. (ناظم الاطباء).
بر طبق افسانه هاي مذهبي، جاي آدم و حوا كه اولين انسانهاي آفريدة خدا هستند، در بهشت بود و خداوند مقررداشته بود كه ايشان هر جا كه ميخواهند بروند و هر چيز كه ميخواهند بخورند جز به درختي كه بعضي آن را گندم و برخي انگور پنداشته اند نزديك نشوند و از آن نخورند. اما شيطان كه راه ستيزه و عناد با پروردگار مي پيمايد، به منظور از راه بردن آدم و حوا و درآوردن ايشان به صف خلافكاران، نزد آنها وسوسه كرد و مشتي از گندم به حوا داد و تكليف كرد كه بخورد، حوا بخورد و سپس به آدم داد، او هم بخورد. به جرم اين نافرماني و سرپيچي از فرمان خدا بلافاصله عورت ايشان كه تا اين زمان ظاهر نشده بود آشكار گشت وهر دو به امر پروردگار از بهشت رانده شدند، آدم به كوه سرنديب در زمين هند و حوا به زمين جده فرود آمد و از آن تاريخ تخم ستيزه و عناد و حسد بين فرزندان آدم و حوا يعني اين راندگان درگاه الهي پاشيده شد و آدميان را به مصائب و بلايا دچار ساخت.
وقتي آدم عبارات فوق را مي خواند كه از آن به افسانه هاي مذهبي ياد مي شود، آنچه به ذهن خطور مي كند اين است¬كه نه تنها بين شيطان و انسان عداوتي بوده است بلكه بين خدا و انسان هم عصيان و نافرماني صورت گرفته و خدا نيز به خاطر اين نافرماني بشر را توبيخ كرده است. آدمي كه تا چندي قبل خدا به خلقت او افتخار مي كرد و به فرشتگان خطاب كرد من مي دانم آنچه شما نمي دانيد اينك به موجودي تبهكار تبديل شده است كه خدا ناگزير بايد وي را طرد كند و از رحمت خود دور دارد. واقعا بيان اينگونه داستان شبيه افسانه ها و اساطير مي شود و يا شبيه داستان حاكم جائري مي شود كه با زيردستان نافرمان خود عمل مي كند!! در حاليكه به نظر مي رسد اين داستان خلقت آدم نه افسانه، بلكه حقيقت و نه شبيه داستان هاي شاهان است؛ و بايد از منطق عقلاني پيروي كند.
داستان هبوط آدم و تعبير دو دين اسلام و مسيحيت
در تورات و انجيل
در مسيحيت انسان به دنبال مقابله با خدا و برابري با وي و ذاتا شرير و گناهكار است. تلقي ناصوابي در اثر تحريف دركتابهاي تورات و انجيل رخ داده و آن اين است كه اين درخت، درخت معرفت معرفي شده و خوردن آدم از آن مايه ارتقاي او بوده است چنانكه در سفر پيدايش، باب سوم، آيه ۳۲ آمده است «و خداوند خدا گفت همانا انسان مثل يكي از ما شده است كه عارف نيك و بد گرديده، اينك مبادا دست خود را دراز كند و از درخت حيات نيز گرفته بخورد و تا ابد زنده بماند»! البته در تعبير قرآني كه شيطان ميگويد شما پادشاه جاويد خواهيد شد از يك جهت مشابه داستان مسيحيت است منتها از جنس مادي آن. مسيحيت آن را مقابله با خدا مي داند درحالي كه در داستان قرآن بودن پادشاهي مخلد ممكن است با پادشاهي خدا در تعارض نباشد. در روايت مسيحي خدا نگران است كه بشر با خوردن درخت ممنوعه جاويدان شود و در داستان قرآن شيطان به اغوا به آدم و حوا چنين نويدي را مي دهد.
جالب است كه تاريخ اجتماعي از نظر هگل و بعد در نظر ماركس با تفاوتهايي شامل چند مرحله است. مرحله وحدت و يا همانيكه آدم و حوا در بهشت بودند؛ مرحله جدائي، بيگانگي و يا هبوط، مرحله آشتي كه با آمدن عيسي مسيح انجام مي شود و اين دوره از نظر آنان طولاني ترين دوره است (شرت، 260-270).
آيات قرآن
در چندجا قرآن از خلقت و داستان هبوط آدم ياد مي كند شايد مهترين آن در سوره بقره و بعد هم در سوره اعراف و ديگري در سوره طه به اين شرح است:
سوره بقره آيات 30 تا 37:
و خداي عالم همه اسماء را به آدم تعليم داد. آنگاه حقائق آن اسماء را در نظر فرشتگان پديد آورد و فرموداگر شما در دعوي خود صادقيد اسماء ايشان را بيان كنيد.30 فرشتگان عرضه داشتند اي خداي پاك و منزّه ما نميدانيم جز آنچه تو خود به ما تعليم فرمودي. توئي دانا و حكيم31 خداوند فرمود اي آدم ملائكه را به حقائق اين اسماء آگاه ساز. چون آنان را آگاه ساخت خدا فرمود اي فرشتگان اكنون دانستيد كه من بر غيب آسمانها و زمين دانا و بر آنچه آشكار و پنهان داريد آگاهم؟32 و چون فرشتگان را فرمان داديم كه بر آدم سجده كنند همه سجده كردند مگر شيطان كه ابا و تكبر ورزيد و از فرقه كافران گرديد33و گفتيم اي آدم تو با جفت خود در بهشت جاي گزين و در آنجا از هر نعمت كه بخواهيد بي هيچ زحمت برخوردار شويد، ولي به اين درخت (گندم يا سيب) نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود34 پس شيطان آدم و حوا را به لغزش افكند تا از آن درخت خوردند و بدين عصيان آنان را از آن مقام بيرون آورد. پس گفتيم كه از بهشت فرود آييد كه برخي از شما برخي را دشمنيد و شما را در زمين تا روز مرگ قرار و آرامگاه خواهد بود.35 پس آدم از خداي خود كلماتي آموخت كه موجب پذيرفتن توبه او گرديد زيرا خدا مهربان و توبه پذير است36 گفتيم همه از بهشت فرود آئيد تا آنگاه كه از جانب من راهنمائي براي شما آيد پس هر كس پيروي او كند هرگز (در دنيا و آخرت) بيمناك و اندوهگين نخواهد گشت.37
سوره اعراف آيات 19-25
و اي آدم تو با جفتت در بهشت منزل گزينيد و از هر چه بخواهيد تناول كنيد ليك نزديك اين درخت نرويد (درخت گندم يا انگور يا سيب يا غيره) كه بدعمل شده و بر خويش ستم خواهيد كرد19 آنگاه شيطان آدم و حوا را به وسوسه فريب داد تا زشتي هاي پوشيده آنان پديدار شود و به دروغ گفت خدا شما را از اين نهي نكرد جز براي اينكه در بهشت دو پادشاه شويد و يا عمر جاودان يابيد20 و بر آن سوگند ياد كرد كه من خيرخواه شما هستم شما را به خير (و صلاح) دلالت مي كنم21. پس راهنمائي به فريب و دروغ كرد تا چون از آن درخت تناول كردند زشتي هايشان (مانند عورات و ساير زشتي هاي پنهان) آشكار گرديد و بر آن شدند كه از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند و خدا ندا كرد كه آيا من شما را از اين درخت منع نكردم و نگفتم كه شيطان سخت دشمن شماست؟22. گفتند خدايا ما در پيروي از شيطان بر خويش ستم كرديم و اگر تو ما را نبخشي و به ما رحمت و رأفت نفرمائي سخت از زيانكاران عالم شده ايم23. خدا گفت (از بهشت) فرود آييد كه برخي با برخي ديگر مخالف و دشمنيد و زمين تا هنگامي معين (يعني وقت مرگ و قيامت) جايگاه شماست24 خدا گفت در اين زمين زندگاني كنيد و در آن بميريد و هم از آن باز برانگيخته گرديد25 .
