«...می گوید آن بیرون همه چیز پیوسته در حال از دست رفتن است و حسرت تنها حس حقیقی آنجاست. از روزی می گوید که داروندارش را گذاشت و به خوی رفت. ..»(ص ۷۵ کتاب)
ادبیات؛ به ویژه داستان کوتاه، بلند یا رمان در دوران حاضر یکی از وجوه مهم برسازنده هر فرهنگی است که هم به فرهنگ شکل می دهد و هم مفاهیم درونی آن را در متن خود بازمینمایاند. همچنین آثار داستانی را هم می توان در حوزه عمومی کتابخوانی دسته بندی کرد و هم در حوزه خاص و به همین دلیل احتمالا در بسیاری کشورها کتاب های ادبیات جزء بیشترین آثار منتشر شده هر سال هستند و مخاطبان زیادی نیز جذب می کنند.
آمار خانه کتاب از کتاب های سال گذشته نشان می دهد (اینجا بخوانید)، ادبیات با ۱۷ درصد و کودک و نوجوان با ۱۶ درصد از مجموع بیش از ۸۵ هزار کتاب منتشر شده، رتبه های دوم و سوم را بعد از کتاب های کمک درسی در سال گذشته به خود اختصاص داده اند.
آثار داستانی در یک دسته بندی کلی آثار مردم پسند، جریان اصلی یا ژانری و آثار ضدژانری و رمان یا داستان نو را شامل میشوند؛ غیر از این می توان دسته بندی های دیگری را بر اساس اقبال منتقدان، مردم عادی و فروش بالا یا کسب جوایر مختلف برای این آثار برشمرد. بر همین اساس در سلسله مطالبی داستان های مطرح منتشر شده در سال ۹۷ (و در یک مورد سال ۹۶) را که طی همین سال جایزه گرفته اند (جوایز دولتی یا غیردولتی)، یا پرفروش شده اند یا توجه خاص منتقدان را به خود جلب کرده اند، باز می خوانیم.
کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی اولین اثر داستانی عطیه عطارزاده است که پیش از این کتاب های شعر زخمی که از زمین به ارث می برید و اسب را در نیمهی دیگرت برمان و کتاب ترجمه بازاندیشی سینمای مستند را منتشر کرده است. وی که دانش آموخته سینماست، پیش از انتشار این آثار، مستندهای ۱۷سالهها، چله درختان کاج و تعدادی مستند کوتاه و نیمهبلند ساخته و به گفته خودش دستانش از کودکی با نقاشی آشنا بوده است. کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی، اولین بار در نمایشگاه کتاب سال ۹۶ عرضه شد و تا امروز (مرداد ۹۸) به چاپ شانزدهم رسیده است. این کتاب در جوایز ادبی سال گذشته و حتی امسال نیز نسبتا خوش درخشیده، برنده جایزه هفت اقلیم در بخش رمان سال ۹۷ و جزء آثار راه یافته به بخش نهایی جایزه داستان متفاوت واو بوده است.
خانه دروازه دولت؛ گلخانهای به وسعت جهان
کتاب با نقل قولی از کتاب قانون ابن سینا آغاز می شود که مرگ را تعریف می کند؛ « مرگ آن است که نَفس، اعضا و جوارح را رها کند و به حال خود بگذارد» (ص ۵ کتاب). در ادامه، داستان دختری نابینا را می خوانیم که در خانه ای در محله دروازه دولت تهران با مادرش زندگی می کند و به کار ساخت و فراوری گیاهان دارویی مشغول است. دختر که در پنج سالگی به دلیل فرورفتن گیاه عاقرقرحا به چشمش نابینا شده، با مادرش از شهر خوی به تهران مهاجرت کرده و از آن پس در غربت خودخواسته مادر، تن به زندگی مهجوری داده است که تنها یک نفر به نام سید را به آن راه است تا داروهای گیاهی آنها را بخرد. پدر او نیز که از مبارزان چپ سال های دور بوده بعد از نابینا شدن دختر و مهاجرت آنها به تهران، مادر و دختر را رها و به آلمان کوچ کرده است. دنیای بیرونی دختر در کل داستان در این خانه محصور است و طی مدت ۱۷ سال تنها دو بار از خانه خارج می شود؛ هر چند به همین اندازه یا شاید بیشتر دنیای ذهنی او غنی است و حرف های زیادی برای گفتن دارد.
