تهران- ایرنا- نویسنده کتاب «بر سنگفرش خیس شانزه‌لیزه» در مورد دلیل انتخاب موضوعی با محوریت یک زن و اتفاق ناگواری که برای وی روی می‌دهد همچنین زاویه دید داستان گفت: به وسعت احساسات آدم‌ها عقیده دارم و با انتخاب این نظرگاه تلاش کردم آن را در داستانم نشان دهم.

داستان بلند بر سنگفرش خیس شانزه لیزه نوشته مولود قضات توسط نشر چشمه منتشر و اول بار در نمایشگاه کتاب سال جاری از جمله کتاب های قفسه آبی (کتاب های ژانری و قصه‌گو) این انتشارات به بازار عرضه شد. این کتاب که در ۲۸۶ صفحه نوشته شده است، زندگی دختری در آخرین سال دبیرستان به نام شیدا را روایت می کند که اوایل دهه ۷۰ خورشیدی در تهران و در خانواده ای پرجمعیت زندگی می کند. وی که قربانی انتقام‌گیری افرادی به دلیل اشتباه برادرش می شود و نمی تواند این درد را با کسی درمیان بگذارد یا از آن رها شود، در ادامه داستان از نامزدش جدا می شود، درس خواندن برای کنکور را رها می کند، به حوزه علمیه می رود ولی تحصیلاتش را در آنجا نیز نیمه‌کاره می گذارد و چند سال بعد توسط انجمن تقریب (اسمی که در کتاب آمده) برای انجام سخنرانی های مذهبی به فرانسه دعوت می شود و ...

کتاب از این جهت که از زوایه دید یک دختر دبیرستانی روایت می شود و فضای خانواده ای مذهبی و متوسط را در دو دهه قبل ایران به تصویر می کشد همچنین گفت وگوهای درونی و گاه طولانی شخصیت قهرمان داستان و وضعیت زندگی زن های مختلف در ایران و فرانسه مهم است و تا حد زیادی می تواند خواننده را بدون دورشدن از فضای اصلی با خود همراه کند و البته نویسنده از حاضران در کارگاه های داستان نویسی حسین سناپور است و پشت جلد قید شده است: زیر نظر حسین سناپور. 

قضات که پیش از این داستان های کوتاهی در مجموعه های داستان و یک داستان بلند دیگر به نام دریای خاکستری را توسط نشر نگاه منتشر کرده است، از شاگردان کارگاه های داستان نویسی حسین سناپور است که از جمله نویسنده های نام آشنای حوزه داستان نویسی به شمار می آید و داستان هایی از او چون نیمه غایب پرفروش شده و توجه منتقدان را جلب کرده است. او در سال های اخیر در حوزه نقد داستان نیز کار کرده و کتاب آغازکنندگان رمان مدرن در ایران را در همین راستا نوشته است.  

وی در نشست نقد و بررسی این کتاب در خانه اندیشمندان علوم انسانی در مورد رمان قضات گفته: این کتاب از نظر موضوعی تجربه تازه ای در ادبیات داستانی ماست، به لحاظ محتوا هم مهمترین مساله زن امروز را مطرح می کند و سناپور نتیجه می گیرد: فکر می کنم این کتاب و کتاب هایی از این دست دارند رابطه زنان کشور ما را با زنانگی خودشان مشخص می کنند و می گویند تو چی داری و چی نداری و کجا می توانی آزاد باشی و در چه شرایطی  زندگی می کنی.

با مولود قضات در مورد کتاب، چرایی پرداختن به این موضوع و کارگاه های داستان نویسی سناپور صحبت کرده ایم.

ایرنا: چطور شد که سراغ این موضوع برای داستان تان رفتید؟

قضات: نوشتن فرایند خودآگاهی نیست. نویسنده دغدغه هایی دارد که به شکل دیگری نمی تواند بیان کند. بعد کم‌کم آدم هایی را می بیند که می توانند قالب آن ذهنیت باشند. این دغدغه ها برای او پررنگ و چرایی رفتار آنها مهم می شود و در نهایت قصه شکل می گیرد. به نظرم این مختصرترین توضیح فرآیند انتخاب موضوع است.