سوره طه آيات 115 -123
و ما با آدم عهدي بستيم (كه فريب شيطان نخورد) و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نيافتيم115. و هنگامي كه فرشتگان را گفتيم به آدم سجده كنيد همه سجده كردند جز شيطان كه امتناع ورزيد116. آنگاه گفتيم اي آدم اين شيطان با تو و جفت تو دشمن است مبادا شما را از بهشت بيرون آرد و از آن پس به شقاوت گرفتار شويد117. هرگز نه در بهشت گرسنه شوي و نه برهنه و عريان ماني118. و نه هرگز در آنجا به تشنگي و با گرماي آفتاب آزار ببيني119. باز (با اين همه سفارش) شيطان در او وسوسه كرد و گفت اي آدم (ميل داري) تو را بر درخت ابديت و ملك جاوداني دلالت كنم120 پس آدم و حوا از آن درخت تناول كردند. بدين جهت عورت آنها پديدار شد و خواستند تا با ساتري از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند و آدم نافرماني خدا كرد و گمراه شد121. سپس خدا توبه اورا پذيرفت و هدايتش فرمود و به مقام نبوتش برگزيد122.آنگاه خدا فرمود اكنون فرود آييد كه برخي با برخي ديگر دشمنيد تا چون از جانب من براي شما راهنمائي بيايد هر كه از راهنما پيروي كند نه هرگز گمراه شود و نه شقي و بدبخت گردد123.
بحث روايي:
روايت شده است كه روزي مامون از امام رضا ع سوال كرد: پسر رسول خدا ! آيا شما نميگوييد كه پيامبران معصومند؟
فرمود: بله
گفت: پس معني سخن خداوند چيست كه ميفرمايد: «و آدم پروردگارش را عصيان كرد پس گمراه شد» (طه/۱۲۱)
فرمود: خداوند تبارك و تعالي به آدم گفت: «تو و همسرت در بهشت ساكن شويد، پس از هرجايي خواستيد بخوريد و به اين گياه نزديك نشويد» و به گياه گندم اشاره كرد «كه از ظالمان خواهيد بود» (بقره/۳۵) و به آنها نفرمود كه از اين درخت نخوريد و نه اينكه از آنچه از جنس آن است؛ پس آنها به آن درخت نزديك نشدند و از آن نخوردند و از غير آن مي خوردند تا اينكه شيطان آن دو را وسوسه كرد «و گفت پروردگارتان شما دوتا را از اين درخت منع نكرد» و فقط از اينكه نزديك غيرآن شويد شما را منع كرد، و شما را از خوردن آن منع نكرد «مگر اينكه [مبادا] دو فرشته شويد و يا از جاودانان باشيد و براي آن دو قسم خورد كه من واقعا براي شما از خيرخواهانم.» (اعراف/۲۰-۲۱) و آدم و حوا قبل از اين نديده بودند كه كسي به خدا سوگند دروغ بخورد، «پس آن دو را با نيرنگ به پستي افكند» (اعراف/۲۲) پس با اعتماد به سوگند او به خدا، از آن خوردند و اين مساله از آدم قبل از نبوت وي بود و اين گناه بزرگي نبود كه بدان مستوجب آتش شود، بلكه از گناهان صغيرهاي بود كه انجام آن از جانب انبياء قبل از نزول وحي بر آنها [و برانگيخته شدن به نبوت] جايز است. اما هنگامي كه خداي متعال او را برگزيد و پيامبر قرارش داد، معصومي بود كه هيچ گناه كبيره و صغيرهاي نداشت [چون از همين گناه صغيره هم توبه كرده بود] كه خداوند عز و جل ميفرمايد: «و آدم پروردگارش را عصيان كرد و گمراه شد؛ سپس پروردگارش او را برگزيد و توبه او را پذيرفت و هدايتش كرد» (طه/۱۲۱-۱۲۲) و نيز خداوند عز و جل فرمود: «همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد.» (آل عمران/ ۳۳...(عيون اخبار الرضا (ع). ج. 1. ص. 156).
