۱۸ آذر ۱۳۹۸، ۸:۰۵
کد خبرنگار: 982
کد خبر: 83565117
T T
۱ نفر

برچسب‌ها

«پلی به گذشته»

۱۸ آذر ۱۳۹۸، ۸:۰۵
کد خبر: 83565117
«پلی به گذشته»

اراک - ایرنا - «پلی به گذشته» عنوان داستان بلندی است که به قلم «اعظم حیدری» نوشته شده و درآن سرنوشت یک زن و ماجراهای تاثیرگذار زندگی او از کودکی تا میان‌سالی به تصویر کشیده است .

این کتاب ۱۴۶ صفحه‌ای با شمارگان یکهزار نسخه از سوی انتشارات یوحنا در سال ۱۳۹۶ در قطع رقعی به چاپ رسیده و  با قیمت هر جلد ۱۵ هزار تومان در اختیار علاقه‌مندان به کتاب قرار گرفته است.

این کتاب در پنج فصل تنظیم شده  ودر آن رخدادها از زبان قهرمان داستان به صورت خاطره‌گویی بیان می‌شود به همین خاطر از روایت اول شخص بهره برده و راوی همان قهرمان قصه است.

در بخشی از فصل اول این کتاب آمده است: «من دوران بچگیم رو تو یکی از روستاهای لرستان سپری می‌کردم و برادرم همبازی خوبی برای من بود .... یک شب خانواده‌ام ، بدون ما به عید دیدنی عموم رفتن. شب از نیمه گذشته بود که با صدای گریه برادرم از خواب پریدم. غلتی زدم و اطرافم رو نگریستم. سعی کردم دوباره بخوابم ، ولی با صدای گریه برادرم که هر لحظه شدیدتر می‌شد، به ناچار از رختخواب برخاستم و به سمت در اتاق رفتم. خواب آلود دستگیره رو چرخوندم ، ولی باز نشد....»

نویسنده در بخش دیگری از فصل اول این کتاب به فرق گذاشتن بین فرزندان پرداخته و نوشته است:«مادرم خیلی دلسوز و مهربون بود و نمی‌ذاشت من کمبودی رو احساس کنم. اصلا بین من و برادرم فرق نمی‌گذاشت، بر عکس پدرم که برادرم رو بیشتر از من دوست داشت.»

در بخشی از کتاب با عنوان« میان فصل » راوی قصه به بیان شکست خود در زندگی زناشویی پرداخته و گفته است:«... تو که منو نمی خواستی بی جا کردی باهام ازدواج کردی. صداشو آهسته کرد و زیر لبی گفت: هر چند هنوز هم دیر نشده ، ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است. دوستم نداری طلاقتو بگیر. من مانع نمی‌شم.»

نویسنده در فصل دوم نیم نگاهی به معضل اعتیاد انداخته و نوشته است: حسابی بهش عادت کرده بودم و نمیتونستم راه حلی پیدا کنم و اراده‌ای نداشتم برای ترک کردن؛ تا اومدم به خودم بیام معتاد شده بودم و راه برگشتی نداشتم»

فصل سوم کتاب به تنهایی، بیماری  و درماندگی یک زن پرداخته شده و در آن آمده است: « .... اونو دستگیر کردن. مگه نه. بگو واقعیت نداره و همش یک خواب بوده. زهرا خانم در اون  لحظه متوجه شد که من از حالت عادی خارج شدم و حالم خیلی وخیمه و در حالی که می‌کوشید من رو تسلی ببخشه، ... از محمد خواست که پرستار ور دنبال دکنر بفرسته....»

کتاب موجود به احتمال زیاد به دلایل فنی فاقد فصل چهارم است، و فصل پنجم و پایانی آن به ازدواج مجدد و مادر شدن راوی داستان پرداخته است:«دخترام خیلی شیرین زبون ودوست داشتنی بودن.به طوری که وجودشون باعث شد. هرگز احساس کمبود امکانات نکنم ....»

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha