تهران- ایرنا- این روزها و همزمان با هفته ملی کودک، بازار سخن گفتن درباره کودکان و حقوق آنها رونق گرفته است. بعد از این هفته، وقتی که جشنواره‌ها و همایش‌ها تمام شود و سر و صداها بخوابد کودکان از مرکز توجه دور می‌شوند در حالی که سیاست‌های کلان باید به نحوی تغییر کنند که حقوق نادیده گرفته شده کودکان تحقق یابد.

روزنامه «اعتماد» به مناسبت هفته ملی کودکان سه پرسش مشترک را با سه کارشناس در میان گذاشته تا نظر آنها را درباره اولویت‌های سیاستگذاری در حوزه کودکان بداند. سیامک زندرضوی جامعه‌شناس و فعال حوزه کودکان، فاطمه قاسم‌زاده روانشناس و رییس هیات موسس شبکه یاری کودکان و شیوا دولت‌آبادی روانشناس و فعال حوزه کودکان به سه پرسش زیر پاسخ داده‌اند: ۱- با جدی‌تر شدن موضوع دوره کودکی در ایران خانواده‌ها هم به تکاپو افتاده‌اند که برای کودکان کاری کنند؛ به نظر شما چه خطاهایی ممکن است در این حوزه از آنها سر بزند و حق کودکی را از فرزندان‌شان سلب کنند؟ از طرف دیگر کودکان در حاشیه مانده با چه چالش‌هایی روبه رو هستند؟ ۲- مهم‌ترین پیامدهای فردی و اجتماعی این آسیب‌ها و انحرافات چگونه و چه هستند؟ ۳- در حوزه کودکی اگر قرار بر اصلاح سیاست‌های کلان باشد، سیاستگذاران باید چه اولویت‌هایی را در نظر بگیرند؟

در ذیل گزیده ای از این گزارش آمده است:

لزوم اصلاح شیوه‌های آموزشی

۱- پر کردن بیش از اندازه برنامه زندگی بچه‌ها با برنامه‌های فوق برنامه‌ یکی از مهم‌ترین آسیب‌هاست. والدین فکر می‌کنند هر چه بیشتر بچه‌های‌شان را به این کلاس آن کلاس بکشند دارند بیشتر برایش سرمایه‌گذاری می‌کنند درحالی که عمق بخشیدن به روابط اجتماعی کودکان در درجه اهمیت بیشتری قرار دارد. البته اینکه متخصصانی بتوانند استعدادهای بچه‌ها را با دقت علمی بسنجند و آنها را به سمت مسیر مناسب هدایت کنند کار بدی نیست، اما این کار نباید بیش از اندازه پررنگ شود و از سوی هر کسی انجام گیرد. کودکان باید بتوانند با طبیعت و با کودکان دیگر و با خود بزرگ‌ترها رابطه مناسبی برقرار کنند. به‌طور خلاصه ما نباید فرصت‌های کودکی را از بچه‌ها سلب کنیم.

۲- ببینید اینکه ما کودکان‌مان را به اجبار و به اصرار در یک قالب‌های تحمیل شده قرار بدهیم خب داریم راه آنها را به مسیرهایی که می‌تواند خلاق باشد، می‌تواند آنها را خوشحال کند، می‌تواند به آنها احساس آزادی و سعادت بدهد، می‌بندیم، بنابراین اتفاقا خیلی‌ها هستند که حتی خود مدرسه را در قالب شکل فعلی‌اش به عنوان یک تحمیل به کودک و آزادی کودک تحلیل می‌کنند و آن را نقد می‌کنند. ما باید به بچه‌ها اجازه دهیم که با مراقبت ما با واقعیت‌های زندگی آشنا شوند.

۳- به نظر من یکی از مهم‌ترین اولویت‌های اصلاح سیاست‌ها باید در حوزه آموزش اتفاق بیفتد. ما در جهان جایگزین‌هایی برای شکل از پیش تعیین شده مدرسه داریم که بازدهی‌های خیلی خوبی دارد. به نظر می‌رسد که هرقدر ما بتوانیم آموزه‌های خودمان را به نیازهای واقعی کودکان نزدیک کنیم آنها توانایی حل مساله را پیدا می‌کنند و می‌توانیم انسان‌های با کیفیت‌تری تربیت کنیم. مدل سیاستگذاری آموزشی ما باید یک مقداری بیشتر اجازه انتخاب به بچه‌ها بدهد که چه از نظر روشی که می‌خواهند یاد بگیرند و چه از نظر محتوایی که می‌خواهند و علاقه دارند و کشش دارند که یاد بگیرند. آن وقت است که یادگیری‌ها با کیفیت می‌شوند و می‌توانند به طرف خلاقیت و سعادتمندی خود آن آدم و جامعه برود.