بازخواني اين داستان به نحوي ديگر
پاره اي از تعابير فوق با آنچه در قرآن آمده است تعارض دارد. زيرا:
1- در آغاز خدا مي فرمايد من خليفه بر روي زمين مي گذارم پس آدم در اصل براي زمين آفريده شده بود (عيون اخبار الرضا، ج. 1، ص. 153).
2- اينكه او در بهشت (دنيا) به صورت موقت بوده و شايد خدا براي آنكه او آماده شود و يا تفضلا به او فرمود كه مي تواني در بهشت بماني به شرط اينكه بتواني از خود مواظبت و مراقبت كني. اما خيلي زود آدم متوجه شد كه نمي تواند. زيرا او زميني است و با علائق زميني رابطه دارد و نمي تواند ميل و هواي نفس خود را ناديده بگيرد و يا جستجوگري را فراموش كند و يا به محدوديت قانع باشد و او خود با پاي خويش به درخت ممنوعه نزديك شده و به شيطان، دشمن آشكار تصريح شده از جانب خدا، اجازه داده است كه با او سخن گويد. او مي توانست سخن خدا را بياد داشته باشد و تازه برفرض اغوا و سوگند شيطان از او بگريزد ولي چنين نكرد. شايد صفت حرص و طمع او بر مخلد شدن كه صفتي انساني است بر او غلبه كرد و از ياد خدا غافل شد. و بسياري شايد هاي ديگر.
3-آدم با خوردن درخت گندم و يا انگور كه از نوع محصولات زميني اند (البته از آنجا كه مي گويند اين بهشت بهشت دنيا بوده و نه بهشت آخرت بي مناسبت نيست كه در آن از همه نوع محصول و به ويژه آنچه قوت غالب انسان است در آن باشد) بر تحقق سرنوشت خويش براي فرود آمدن به زمين تسريع كرد و آسايش بهشت را از دست داد و از جهتي به ضرر خود كار كرد، اگر چه انتظار اين بود كه به علم خود عمل كند و نكرد.
4-خوردن ميوه زميني عوارضي براي انسان به بار مي آورد. اين عوارض كه طبيعي بشر است عبارت است از بروز قوه شهواني و يا غضبي و نيز تغذيه و تخليه اي كه شايد در بهشت و با غذاهاي از نوعِ غير دنيويش چنين مشكلاتي را همراه نداشته است. معني ديگر آن اين است كه شايد تغذيه ميوه هاي زميني با بودن در بهشت، همخواني و سازگاري ندارد و «بدت لهما سواتهما» هم اشاره به همين نيازمندي دارد و لذا مجبور مي شود تا از برگهاي بهشتي براي پوشش عورات (بديهائي كه محصول قواي شهواني و تغذيه و مانند آن است؟) استفاده كند.
5-با خطابي كه از جانب پروردگار شد كه ديگر نمي تواني در اينجا بماني آدم متوجه خطاي خود شد و سريعا توبه كرد و اين باز يكي از تجربه هايي بود كه به دست آورد. و ضمن اينكه علم داشتن به دستورات الهي با معرفت داشتن به آن تفاوت دارد.
6-اين حضورِ موقتي در بهشت حجت و نعمتي ازجانب خدا بود كه آدم قبل از نزول بر زمين تجاربي را كسب كند تا ديگر حجتي نداشته باشد كه بگويد خدايا مرا در زمين غريب و تنها با دشمني غدار رها كردي بدون اينكه نمونه اي از دشمني هاي وي را قبلا به من نشان داده باشي!
7- آدم فهميد كه با علم تنها نمي تواند به انجام وظائفش بر اساس نوع آفرينشش اقدام بايسته كند و لذا بايد آنچه را آموخته است خود شخصا تجربه كند. اولين تجربه او با شكست و موفقيت توأم بود يعني اغوا شدن و سپس توبه كردن و اينكه از اين به بعد بايد به زمين يعني ارض موعودي كه خدا آن را در آغاز گفته بود فرود آيد و با تلاش و كوشش به معرفت دست يابد. انك كدحا الي ربك كدحا فملاقيه (انشقاق، 6): اي انسان! تو با تلاش و رنج بسوي پروردگارت مي روي و او را ملاقات خواهي كرد!
8-اينكه چرا دشمني ها شروع مي شود علاوه بر دشمني آشكار شيطان كه آدم در لحظاتي از آن غفلت مي كند، مي توان گفت كه در بهشت شايد محدوديت منابع وجود نداشت، ولي با توجه به محدوديت منابع در زمين و وجود قدرت انتخاب و حضور شيطان قطعا دشمني ها شروع مي شود كما اينكه اين دشمني بلا فاصله در زندگي آدم معارضه هابيل و قابيل اتفاق مي افتد. اين دشمني هم بين شيطان و انسان است و هم بين انسان ها با توجه به تضاد منافع و كمبود امكانات و نياز به تلاش او براي به دست آوردن آنها. خطاب خدا به آدم نه از سر توبيخ بلكه از سر نصيحت و خيرخواهي بود كه من نگفتم به اين درخت نزديك نشويد كه حضور خود را در اين بهشت از دست مي دهيد. دستور به نزديك نشدن پيشگيري براي بروز خطا بود و اين به اين معنا است كه اگر نسبت به پيشگيري بي توجه شوي، خطا به طور طبيعي اتفاق مي افتد.
9-هبوط آدم به زمين از يك جهت تغيير مكان و از جهت ديگر فرود از بهشت امن و پر نعمت به زمين بكر و پر استعدادي است كه بايد خود او و با استفاده از توانمندي¬هاي خويش براي كشف آن زحمت بكشد. از يك جهت تنزل مقام ولي از جهت ديگر تغيير مقام و جايگاه و ورود به سرزمين سرنوشت براي كار و تلاش و كشف استعداد و قابليت بود. و يا مي توان گفت فرود از سرزمين علم به سرزمين معرفت و يا از نظر به عمل و كار و كوشش و يا فرود از موضع هستي¬شناختي به حوزه معرفت¬شناسي است . همه اين ها در جهت تكامل او و كشف استعداد ها و مطابق با خواست خدا است. از اين رو وقتي آدم به زمين فرود مي آيد نه تنها خدا از او ناراضي نيست بلكه او را به نبوت و رسالت بر مي گزيند و به او مي گويد هر كس از هدايت من پيروي كند رستگار خواهد شد.
10- نهي بر نزديك شدن به درخت ممنوعه يك برنامه تربيتي داردكه انسان هميشه بايد به منهيات توجه كند و گرد آن نگردد ولي اگر غفلت كرد و به آن توجه نكرد به طور قهري نتيجه آن را خواهد ديد. به عنوان مثال خدا فرموده بخوريد و بياشاميد ولي اسراف نكنيد. نزديك شدن به اسراف از همه نوع آن همان است كه گرفتار انواع كمبود ها را تجربه خواهد كرد همانگونه كه در اين چند سده اخير به وضوح نتايج اين اسراف و زياده روي را مي بينيم.
11- مي توان نيز استنباط كرد كه بشر آزاد است ولي آزادي بدون قيد و بند نيست خط قرمزي وجود دارد كه اگر چه او مي تواند از خط قرمز عبور كند ولي اين تجاوز عواقبي دارد كه با ارتكاب آن بايد نتائجش را تحمل كند. در زندگي ما به خوبي اين تعدي را مشاهده مي كنيم. به عنوان مثال تجاوز به محيط زيست و گرفتاري بشر در آن.
12- و سرانجام انسان از نظر اسلام ذاتا پاك است. او آفريده دست قدرت خدا است و خدا به او افتخار مي كند و به تعبيري به خود به خاطر اين آفرينش تبريك مي گويد «فتبارك الله احسن الخالقين» (قرآن، مومنون). و كاري كه آدم كرد در اثر اغواي شيطان و قسم خوردن او و بي تجربگي آدم بود كه آدم آن را باور كرد و سپس زود پشيمان شد. براي توضيح بيشتر مواردي چند را بازگو مي كنم:
لغزش و نه گمراهي
در بعضي ترجمه ها از اين عمل آدم به گمراهي تعبير مي شود كه شايد دقيق نباشد.آدم گمراه نشد ولي لغزش پيدا كرد و آن همراه با فتنه و قسم خوردن شيطان بود. قرآن در اين مورد براي آدم از زلالت و نه ضلالت استفاده كرده است.
