ادبیات؛ به ویژه داستان کوتاه، بلند یا رمان در دوران حاضر یکی از وجوه مهم برسازنده هر فرهنگی است که هم به فرهنگ شکل میدهد و هم مفاهیم درونی آن را در متن خود بازمینمایاند. همچنین آثار داستانی را هم می توان در حوزه عمومی کتابخوانی دسته بندی کرد و هم در حوزه خاص؛ یعنی ادبیات. به همین دلیل احتمالا در بسیاری کشورها کتابهای ادبیات جزء بیشترین آثار منتشر شده هر سال هستند و مخاطبان زیادی جذب می کنند.
آمار خانه کتاب از کتابهای سال گذشته نشان می دهد (اینجا بخوانید)، کتابهای ادبیات با ۱۷ درصد و کودک و نوجوان با ۱۶ درصد از مجموع بیش از ۸۵ هزار کتاب منتشر شده، رتبههای دوم و سوم را بعد از کتابهای کمک درسی در سال گذشته به خود اختصاص دادهاند.
آثار داستانی در یک دستهبندی کلی آثار مردم پسند، جریان اصلی یا ژانری و آثار ضدژانری و رمان یا داستان نو را شامل میشوند، غیر از این میتوان دستهبندیهای دیگری را بر اساس اقبال منتقدان، مردم عادی و فروش بالا یا کسب جوایر مختلف برای این آثار برشمرد. بر همین اساس در سلسله مطالبی داستانهای مطرح منتشر شده در سال ۹۷ (و در یک مورد سال ۹۶) را که طی همین سال جایزه گرفتهاند (جوایز دولتی یا غیردولتی)، یا پرفروش شدهاند یا توجه خاص منتقدان را به خود جلب کردهاند، باز میخوانیم. تاکنون چهار یادداشت از این مجموعه را خوانده ایم و یادداشت پنجم به کتاب خونخورده اختصاص دارد.
وقتی نامی از رمان تاریخی به میان میآید، مخاطبان انتظار دارند با شخصیتهایی مشهور و تاثیرگذار روبهرو باشند که روایتهای تاریخ را دگرگون کردهاند اما مهدی یزدانیخرم، ثابت کرده است توصیف همهگیر از یک سبک ادبی، نمیتواند سد راه روایتهای متفاوت او باشد.
رمان خون خورده یا سرخ سیاه، چهارمین و آخرین اثر منتشر شده از مهدی یزدانیخرم است که بخش سوم یک روایت ادامهدار به نظر میرسد، یزدانی خرم اولین اثرش، به گزارش اداره هواشناسی فردا این خورشید لعنتی را در سال ۱۳۸۴ منتشر کرده و پس از آن من منچستریونایتد را دوست دارم در سال ۱۳۹۱ و سرخ سفید در سال ۱۳۹۴ منتشر شدند.
خونخورده نیز در زمستان ۹۷ به بازار کتاب راه یافت و در عرض کمتر دو ماه با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه به چاپ چهارم رسید، اکنون چاپ هفتم این کتاب در دسترس مخاطبان قرار دارد.
نام مهدی یزدانیخرم با رسانههای مکتوب گره خورده است؛ او نویسنده و روزنامهنگار است و در حوزه فرهنگ، هنر و ادبیات یک منتقد و تحلیلگری صاحبنام به شمار میآید. این نویسنده، جایزه ادبی واو را برای رمان به گزارش اداره هواشناسی فردا این خورشید لعنتی، جایزه بهترین رمان سال ۹۱ کتابِ سالِ هفت اقلیم را برای رمان من منچستر یونایتد را دوست دارم، جایزه بهترین رمان سالهای ۹۱ و ۹۲ از هیئت داوران جایزه ادبی بوشهر برای رمان من منچستریونایتد را دوست دارم و جایزه ادبی «چهل» را به عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی ایران در اردیبهشت ۱۳۹۵، به دست آورده است.