پیمان‌نامه حقوق کودک نادیده گرفته نشود

۱- توجه به مساله کودکی به خودی خود امر فرخنده‌ای است و به این معناست که گروه‌های دوستدار کودک صدای‌شان بلند شده و به تبع آن شهروندان هم متوجه دوران کودکی شده‌اند. لازم است که کودکان دیده و شنیده شوند. کنجکاوی و خلاقیت‌شان بروز پیدا کند و نه تنها در دوره کودکی این تشخص، خلاقیت و کنجکاوی ضعیف نشود بلکه هر چه بیشتر قدرتمند شود. در این مسیر طبیعتا ساز و کاری که سرمایه‌داری دارد عده‌ای پول‌شان را وارد این حوزه می‌کنند تا پول بیشتری خارج کنند. فعالان حقوق کودک لازم است در این زمینه اطلاع‌رسانی کنند. مهم‌ترین نمودش را هم می‌توان در کسب و کار آموزش ببینیم. همان اسب مسابقه که مهم‌ترین مصداقش کنکور است را آورده‌ایم به دوره مهدکودک و کودکان را با تست‌های بدون پشتوانه علمی و غیردقیق وارد رقابت‌های مخرب می‌کنیم. به این ترتیب فرصت حضور اجتماعی از کودکان سلب می‌شود و امکان همزیستی و فعالیت گروهی با هم‌سن و سالان‌شان پیدا نمی‌کنند. در طرف دیگر ماجرا کودکان طبقات پایین هم به نوعی دیگر از این فرصت کودکی کردن محروم می‌شوند. آنها به‌دلیل امرار معاش در کارهای خانگی و کارهای دیگر کودکی‌شان سلب می‌شوند. آنها نیاز به رفاه و تغذیه مناسب دارند. در طبقات پایین جامعه ما فرصتی وجود ندارد که از فضاهای آموزشی باکیفیت استفاده کنند.

۲- سلب کودکی در کودکان طبقه متوسط نمودش در کلاس‌های بسیار متنوعی است که بچه‌ها وادار می‌شوند در آنها حاضر باشند. البته مطالعات جامعه‌شناسی نشان می‌دهد این کودکان در بلندمدت فرصت پیدا می‌کنند بعدا تحصیلات بهتری داشته باشند. انواع کسب و کارهای نامناسب هم خیلی رونق می‌گیرد. از نظر نظام آموزشی موفق‌ترین‌ها همان‌هایی هستند که تسلیم این بازار و کلاس‌های متعدد شده‌اند اما این بچه‌ها لزوما انسان‌هایی اجتماعی و توانمند نخواهند بود. در طبقات پایین اما خانواده‌ها این امکان را ندارند که بچه‌ها را وارد چنین مسیری از آموزش کنند و حتی از حداقل‌ها هم محروم هستند. به این ترتیب پیامد بی‌توجهی به حقوق کودکان در طبقات پایین خودش را در نادیده گرفتن حقوق اولیه آنها نشان می‌دهد.

۳- اولین گام برای اصلاح سیاست‌ها، جدی گرفتن پیمان‌نامه حقوق کودکان است که ایران هم آن را به طور مشروط امضا کرده است. آموزش فراگیر و رایگان برای همه کودکان باید محقق شود. حق دسترسی به رفاه و... کمک می‌کند همه کودکان فرصت زندگی باکیفیت‌تر پیدا کنند. باید پیمان‌نامه حقوق کودکان مورد توجه جدی قرار گیرد و سیاستگذاران در کشور مفاد قوانین حوزه کودکی را با مفاد پیمان‌نامه تطبیق دهند. همچنین در قوانین کشور باید حق تملک پدر بر فرزند در قوانین ما اصلاح شود. مادامی که این تملک وجود دارد بخشی از حقوق کودکان سلب می‌شود.