همچنان كه آدم براي پوشش خطاي خويش (عورات) از برگ درختان استفاده ميكند، فرزندان او هم با هرخطائي كه در زندگي مي كنند اگر ظاهري و فيزيكي است تلاش دارند تا به نوعي براي آن پوششي بيابند و اگر معنايي است آن را با توجيهاتي تأويل كنند.
ميوه ممنوعه
شايد ميوه ممنوعه همان ميوه زميني باشد چون گندم و يا انگور و يا سيب و يا هر چه ديگر باشد كه خوردن از آن عوارض زميني به بار مي آورد و امر خدا ارشادي بود و نه مولوي. انسان عجول است و آدم و حوا در بهشت عجله، و به جاي صبر خود را گرفتار كردند. همان صبري كه خضر از موسي خواست و او نتوانست به آن پاي بند باشد (كهف). خدا به آدم گفت اگر مي خواهد در بهشت باشد بايد از خوراك هاي زميني نخورد و گر نه مبتلا مي شود و شيطان او را فريب داد. اين نشان مي دهد كه سبب هبوط خوردن بود و نه نزديك شدن. زيرا امر به نزديك نشدن براي پيشگيري بود و خدا اگر امرش ارشادي نبود بايد به محض نزديك شدن عوارض منفي عريان شدن و مانند آن ظاهر شود در حاليكه مي بينيم پس از خوردن است كه عوارض منفي ظاهر مي شود و اين شايد به دليل تأثير عوارض خوردن غذاهاي زميني است.
از جهت ديگر هم ميتوان بهشت و مخلد بودن در آن را مطرح كرد و آن اين است كه چه بسا اگر آدم در بهشت گرفتار خوردن غذاهاي زميني نمي شد و با سلامت و صفا در آنجا مي ماند؛ از كشف استعداد خويش و تلاش براي بهره¬مندي از امكاناتي كه خدا در آفرينش او و ساير موجودات گذاشته است هم محروم ميگشت و آزمايشي كه خدا با آن افراد نيك را از بد جدا مي كند عبث مي شد و اين با خلقت آدم منافات داشت. و شيطان (وجود دشمن) از اين حيث نقش سازنده اي در تكامل شخصيت انسان داشته و دارد؛ زيرا خدا آدم را نه تنها به لحاظ تكويني بلكه از جهت تشريعي موجودي آزمودني (نبتليه) آفريد (سوره انسان، آيه 3) و به او فجور و تقوا (سوره شمس) را الهام كرد و در بهشت عملا به او راه را از چاه نشان داد و او نوعي تجربه گرانبها به دست آورد كه هم براي خود و هم براي فرزندانش براي زندگي در روي زمين بسيار گرانبها و ارزشمند است. شيطان اگر چه دشمني آشكار است ولي آدم با اغواي او دريافت كه داراي توانمنديهايي است و نيز نقاط ضعفي هم دارد. او فهميد كه مي توانست از اين لغزش جلوگيري كند.