در مورد این داستان که در آن زاویه دید داستان محدود به ذهن شیداست و همه چیز از دید او روایت می شود؛ معتقدم آدم ها و احساسات آنها وسیع‌تر از چیزی هست که می بینیم، وقتی وارد جمعی می شویم احساس آنها را می فهمیم ولی این امر کمتر در داستان ها نشان داده می شود. من به وسعت احساسات آدم ها عقیده دارم و با انتخاب این نظرگاه تلاش کردم آن را در داستانم نشان دهم.

موج سینوسی و تند و کندشدن اتفاقات داستان را باید رعایت کرد 

ایرنا: احساس نمی کنید بعد از خروج شیدا از ایران ریتم داستان کند می شود؟

قضات: سرعت اتفاقات نسبت به ایران کندتر است چون شرایط شیدا عوض شده. در پاریس خانواده و دوست و کار مهمی ندارد. همانطور که وقتی می دویم جزئیات را نمی بینیم وقتی تنها و دلتنگیم جزئیاتی می بینم که سکون دارد و سرعت داستان را می گیرد. به نظرم این بهترین روش برای درگیرکردن خواننده با احساس شخصیت به خصوص ملال اوست. علاوه بر این باید موج سینوسی و تند و کندشدن وقایع را هم در داستان رعایت کرد.

ایرنا: روابط علی و معلولی داستان در حرکت اصلی شخصیت اول در فرانسه تا حدی بهم می ریزد، جایی که به نظر می رسد شیدا در فرانسه گدایی می کند. چرا باید این کار را می کرد؟

قضات: من در داستان نویسی خود را شاهد داستان می دانم و حرکتی را به قهرمان تحمیل نمی کنم، بلکه احساس می کنم این شخصیت بعد از روند اتفاقاتی که برای او رخ داده باید این کار را می کرد. اتفاقا بعد از نوشته شدن داستان وقتی کتاب در حال چاپ بود گمانم در نظریه آنتونی گیدنز (جامعه شناس انگلیسی معاصر) بود که همین را خواندم و دیدم نظرم درست بوده و بعضی قربانیان تجاوز تا به نقطه صفر نرسند نمی توانند از جا بلند شوند. شیدا در مقطعی این کار را می کند که با لغو شدن سخنرانی اش احساس می کند بار دیگر تحقیر شده و حریم امنش را از دست داده. او با این کار می خواهد خاطره زخم بزرگش را فراموش کند؛ اما یادمان باشد این زخم فراموش نمی شود. تصمیم شیدا تصمیم یک آدم عادی نیست.

نمی خواستم وارد جزئیات مسائل حقوقی مهاجرت و ویزا بشوم

ایرنا: احساس نمی کنید مشکلی که در برگشت به فرانسه بعد از سفر یک هفتگی او به ایران پیش آمد از نظر حقوقی منطقی نیست؟ یعنی وقتی داشته به ایران می آمده می دانسته پاسپورت ایرانی دارد و ویزای او هم تمدید نشده است، حتی اگر خبر نداشته که شوهرش برای شهروندی فرانسوی او اقدام نکرده است.

قضات: مراحلی از کارهای اقامت او انجام شده بوده و او نمی دانسته مدارک کامل نشده. اداره مهاجرت این دقت ها را می کند تا اگر ازدواج دوامی ندارد و طرفین پشیمان شده اند به متقاضی شهروندی ندهد. وقتی کسی خارج از ایران زندگی می کند حتی اگر ویزایش هم تمدید نشده باشد معمولا، تا وقتی مشکلی پیش نیاورد کسی به او کاری ندارد. البته به طور کلی موضوعات مرتبط با مهاجرت خیلی پیچیده و حقوقی و دشوار است و در مورد هر فرد فرق می کند، نمی خواستم مخاطب را درگیر مسائل حقوقی کنم و فقط می خواستم به طور کلی نشان بدهم او در بازگشت به فرانسه با مشکل روبرو شده است.