روز و شب های مادر و دختر با وهم و خیال و تصویرهای کوتاهی از تغییرات اجتماعی آن سال ها در بیرون خانه روایت می شود، تا اینکه روزی خاله اعظم خلوت مادر و دختر را بهم می ریزد و با بردن آنها به دنیای بیرون درک او را از جهان تغییر می دهد. دختر از اینجا به بعد به اندازه ای به شکستن حصار خانه تشنه است که روزی تصمیم می گیرد فرار کند؛ اما جرات نمی یابد و وقتی مادر متوجه این تصمیم می شود به او می گوید می تواند برود ولی برگشتی در کار نیست. دختر می ماند ولی همانطور که چمدانش را از کنار در برنمی دارد، فکر رفتن را نیز از سر بیرون نمی کند و به شکل دیگری راهی برای رهایی از حصار تنگ خانه می گشاید.
راهی که در فصل های پایانی مفصل و با جزئیات ترسیم می شود ولی از همان فصل های ابتدایی یعنی؛ پرده دوم: در باب خانه، اشاره مختصری به آن می کند؛ «کم اند کسانی که در این جهان قلب داغی را در دست گرفته باشند؛ لذت غریبی دارد، من می دانم» (ص ۱۷). دختر به سیاق خود عبور مادر را از دالان احتضار و رسیدن به دنیای دیگر آسان می کند. البته با آنکه می خواهد مادر دیگر نباشد، از تنهایی می ترسد و به همین دلیل دست کم جسد بی جان او را به نوعی حفظ می کند تا پدر برسد و او را با خود ببرد.
جریانگریز؟
کتاب که توسط نشر چشمه چاپ شده از جمله کتاب های قفسه قرمز است که آثار ساختارگرا، جریان گریز و ضدژانر را تشکیل می دهند. همانطور که قفسه های آبی این انتشارات کتاب های ژانری، قصه گو و جریان محور و قفسه سیاه کتاب های پلیسی، جنایی و نوآور. داستان های ژانری (genre fiction) داستان هایی هستند که تاکید بر پیرنگ نسبت به واکاوی خلق و خوی شخصیت ها در آنها بیشتر است، هدف سرگرم کردن مخاطب است و مخاطبان آنها مشخص و در یکی از ژانرهای علمی-تخیلی، معمایی، فانتزی، عاشقانه، وحشت، وسترن، رمزگونه و ضدآرمانشهر می گنجند.
جریان گریزی داستان در روند کلی و فضای آن همچنین پردازش شخصیت ها و شخصیت اصلی به عنوان دختری نابینا که حس های دیگر در وجود او قوی شده و به نوعی خودآزاری از نیشگون تا زخمی کردن خود عادت دارد، مادر به عنوان شخصیتی بازنده و از دنیابریده، فقدان زمان به شکل مرسوم آن در داستان، حضور شخصیت های تاریخی مشهور و ارجاعات فرامتن فراوان در اثر، توجه بسیار به تن انسان هم در مورد شخصیت اصلی و هم بقیه شخصیت ها و اهمیت نقش خیال پردازی شخصیت اول و رویا و حتی اسم کتاب محسوس است، معمولا از گیاهان دارویی برای زندگی استفاده می شد؛ نه مردگی.
از آنجا که گیاهان دارویی و انواع کاربردهای آنها به عنوان مهم ترین مولفه طب ایرانی سنتی به پررنگی در کتاب مطرح شده، نویسنده هم به فراخور زبانی انتخاب کرده که زبان رسمی و جدی با نثری کمی قدیمی است، از زبان شکسته خبری نیست و حتی در عناوین فصل ها متناسب با آثار منثور و منظوم ادبیات سنتی ایران دیده می شود؛ غیر از بعضی کلمات که اتفاقا در همین نثر بیشتر به چشم می خورند مانند سینک (به جای ظرفشویی ص ۱۱۶)، یا پاره ای ایرادهای ویرایشی؛ برای مثال «من خیلی خوب دربارهی جنگ جهانیها، تاریخ سلسله های پادشاهی ایران، چگونگی پیداش زمین و قانون فیثاغورت می دانم» (که باید باشد جنگهای جهانی ص ۲۶). همچنین نویسنده هر فصل را با نام پردهی...: در باب... نامگذاری کرده که افزودن زیرواژه درباب آشنایان با ادبیات قدیمی ایران را به یاد آثاری چون بوستان و گلستان می اندازد که تقسیم بندی ها به نام باب است، همه اینها و بیش از اینها نشان می دهد با اثری متداول آنطور که برای خواننده عادی آشناست، سروکار نداریم.