اثر سوء فقر بر زندگی کودکان

۱- در حوزه آموزش الان جریانی شکل گرفته و کلاس‌های مختلفی دایر می‌شود به عنوان آموزشی یا روش‌هایی تبلیغ می‌شوند که می‌توانند استعدادهای کودکان را تشخیص دهند. البته همه موسسات را نمی‌توان مورد تردید قرار داد، اما هستند موسساتی که زیر عنوان آموزش کودکان به دوره کودکی آسیب می‌زنند. از طرف دیگر فقر به نوعی گریبان گروه‌هایی از بچه‌ها را گرفته است. افزایش کودکان کار را داریم که سازمان بهزیستی هم این موضوع را تایید کرده است. بر اثر فقر عدم دسترسی به امور اولیه خودشان مثل حق آموزش و حق بهداشت چنان‌که بچه‌های کار بیمه نیستند یا کودکان مهاجران که بسیاری از حقوق اولیه‌شان به دشواری در دسترس است. آسیب‌های جدیدی هم در جامعه رخ داده که اگرچه در سطح گسترده نیست اما دیده می‌شود که می‌توان از آن به عنوان سوءاستفاده از کودکان نام برد. یکی از مصادیق این سوءاستفاده در مدلینگ کودکان در شبکه‌های اجتماعی است که عکس‌های آنها بی‌محابا منتشر می‌شود.

از طرف دیگر اکثر پدران و مادران مهارت‌های فرزندپروری ندارند. در زمان‌های قدیم هم مهارت نداشتند اما شکل جامعه در زمان‌های گذشته فرق داشت. اما اکنون جامعه دچار دگرگونی‌های زیادی شده و باید پدران و مادران آموزش ببینند. در جلسات مشاوره ما متوجه می‌شویم در بسیاری از موارد مشکل اصلی به پدران و مادران مربوط است و نه کودکان. ما روی این موارد کار نمی‌کنیم. این مهارت‌ها باید در مدارس دوره متوسطه به افراد آموزش داده شود. والدین برای فرزندپروری باید آماده شوند.

۲- بی‌توجهی به دوران کودکی می‌تواند بر مهارت‌های فردی و توانایی‌های اجتماعی کودکان در دوره بزرگسالی اثر منفی بگذارد. خشم، کمبود اعتماد به نفس، ناتوانی در بروز توانمندی‌ها و... همگی از نشانه‌های این دوره بی‌کیفیت است. از نظر اجتماعی هم این جامعه است که از وجود نیروی باکیفیت محروم می‌ماند. هر چه سرمایه‌گذاری روی کودکی بیشتر باشد نفع این سرمایه‌گذاری متوجه جامعه می‌شود. ریشه تربیت نیروی انسانی سالم و دارای مهارت به دوره کودکی مربوط است.

۳- بزرگ‌ترین مشکلی که الان ما داریم، در واقع فاصله شدید طبقاتی و فقری است که بر زندگی کودکان هم اثر سوء می‌گذارد، از همین رو لازم است سیاستگذاری کلان به نحوی انجام شود که وضعیت اقتصادی خانواده‌ها خصوصا در حاشیه شهرها بهبود یابد. یعنی سیاست‌های رفاهی و آموزشی باید متضمن حقوق کودکان خانواده‌های فقیر و کم‌برخوردار باشد. اولویت دیگری باید متوجه بهبود کیفیت آموزش کودکان باشد. نظام آموزشی از نیازها و ویژگی‌های جامعه فاصله دارد و نمی‌تواند اثرگذاری لازم داشته باشد. درباره تحقق مفاد پیمان‌نامه حقوق کودکان هم کم‌کاری زیادی انجام شده است. قرار بود پیمان‌نامه در عرصه عمومی به مردم آموزش داده شود اما چنین نشد. پیمان‌نامه حقوق کودکان به کشورها حق تحفظ داده و ما هم آن را به صورت مشروط امضا کرده‌ایم اما درباره مفادی که از نظر کشور ما مقبول است اتفاقی رخ نداده و انگار که امضای ما جنبه صوری و تشریفاتی داشته است.

منبع: روزنامه اعتماد