سفرنامهنویسی در ایران سابقه طولانی دارد و شاید همه ما از کتاب های دوران مدرسه سفرنامه ناصرخسرو (قرن پنجم ه.ق) و بخش هایی از آن را به یاد داشته باشیم. همچنین می دانیم سعدی زیاد به سفر رفته و این شعر از اوست: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی/ صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی و حافظ از سفر گریزان بوده و سروده: چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود/ غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد.
با وجود این نمونه ها، سفرنامهنویسی و وقایعنویسیها از دوران صفویه و تحت تاثیر سفرنامهنویسان خارجی و افزایش رفتوآمدها، دگرگون و سفرنامهنویسی به سنتی جدی تبدیل شد. این سنت در دوران قاجار به اوج رسید و سفرنامهنویسی یا به اصطلاح آن روز، روزنامهنویسی به قلم نه تنها شاعران و نویسندگان مطرح بلکه افراد قلمبهدست ولی نه صرفا نویسنده، سبک و شیوه نگارش خاص خود را کسب کرد.
خواندن سفرنامه ها غیر از اینکه ما را با مناطق مختلف آشنا می کند، فرهنگ و آداب مردم را به ما می آموزد، ما را در سختی ها و خوشی های مسافر شریک کرده و لختی از حال و هوای موطن و دلتنگی های روزمره دور میکند.
و اکنون ما در راهیم
با این مقدمه ابتدا به نصف جهان می رویم؛ به اصفهان. و اکنون ما در راهیم، شرح سفری است به نصف جهان. کتاب که نام بهروز عوضپور مدرس و دانش آموخته فلسفه و بهمن نامورمطلق، استاد دانشگاه شهید بهشتی، اسطورهشناس و استاد ادبیات تطبیقی را بر خود دارد، با شرح چند زمان ناخوشی نویسنده آغاز می شود و اینکه استادش او را برای دوری از این حال به سفر می خواند، آنهم نه سفری دور از جهت مکانی بلکه اصفهان که هر چند به آن شهر رفته، سفر به آن باز هم بر شناخت از این جهان می افزاید.
کتاب در سه فصل شب، روز و شب نوشته شده و فصل میانی یعنی روز بخش های مختلفی به نام مکان هایی که نویسندگان در اصفهان از آنها بازدید کرده برخود دارد؛ مانند مسجد جامع، بازار، مسجد شیخ لطف الله، باغ جهان نما، هشت بهشت، کاروانسرای عباسی، زاینده رود، محله جلفا، آرامگاه صائب تبریزی، مسجد امام، عمارت عالی قاپو، زایندهرود، مادی و تخت فولاد.
فصل اول که شب است با حضور استاد در منزل مسافر رقم می خورد، فصل دوم روز و در اصفهان (البته شنیده بودیم شب عاشقان بیدل شب دراز باشد، ولی فصل روز در این کتاب خیلی طولانی است شاید دستکم یک هفته ای لازم باشد تا اینهمه مکان تاریخی را در اصفهان دید، آنهم با این کیفیت) و فصل آخر باز شب است و دیدار تصادفی مسافر با پیری صاحب دل که با او در گورستان تاریخی تحت فولاد دیدار می کند و در مورد اشعار سهراب سپهری، اساطیر یونان و اساطیر ایران، حدیقه الحقیقه سنایی و منطق الطیر عطار صحبت می کند و اینجا سفر خاتمه می یابد.
مسافر این اثر که نام او را نمی دانیم، جزئی نگر و دقیق در عمارت ها و معماری اصفهان به کشف می پردازد و همراه با ارجاعات فرامتنی فراوان آنها را برای خواننده توضیح می دهد، مثل اینجا: تا مسجد جامع که پروفسور آرتور اپهام پوپ در وصف آن می گوید: با عظمت خاموش، جدی و اسرارآمیزش، یکی از زیباترین آثار معماری جهان است: (ص. ۳۳) یا در ادامه همین بخش به مقاله ای نسبتا مفصل از آندره گدار، معمار شهیر فرانسوی ارجاع می دهد و البته کمی عجیب آنکه بسیاری از بخش های مقاله را به خوبی به یاد می آورد و بخش هایی از آن را بی کم و کاست ذکر می کند. نثر نویسنده در کتاب کاملا رسمی و توصیفی است: درون بازار که گام می نهی، برای لحظه ای تیرگی بر دیدگانت چیره می شود و تاریکی بر چشمانت مستولی. (ص ۵۰)
نویسنده این سفرنامه غیر از دیدار با استادش و پیر در فصل اول و آخر با افراد دیگری دیدار می کند و داستان های جالبی می شنود؛ از جمله صاحب جگرکی محمود، خادم مسجد، ننه جان و یک گردشگر فرانسوی. خواننده از خلال این گفت وگوها، ارجاعات فرامتنی و یادوخاطره های نویسنده به خوبی می تواند به رمزورازهای معماری مختلف شهر اصفهان پی ببرد به ویژه که اصفهان شهری است که در هر دوره باید از نو شناخته شود. کتاب و ما اکنون در راهیم، توسط نشر کتابآرای ایرانی در سال ۱۳۹۵ و در ۲۴۵ صفحه به بازار آمده است.