عطارزاده که به گفته خود از خانواده ای پزشک سربرآورده در مورد موثق بودن اطلاعات مرتبط با گیاهان دارویی در مصاحبه ای گفته است: تا جایی که از عهدهام برآمده درست است. دلم میخواهد بگویم صددرصد، ولی همیشه ممکن است چیزهایی از زیر دست آدم دربرود. این کتاب بیشک درباره گیاهان دارویی است، اما نه از آن نوع مرسومش (مجله زنان امروز).
غیر از موضوع گیاهان دارویی و پرداختن به آنها؛ فقدان حس زمان به شکل متداول آن و روایت اثر در میان خواب و بیداری شخصیت اصلی از دیگر عواملی است که کتاب را از مرز ژانرهای شناخته شده خارج می کند، طوری که جایی از زبان شخصیت اصلی می خوانیم؛ «بیدارشدن عجیب ترین کار جهان است. تا مدت ها بعد از نابینا شدنم متوجه زمان درست بیدارشدن نمی شوم» (ص۲۳). همچنین رفت و برگشت های فراوان نویسنده به خوی در زمان پنج سالگی، بیان پایان داستان و سرنوشت مادر به صورت کلی از فصل های ابتدایی یا این جمله های کلی که «تمام این سال ها بعدازظهرهایمان در زیرزمین یا گلخانه» (ص۴۵) همه نشان دهنده استفاده زمان در خدمت هدف کلی نویسنده برای بیان داستانی بی زمان و در مکانی محدود است.
ارجاعات فرامتن فراوان از ابن سینا گرفته تا نقل قولی از یوهان ولفگانگ گوته، شاعر آلمانی، مادام بوآری نوشته گوستاو فلوبر، فرانتس کافکا و کتاب مسخ او همذات پنداری عجیب شخصیت اصلی با گریگور سامسا (قهرمان کتاب مسخ) از جمله دیگر وجوه تمایز آن است که با انتقاد بعضی منتقدان روبرو شده؛ زیرا بیان این ارجاعات فراوان را مانعی برای پیشبرد روایت می دانند که گاه غیرضرور می نماید (توهم توان، روزنامه شرق، شماره ۳۴۴۳، ۱۳ خرداد ۱۳۹۸). اما نویسنده توانسته در داستانی که نقاط فراز و فرود چندان زیاد نیست با استفاده از ارجاعات فرامتن و تکنیک داستانی رفت و برگشت همچنین روایت رویدادهایی از کودکی اش با پدرش و زندگی امروز او در برلین آلمان و نهایت مهاجرت به سمت او جذابیت داستان را برای خواننده طوری حفظ کند که تا صفحات آخر او را همراهی کند. هر چند خشونت تقریبا زیاد فصل های پایانی کتاب؛ از زمان زوال مادر تا وقتی می میرد و به دست دخترش کالبدشکافی شده و نوعی مومیایی می شود، هجوم گربه ها به حیاط با استشمام بوی خون و مکیدن خون دختر توسط زالوها به نوعی می تواند خواننده به ویژه خواننده عادی را تا حدی منزجر کند و یادآور عناصری از مکتب داستانی سوررئالیسم است.
سوررئالیسم
مرحوم رضا سیدحسینی در کتاب مکتب های ادبی چهار اصل را به نام فنون سوررئالیسم برمی شمرد: طنز، امر شگفت و جادو، نگارش خودکار و رویا (ص ۸۱۴ به بعد).