خونخورده
ساختار خون خورده آرام و بی عجله است، روایتی است از انسان رای انسان//، روایتی که گرچه مرگ در همه صفحات آن حضور دارد؛ زمان و تاریخ را در رفت و برگشت مداومش بین امروز و دیروز، به بازی می گیرد. یزدانی خرم، شناخت هنری اش را در این رمان به نمایش می گذارد حتی تا مرز خودنمایی پیش می رود، کتابی که در قفسه قرمز جای می گیرد و به توصیف خود نشر چشمه، جریان گریز و ضدژانر است.
این رمان، از تهران ۱۳۹۴ آغاز می شود و در یک حرکت دایره وار در تاریخ ایران دور می زند. یک دانشجوی زبان عربی که شغل پدریاش را برای قرآن خواندن بر مزار درگذشتگان ادامه میدهد، سفارشی دارد برای پنج برادر، پنج سنگ قبر که صاحبانشان هر یک به گونه ای عجیب در گوشه از تاریخ، از میان رفته اند. محسن مفتاح دانشجویی است که با نشستن کنار قبر هر یک از این پنج برادر، ما را به قصه ای می برد که به مرگ او انجامیده است. قصههایی که سال ۶۰ خورشیدی آغاز میشود.
ناصر سوخته، دانش آموخته باستانشناسی، دلداده دختری ارمنی به نام مریم، در جستجوی یکی از ارزشمندترین و مقدسترین میراث مسیحی در کلیسای قدیمی اصفهان، حوالی سال ۶۰ در جاده اصفهان به تهران، با مرگ رو به رو می شود. مسعود سوخته، رزمندهای در مقام دیدهبان و تک تیرانداز، بالای برج ناقوس کلیسای آبادان، پس از نجات مردان و زنانی صائبی که مریم دختر نوح نیز در میان آنان است، در همان سال ۶۰ به تکه ای از خمپاره های عراقی پهلویش شکافته میشود و قلبش تاب رنج تلنبار شده در جان جوان ۲۴ ساله را نمیآورد و میایستد. منصور سوخته، عکاس مستند جنگ، در میانه جنگ داخلی لبنان میان مسیحیان و مسلمانان، حوالی سال ۶۰، در راه رفتن به بعلبک و گرفتن عکسی از راس الحسین، اسیر نیروهای مسیحی میشود و پس از مدتی کوتاه کشته میشود، پیکر منصور در صومعهای زیر سایه تندیس بزرگ مریم مقدس، نگهداری می شود و ماریا مشعلانی پس از مدتی او را با خود به جایی دور می برد و در خاکی غریب به خاک می سپارد. محمود سوخته، دلداده ای در پی محبوب که تهمینه نام دارد و مارکسیست است، سر از کلیسای مشهد درمیآورد و در درگیری برای قلع و قمع تودهای ها، سرگردان از مرگ، مغزش را برای همیشه خاموش میکند و از در دیگر تاریخ بیرون می رود. هنوز هم سال ۶۰ است. طاهر سوخته، شش سال عمر میکند، فرزند ناخواسته خانواده ای که ۴ پسر را در یک سال از دست داده است، سال ۶۶، بالای سد لتیان، یک اشتباه ساده، باعث می شود پسرک ۶ ساله را باد ببرد و در توربین های سد، به هیچ تبدیل کند.
در کنار این پنج روایت، روایتی ششمی هم وجود دارد، قصه روح خبیث بالدار که به همراه روح شاعر جوان آزادی خواه، در داستان های یزدانی خرم حضور پررنگی دارند و شاهدان خاموش تاریخ اند. روح خبیث خالدار، جنگجویی است در سپاه صلاح الدین ایوبی، در میانه جنگ های صلیبی، سربازی متمرد، نواده منصور نوح سامانی که صلاح الدین در روز فتح بیت المقدس، حکم به مرگ او می دهد.
از دل سنت و هنر مسیحی
خون خورده را می توان رمان تاریخی دانست اما قبل از تاریخ، این رمان اجتماعی است، نویسنده از دل جنگ قصههایی را بیرون کشیده است که هیچ تاریخنگاری به آن نمی پردازد، قصهای از دل زندگی، از دل مردمی که جنگ را با مغز استخوان درک کردند و رنج کشیدند.