چای نعنا
حالا که اصفهان را دیدید و رمزورموزش را از زبان دو استاد دانشگاه شنیدید، بار سفر برای سفری دورتر ببندید، کجا؟ مراکش. چای نعنا شرح سفر منصور ضابطیان به مراکش است. وی که به دلیل برنامه های تلویزیونی به چهره شناخته شده ای تبدیل شده، کار حرفه ای خود را با همکاری با روزنامه ها و نشریاتی مانند چلچراغ آغاز کرد. وی چند کتاب سفرنامه از جمله مارک دو پلو، موآ و مارک و پلو را پیش از چای نعنا نوشته است.
مراکش برای بسیاری هنردوستان به ویژه علاقمندان به صنعت سینما با نام فیلم کازابلانکا با بازی همفری بوگارد و اینگرید برگمن گره خورده است؛ چنانکه کازابلانکا نام یکی از شهرها و نیز خود مراکش نام شهر دیگر و چهارمین شهر بزرگ این کشور است.
با اینکه شماری از علاقمندان به سفر و صنعت سینما و دوستداران دیدن فیلم کازابلانکا فکر می کنند امکان سفر به مراکش وجود ندارد، ضابطیان در همان بدو کتاب توضیح می دهد این اواخر (احتمالا از سال ۹۲ به بعد) امکان دریافت ویزا برای این کشور هست و او از همین تهران خودمان ویزا می گیرد و در نوروز ۹۶ راهی مراکش می شود، ضابطیان در این کتاب حضور خود را در شهرهای کازابلانکا، طنجه، شفشاون، فش و خود مراکش توضیح می دهد.
همچنین کتاب با عکس هایی از سفر وی به مراکش تزئین شده و گاه بعد از اینکه داستانی را شرح می دهد عکس آن را می توان در صفحه بعد دید، هر چند خود او از بابت فرار از برابر دوربین یا دوربیننادوستی مردم مراکش در تعجب است؛ آنهم کسی که در کشورهای مختلفی از بچه ها و بزرگ هایی از فرهنگ های مختلف عکاسی کرده.
ضابطیان در مقدمه مختصر در مورد مراکش به طور کلی و سفر ایرانی ها به این کشور سخن می گوید و مهم ترین گرفتاری را در این مورد نام مراکش برای ما می داند: ما در جهان تنها مردمانی هستیم که به این کشور می گوییم مراکش. مراکش در واقع نام چهارمین شهر بزرگ کشور Morocco است. خودشان و بقیه مردم جهان با این نام آشناترند، ایرانیها هم تا همین چند دهه پیش بیشتر واژه مغرب را به کار می بردند، اما از آنجایی که مغرب به بخش بزرگ تری از آفریقا (مراکش، الجزایر و تونس) اطلاق می شده، در همه منابع نام مراکش جایگزین شده است (ص. ۲۶).
نثر ضابطیان در این اثر مانند دیگر آثارش و حتی وقتی برنامه های تلویزیونی را اجرا می کند همان نثر روان، امروزی، بزلهگو، صریح و دور از حشو، تیزبین و متوجه جزئیات و تاحدی توصیفنگر است و با این ابزار بی نظیر؛ یعنی نوشتن و قلم روان است که می تواند خواننده را با خود همراه کند تا همزمان با او از دیدن سوپ صدفخوری مراکشی ها متعجب شود، از شلوغی میدان جامع الفنا در شهر مراکش لذت ببرد، در رستوران کوچک حسن آقا در شهر طنجه با او در لذت خوردن خوراک ماهی لذیذ شریک شود و دستآخر در راهآب زیرزمینی دباغی به رمز رونق صنعت چرم در مراکش پی ببرد.
کازابلانکا مسجد و موزه و ساختمان قدیمی کم ندارد. از همان هایی که هر توریستی را به سمت خود می کشاند، اما شاید کمتر کسی گذرش به محله سیدی عبدالرحمن بیفتد. جایی که یونس مرا به آنجا می برد تا شکل دیگری از زندگی کازابلانکایی را هم ببینم. محله در واقع صخره هایی مشرف به دریا دارد. وسط محله آرامگاه سیدی عبدالرحمن است با دیوارهای سفید و گنبد سبزرنگ کوچک. چیزی شبیه به امامزاده های مهجور خودمان در روستاهای دورافتاده...(ص. ۴۴) چای نعنا را نشر مثلث در ۱۶۸ صفحه و به شکل مصور سال ۱۳۹۶ منتشر کرده است.