اين هبوط (فرود آمدن و از مكاني به مكان ديگر منتقل شدن) را از جنبه هاي ديگر مي توان مورد بررسي و دقت قرار داد كه عبارتند از:
هبوط از مقام علم به جايگاه عمل
شايد اين قصه نشانگر اين هم باشد كه كار بشر خوردن و خوابيدن نيست و لذا با آنكه در بهشت متنعم به نعمتهاي الهي بود نتوانست در بهشت بماند. انسان ذاتا به دنبال اكتشاف و برتري جوئي و تعالي و تسلط بر امكانات و استفاده از آنها بود و لذا حتي در بهشت نتوانست قرار پيدا كند. مي توان گفت كه آدم از محيط نظر و يا آسايش و راحتي به عرصه كار و عمل هبوط كرد؛ يعني نقل مكان داد. البته مي توان گفت كه عرصه كار و عمل بسيار تنگ تر و كوچك تر از عرصه نظر است. بديهي است آنچه را انسان در نظر دارد نمي تواند به آن جامه عمل بپوشاند. نظر اقيانوس وسيعي است و عمل همانند جزائر خشكي است كه از آن پيدا مي شود. انسان آنچه در ذهن دارد را نمي تواند به تمامي پياده كند و اين خود نوعي تقليل گرايي و هبوط است. همچنين مي تواند اشاره به اين داشته باشد كه آدم بايد با فرزندان خود در ارتباط، و رنج هدايت آنها را بر عهده داشته باشد. و شايد اين نشانگر اين است كه هر كه مقامش بالاتر است بايد از درون سختي هاي هدايت مردم بگذرد تا ارتقا يابد و اين مي تواند نوعي هبوط براي رسيدن به مقام بالاتر باشد. به اين معني كه اگر چه پس از آن سير به عالم بالا صورت مي گيرد و صعود مي كند ولي اين كار مستلزم تلاش و كوشش وسيعي از جانب او است. از اين گذشته شايد اين هبوط ملهِم اين باشد كه بشر اساسا دوست دارد از نيروي بازوي خود ارتزاق كند. از آماده خوردن و خوابيدن بذاته خرسند نيست. از اين رو در بهشت با آنكه همه چيز برايش مهيا بود نتوانست دوام بياورد.
هبوط از عرصه علم به معرفت
همچنين مي توان گفت كه ميان علم و معرفت فرق است. انسان به سادگي مي¬آموزد ولي تا به آن معرفت پيدا كند و برايش يقين حاصل شود راه درازي را بايد بپيمايد و برايش رنج بكشد. علم آموختني است و معرفت كسب¬كردني و به دست آوردني. شايد انسان در بهشت عالِم شد ولي معرفت پيدا نكرد ومي بايست خود براي كسب معرفت تلاش كند و تجربه بياموزد. نزول از عرصه علم به عرصه معرفت نوعي تنزل و هبوط مي تواند تلقي شود (فدائي، 1395).
هبوط از هستيشناسي به معرفتشناسي
هستيشناسي و معرفتشناسي در عين حالي كه سخت به يكديگر مرتبط اند و معرفتشناسي متكي بر هستي-شناسي است و نه بر عكس اما بي شباهت به همان عرصه علم و عمل هم نيست. انسان به محض برخورد با جهان پديدهها به آنها علم پيدا مي كند. اما وقتي بخواهد علم خود را به ديگري منتقل كند به نوعي وارد عرصه عمل شده و با محدوديت¬هائي مواجه است كه تلاش ميكند اين محدوديت ها را كم كند؛ ولي كمتر ميتواند آنها را به صفر برساند. در عالم معرفتشناسي بشر سعي دارد تا با استفاده از زبان اشاره و سپس نشانه و بعد تصوير و زبان حروف و كلمات، يافته هاي خود را به ديگران منتقل كند. اما عوامل محدودكننده بسياري وجود دارد كه از آنجمله ويژگي هاي تاريخي و فرهنگي و استنباط هاي شخصي و مانند است كه اجازه نميدهند كه يافتهها آن طور كه فرد ميداند و ميخواهد انتقال يابد و اين خود ميتواند نوعي هبوط انسان از عالم هستيشناسي به عالم معرفتشناسي تلقي شود. زيرا همه در هستيشناسي اشراف كامل بر يافته هاي خود دارند؛ اما در عرصه معرفتشناسي با محدوديت و حتي معذوريت مواجهند و وقتي مي خواهند آن را بيان و منتقل كنند نمي توانند تمام آن را انتقال دهند و به بخشي از آن و يا به تعبيري در بارهگي آن بسنده ميكنند و اين نوعي هبوط و نزول است. به هر حال اين نشان مي دهد كه دنيا چيز بدي نيست، محل عمل و تجارت است. دنيا مزرعه آخرت است. خدا فرموده نصيب خود را از دنيا فراموش مكن. دعاي قرآني اين است كه خدايا در دنيا و نيز در آخرت به ما نيكويي كن. با توجه به اينكه در عالم معرفت شناسي منطق به عنوان ابزاري در خدمت فهم مطالب است اين خود نوعي هبوط به نظر مي آيد تردينيك مي گويد: منطق، تقليل گراست براي فهميدن كل بايد آن را به اجزاء تحليل كرد (119تردينيك)
هبوط از عالَم جمع به عالَم تفرقه
آدم در بهشت در كنار حوّا به صورت جمعي زندگي مي كردند ولي با اين نسيان و غفلت جمعشان به تفرقه انجاميد هم از شيطان فريب حوردند و هم حوّا در اين اقدام پيشقدم شدو آدم را تحت تأثير قرار دادو و به ناچار با توجه به گرفتار شدن به عوارض زميني جمعشان به تفرقه انجاميد. گويند كه پس از هبوط جاي آدم و حوّا ار هم دور بود و اين دوري خود نوعي هبوط و تنزل است.