خون خورده، روایتی است بر مدار شمایلنگاری مسیحی، روایتی که از کلیسای نارمک و میکاییل آن آغاز میشود و به کلیسای اصفهان میرود، کلیسای آبادان را روایت میکند، از صومعه-کلیسای بیروت سردر میآورد، کلیسای مشهد را به تصویر می کشد و در نهایت دوباره به کلیسای نارمک بازمیگردد.
فرشتگان از دیدگاه مسیحیشان، در این روایتها به تصویر کشیده میشوند، شاید حتی نبرد قدیمی عهد عتیق میان جبرئیل و میکائیل نیز در گوشه چشم نویسنده جای داشته است، زیرا سنت عهدین جبرئیل را پیامآور تنبیه یهوه و میکائیل را روزیدهنده و بشارت دهنده میداند. در داستان بارها با این موقعیت رو به رو میشویم، هر بار به شکلی فرشتگان نابود میشوند اما حضور دارند. جبرییلهای طلایی که صابئین به مسعود سوخته دادند و در سقوط هواپیما آب میشود، میکائیل کلیسای نارمک که موشک عراقی آن را تکه تکه میکند، نقاشی مسیح با دو فرشته گریان که فرشتههایش ور آمده اند و در حال نابودیاند. راوی این گونه میخواهد از مرگ خبر بدهد و از پایان، انگار شمایلها، تصویری از مرگ هستند، روایتی از اندوهی که در قلب سنت مسیحی حاکم است.
این شمایلها تا پایان کتاب پررنگ باقی میمانند، تا جایی که انگار راوی همه آنچه خواندهایم میکائیل بوده است.
خونی که در تن نسلی جوان خشکید
آن چه در داستان مهم به نظر میآید، خالی بودن تمام گورهاست؛ هیچ یک از پنج برادری که محسن مفتاح برایشان فاتحه میخواند، در آرامگاه ابدی خود، آرام نگرفتهاند و این یعنی هیچ آرامشی در کار نیست. حتی در جهان مردگان نیز برادران سوخته، آرام نخواهند بود و روحشان شاد نخواهد شد.
جسمی که ناپیداست از روحی حکایت دارد که سرگردان است، این روایت ارواح سرگردان نسلی است که نسل سوخته بودند، هر یک به گونهای و در جایگاهی، سوختند و جان باختند. این رمان در همین نکته نیز، اجتماعی به شمار میآید که از زندگی آشفته در ذهنهای آشفتهتر سخن میگوید، خون خورده روایت خونی است که در تن نسلی جوان خشکید.
تاریخنگاری یک روزنامهنگار
یزدانیخرم، گوشههای تاریخ را بهخوبی میشناسد از جزئیات باخبر است و آگاهی از این جزئیات باعث میشود بتواند با کنار هم گذاشتن آنها قصههایش را بسازد. اگر داستانهای قبلی او کلیتر و درباره اتفاقات شناخته شدهتر بودند، در خون خورده، شخصیتها جای خود را به شخص میدهند. شخصی که خود او در برابر تاریخی که پیرامونش ساخته میشود بیمعناست اما همه روایت کتاب، حضور همین معناهایی است که تاریخ نادیدهشان میگیرد.
یزدانی خرم، با بازگو کردن، شاخههایی از تاریخ که بیرون ماندهاند، به ریشههایی سر می زند که شجاعت گفتنش در زبان و بیان کمتر تاریخ نگاری به چشم آمده است و او در مقام یک داستان نویس، شجاعانه در این راه گام برمی دارد. خون خورده، داستانی است از ذرات معلق در تاریخ، ذراتی که حتی غبار بودن شان در تاریکی تاریخ به چشم نمیآید اما اهمیت دارد.
خونخورده در ۲۶۱ صفحه توسط نشر چشمه منتشر شده است.