برای دریافت مجوز کتاب مشکلی نداشتم

ایرنا: از مراحل دریافت مجوز بگویید و این که روند چاپ کتاب چقدر طول کشید؟

قضات: برای مجوز مشکلی نداشتم اما روند چاپ طولانی بود. کتاب را سال ۹۵ تحویل دادم و سال ۹۸ منتشر شد. بسیاری ناشران دست کم یک سال و بعضی دو تا سه سال کتاب را نگه می دارند و بعد اقدام به چاپ می کنند که روند چاپ هم دست‌کم یک سالی طول می کشد. در مورد این کتاب وقتی کتاب را خواندند و گفتند سه سال طول می کشد من اول می خواستم برای ناشر دیگری ببرم ولی بعد موافقت کردم همان چشمه کتاب را منتشر کند. البته این وضع کم و بیش با همه ناشران وجود دارد مگر اینکه نویسنده خیلی معروف باشد، یا جایزه مهمی گرفته باشد یا توسط رابطی معرفی شده باشد.

ایرنا: به نظر شما پایان داستان کلیشه ای نیست؟ به ویژه حرف های شیدا با پسرش و آنطور که به او امید می دهد کمی شعاری از آب درنیامده؟ آیا دلیل خاصی داشت که می خواستید پایان داستان مشخص باشد و باز یا الاکلنگی نباشد؟

قضات: به نظرم پایان داستان باز است اما نه آن باز گل و گشادی که خواننده هر چیزی خواست بگذارد جای آن. شیدا چند تا گزینه پیش رو دارد؛ فراموش نکنید که شیدا برای خانواده اش هم شرط می گذارد تا برگردد ایران. نمی دانم منظور از کلیشه بودن حرف های شیدا با پسرش چیست. تلاش کردم تا جایی که ممکن است آن صحنه احساسات سطحی و معمولی نداشته باشد و دراماتیک نشود چون به شدت چنین قابلیتی داشت. کمی امید حق همه آدم ها حتی در بدترین شرایط است. هیچ وقت نمی خواهم امید به تغییر را از هیچ شخصیتی بگیرم. اگر چنین رویه ای کلیشه شده باشد جای خوشحالی است چون من در داستان های ایرانی کمتر دیده ام.   

سناپور در طرح و نحوه جلو رفتن ماجراها دخالتی ندارد

ایرنا: پشت جلد کتاب نوشته شده زیر نظر حسین سناپور، شما از شاگردان ایشان در کارگاه رمان بوده اید؟ چطور این نظارت شکل گرفته است؟

قضات: داستان اولم را هم در کارگاه رمان آقای سناپور نوشتم ولی قبل از آن از دهه هشتاد داستان های کوتاه زیاد نوشته بودم و حتی با بعضی داستان ها در مسابقات شرکت کرده بودم و داستان ها هم گاهی جایزه گرفته بودند. آقای سناپور در طرح و نحوه جلو رفتن ماجراها دخالتی ندارند، بلکه طرح در کارگاه مطرح می شود و همه در مورد آن نظر می دهند و ایشان نظارت و در نهایت جمع بندی می کند. بنابراین در روند نوشتن دخالتی ندارند؛ ولی اگر جایی روابط علی و معلولی اثر مختل شود یا اشکال منطقی وجود داشته باشد نظر می دهند و ما آزادیم که اعمال کنیم یا نه.

ایرنا: آیا اگر در کلاس های سناپور شرکت نمی کردید بازهم می نوشتید؟

قضات: بله می نوشتم ولی شاید باید سال ها تلاش می کردم تا این سطح از دانش را به دست آورم؛ مانند همه دانش های دیگر که کسب آنها به صورت تجربی دشوار و وقت گیرتر است. همچنین به دلیل سخت گیری هایی که ایشان دارند و جمعی که آنجا شکل گرفته بود احساس کردم می تواند قوی تر باشد. آدمها حتی مهاجرت می کنند تا زیر دست یک نقاش بزرگ کار کنند، چه فرقی دارد، به نظر من از این بابت داستان هم مثل هنرهای دیگر است.