نتيجه گيري
به نظر مي رسد كه خطاي آدم خطاي انساني و طبيعي بود و آن گرفتار فراموشي شدن است كه گناه كبيره نبود و شايد اصلا گناه نبود. آدم و حوّا بر وفق طبيعتشان عمل كردند؛ اگر چه حوّا در خوردن از درخت ممنوعه پيشقدم شد. البته اگرچه اين اقدام به¬خاطر نسيان برآدم حرجي نيست ولي عملا نافرماني خدا محقق شده و لذا آدم از اين غفلت خويش شرمنده مي¬شود و توبه مي¬كند. حضور آدم در بهشت حضور موقتي بود او سرانجام بايد به زمين مي رفت ولي در اين كار عجله كرد. خدا خود فرموده من در زمين مي خواهم خليفه و جانشين داشته باشم و اگر اتفاق نمي افتاد خلاف خواست پروردگار بود. اگر اشتباه آدم خطا محسوب ميشد با «اني اعلم ما لا تعلمون» در پاسخ فرشتگان جور در نميآيد و لذا خدا آنها را مواخذه نكرد بلكه آنها را براي ساخته شدن به زمين فرستاد و به آدم مسئوليت داد و او را تكريم كرد. بهشت (هر چند بهشت دنيا باشد) جاي سعي و كوشش و يا سعي و خطا نبود! خدا به آدم و حوا گفت به اين درخت نزديك نشويد و صراحتا نگفت نخوريد و اين بيانگر اين است كه خدا به صورت ارشادي از آدم خواست نزديك درخت نشوند و آدم خود با فراموشي و يا تجري نزديك ميشود و زمينه نفوذ شيطان را فراهم ميكند. واين حكايت از اين دارد كه اگر هر زمان شيطان كاري ميكند ما خود زمينه را براي او فراهم مي كنيم تا او بتواند به كار اغوا بپردازد. بروز چنين اتفاقاتي در بهشت تجربه اي گرانبها براي آدم بود تا هم به استعدادهاي خود واقف شود و هم به غفلتهاي خود پي بيرد تا وقتي بر روي زمين ميآيد خام و دست خالي نباشد و احيانا به خدا اعتراض نكند كه مرا در زمين بدون آشنايي به محيط گرفتار شيطان كردي كه چنين قدرت وسوسه گري دارد.
خبرآنلاين/27بهمن 96
اول*عليرضافرجي
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۸
تهران-ايرنا- خبرآنلاين در مقاله اي آورده است:بسياري از مسائل هستي شناختي و معرفت شناختي هست كه هنوز رازها و رمز هاي آن بر بشر مكشوف نشده و با توجه به اقوال گوناگوني كه پيرامون آن هست هنوز نتوانسته آنطور كه بايد ذهن نقاد و وقاد بعضيها را قانع كند. يكي از اين مسائل مسئله هبوط انسان از بهشت به زمين است كه با آنكه تأويلات گوناگوني در باره آن شده است ولي هنوز ابهاماتي در آن به چشم مي خورد.