سه روز به آخر دریا
حالا که از مراکش برگشته اید و سری هم به اصفهان زدید به جای سفر به مکانی دیگر در زمان هم سفر کنید و کتاب سه روز به آخر دریا را ورق بزنید. نشر اطراف که دو سالی هست کار خود را آغاز کرده، محور کار خود را انتشار آثار روایی و جستار قرار داده است. از همین رو تصحیح و ارائه سفرنامه های عصر قاجار در زیرمجموعه سفرنامه این انتشارات قرار دارد که تاکنون یک مجموعه پنججلدی تماشای شهر و دو سفرنامه چادر کردیم رفتیم تماشا و سه روز به آخر دریا از آن منتشر شده است.
سه روز به آخر دریا سفرنامه یک شاهزاده خانم قاجاری (که اسمش را نمی دانیم) دختر شاهزاده مبارک میرزا و همسر عمادالملک حاکم تون و طبس بوده است. وی از ۲۱ شعبان ۱۳۰۳ ه. ق (۴ خرداد ۱۲۶۵ خورشیدی) با اجازه همسرش و با عده ای همراه از شهر خود به قصد عتبات و سپس مکه حرکت می کند؛ سفری دورودزار از راه دریا که یک سالی به طول می انجامد و شرح آن را ۱۳ سال بعد یعنی در سال ۱۳۱۷ ه. ق می نویسد. همچنین ابوالقاسم عمادالملک پسر همسر نویسنده سفرنامه تحشیه ای بر این سفرنامه مدتی بعد از نوشته شدن اصل آن، نگاشته که ارزش آن را بیشتر کرده و منبع و ماخذ مفیدی برای آشنایی با موقعیت و تاریخ و اسامی قدیمی شهرهای محل عبور شاهزاده خانم به دست می دهد.
این اثر فقط یک سفرنامه نیست، بلکه تا حد زیادی می توان آن را اثری در حوزه جامعه شناختی و مطالعات مربوط به حوزه زنان نیز تقسیم بندی کرد. یک زن به همراه هشت نفر از نزدیکانش از جمله مادرش از طبس به راه می افتد، سختی های بی شماری را در مسیر طبس تا قصر شیرین طی می کند ولی بعد از آن خارج از مرزهای ایران با مشکلات بیشتری روبرو می شود. این گروه از مرزهای دریایی و بوشهر به سوی مکه می روند و از جده وارد عربستان می شوند ولی در راه برگشت مسیر دریا را انتخاب نمی کنند و از راه جبل (کوه) به ایران بازمی گردند.
این کتاب را نازیلا ناظمی دانشآموخته تاریخ معاصر و تاریخ و تمدن و زبانهای باستان از روی نسخه خطی سفرنامه شاهزاده خانم با عنوان روزنامه سفر مکه موجود در کتابخانه ملی ایران تصحیح و در چهار فصل تنظیم کرده است و از آنجا که نام روزنامه سفر مکه تکراری بوده، نام سه روز مانده به آخر دریا را از روی یکی از عبارات مولف برای کتاب برگزیده است.
کتاب با شرح نسب شاهزاده خانم آغاز می شود، در ادامه فصل اول و مسیر سفر از طبس تا قصرشیرین، فصل دوم مسیر سفر از خانقین تا جده، فصل سوم از مکه تا مدینه (وقتی بعد از اعمال حج برای زیارت مدینه می آیند)، فصل چهارم در مسیر بازگشت از جده به راه کربلا و در ادامه خاک ایران پایان می یابد.
با اینکه کتاب در عصر قاجار نوشته شده نثر آن دوریاب نیست، مطابق نثرهای معمول آن دوره در پاره ای موارد آهنگین و با سجع است، مانند اینجا: روز بیست و هفتم که جمعه است، رفتیم به طواف وداع بیتالله با چشم گریان و دل بریان زبان حالم مترنم به این مقال که:
رفتم ز آستانت این روسیاهیام، بس
اما به دل نرفتم این عذرخواهیام، بس (ص. ۸۶)
نویسنده بجا از شعر، ضرب المثل و داستان های تاریخی استفاده می کند و هر چند کلمات دشواری در متن وجود دارد، مصحح برای رفع این مشکلات در صفحات پایانی اصطلاحات و کلمات دشوار و بعد از آن فهرست اعلامی از مکان ها و اشخاص مشهور را آورده است. کتاب سه روز مانده به آخر دریا، توسط نشر اطراف و در ۱۵۰ صفحه سال ۱۳۹۷ به بازار آمد.
نویسنده در نوشتن این سفرنامه یا به قول خود روزنامه جزئینگر است غیر از پاره ای موارد؛ مانند آنجا که به دلیل ریختن آب جوش روی بدنش در کشتی چند روزی بیمار می شود و بعد مختصر شرح آن را روایت می کند. همچنین درست و بموقع از شعر، ضرب المثل، طنز و وقایع تاریخی استفاده می کند، البته هر وقت هم به قول امروزی ها حس و حال نوشتن ندارد این جمله را می آورد: حالت تحریر ندارم. مثل اینجا: آمدیم به پای کوه نور خیلی جهت سوغات اسباب و لباس از مکه خریده شد که حالت تحریر ندارم (همان).