از این چهار اصل، طنز و نگارش خودکار در داستان راهنمای مردن با گیاهان دارویی وجود ندارد؛ که برعکس اثر تا حدی تلخ است و نویسنده آگاهانه خط به خط داستان را روایت می کند و در این کار از هر تکنیکی استفاده می کند غیر از نگارش خودکار که نوعی نوشتن در خلسه است.
اما امر شگفت و جادو و رویا به وفور دیده می شود، مثل اینکه شخصیت اصلی داستان که حتی اسمی ندارد، همواره در دنیایی بین واقعیت و خیال و وهم به سر می برد و در همین دنیا با ابن سینا مشورت می کند، از سردار حسین (جد مادرش) راهنمایی می خواهد یا گاه سرش داد می کشد و برای خود خیال پردازی می کند؛ بعد از ماجرای خیال پردازی مسخ و تبدیل شدن به پشه، وقت بیشتری را صرف تمرین خیال پردازی کرده ام. به خصوص بعد از شنیدن کتاب های بورخس. (ص ۳۷).
بنابراین با کمی تساهل می توان گفت اثر دست کم در بخش هایی از آن و به شکلی دقیق در نیمه پایانی با داستان های مکتب سوررئالیسم مشابهت های زیادی دارد. غیر از این فضاسازی های فصل های پایانی که مادر آخرین نفس ها را می کشد، حضور پررنگ شخصیت های خیالی شیخ و سردار حسین، گفت وگوهای خیالی دختر با آنها، مرگ و فضای خون آلود و هجوم گربه ها، کشتن آنها توسط دختر، شخصیت بخشی به عناصر بی جان و طبیعت جاندار؛ مانند گیاهان و استفاده از مواد مخدر هم برای مادر و هم توسط خود دختر، می تواند به فضای داستان های ژانر سایکوز (روانشناختی) تنه بزند که بیشتر با دنیای درونی، افکار و تصاویر ذهنی یک شخصیت با کمی فقدان تعادل روحی سروکار دارد.
هر سخن کز دل براید
در نهایت عطارزاده داستانی تعریف کرده که دست کم نسبت به مهم ترین مولفه های آن اطلاعات خوبی داشته و در مورد آنها می گوید: چیزهایی که در این کتاب هست (گیاهشناسی، آناتومی، ابنسینا، نابینایی، خاندان نایبیان و چیزهایی از این دست) پیش از نوشتن آن در زندگی ام بودهاند و من نه به خاطر این کتاب، بلکه بهخاطر علاقۀ شخصی ام در موردشان اطلاعات زیادی داشته ام (مصاحبه با مجله زنان امروز). غیر از این با وجود اینکه عده ای پیچیدگی روایی و انفجار اطلاعات غیرضرور را مهم ترین نقص اثر دانسته اند وی می گوید: من کلاً با داستانگویی به معنایی که امروز در ادبیات معاصر فهم میشود موافق نیستم، اینکه وظیفه یا کار نویسنده ساختن داستانی با نقاط شروع، اوج و پایان و با ساختار روایی درست است. از نظر من، این کار نویسنده نیست (همان). به نظر می رسد عطارزاده به خوبی توانسته در اولین اثر خود فضای ذهنی و تجربی مد نظرش را ترسیم کند، خواننده را با خود به این دنیا ببرد و بعد از فرازوفرودهای ورود به آن، نظم جدیدی برای ذهن خواننده بیافریند و نتیجه بگیرد: حسرت تنها حس حقیقی آنجاست.
حتی اگر انتقاداتی به این اثر وارد باشد چنانکه به هر اثر دیگر هست؛ نویسنده با دانش داستانی نوشته که به آن اعتقاد دارد. از همین رو واقعیت رسیدن به چاپ شانزدهم همچنین مطرح شدن در جوایز ادبی مستقل و موفق بودن اثر ، این امید را زنده میکند که به سرنوشت دیگر نویسندگان موفق (به ویژه نویسندگان زن) سال های اخیر دچار نشود که با یک اثر خوب اول مطرح شدند و سال های بعد در به در به دنبال نشانی از آنان بودیم.
منابع:
مکتبهای ادبی، رضا سیدحسینی- موسسه انتشارات نگاه- چاپ سیزدهم.
راهنمای مردن با گیاهان دارویی- عطیه عطارزاده- نشر چشمه- چاپ پنجم.