عشق سوزان است، بسم الله الرحمن الرحیم/ هر که خواهان است، بسم الله الرحمن الرحیم/ دل اگر تاریک اگر خاموش بسم الله النور/ گر چراغان است، بسم الله الرحمن الرحیم...
این ابیات ابتدایی کتاب را «مهدی جهاندار» از شاعران معاصر اصفهانی و صاحب مجموعه شعر «عشق سوزان است» سروده است. شاعری که بیشتر اشعار و سروده هایش مذهبی و محرمی است.
«فاطمه رضایی» دیگر شاعر اصفهانی است که در صفحه 67 اشعاری درباره حضرت سیدالشهدا(ع) و یارانش دارد.
هفتاد و دو سر که سرهر نیزه فرازند/ هفتاد و دو خورشید به محراب نمازند/ این محشر کبری است که بر پا شده امشب/ تا با غم مولا جرگم را بگدازند
از قطره آبی که گل آلود فُرات است/ تا ریگ بیابان همه در راز و نیازند/ مدهوش تو باید بشنوند عالم و آدم/ تا قافیه را مثل من اینگونه ببازند
سرهای به نیزه همه در حال قیامند/ چون با سر مولا همگی راهی شامند/ زنجیر به پاهای یتیمان حسین است/ این لحظه دلم دست به دامان حسین است...
سروده هایی از «سعید بیابانکی» و «رضا احسان پور» نیز صفحاتی چند از کتاب را به خود اختصاص داده اند.
اُدخلوها بسلام آمِنین، در باز شد/ از میان جمعیت سهل است، حتی در دل میدان مین/ هر زمان که یا رضا گفتیم معبر باز شد/ اول نامش که آمد بر زبانم سوختم/ در دلم بال صد و ده تا کبوتر باز شد/ از صدای گریه زن ها یکی واضح تر است/ خوش به حالش بعد عمری بغض مادر باز شد/ دار قالی، پنجره فولاد مادر سال ها/ بس که روی هم گره زد بخت خواهر باز شد/ نان حضرت آب سقاخانه اشکی پرنمک/ سفره یک شعر آیینی دیگر باز شد/ مادر از بابُ الرضا رد شد به من رو کرد و گفت/ بچه که بودی زبانت پشت این در باز شد
اینها اشعاری از «محمد حسین ملکیان» در وصف مشهدالرضای ایران بود.
«محمدحسین عباسی» در یکی از اشعار پایانی کتاب می سراید:
صبح آنروز ساعت هفت از/ پل خواجوی پیر رد می شد/ کارمند جوان و تنها که/ زندگی بی تو را بلد می شد/ می گذشت و تمام خاطره ها/ بر خلافش عبور می کردند/ خاطراتی که پیش چشمانش/ شهر را سوت و کور می کردند
یادش افتاد بی خبر بوده/ روزها با دلش چه بد کردند/ زیر پرچم سرود می خوانده/ دخترک را که نامزد کردند/ چشم در چشم زنده رود انداخت/ بی اراده به راه افتادند/ اشک هایی که آبرویش را/ پیش مردم به باد می دادند
ناگهان تکیه زد به سینه پل/ دست هایش عجیب می لرزید/ طبق معمول هر تشنج باز/ دخترک را مقابلش می دید/ با همان چشم های رویایی/ گریه می کرد و عشق می ورزید/ دست را سمت او که یک عابر/ آب یخ روی صورتش پاشید
به خودش آمد و به راه افتاد/ حالش آنروز بدتر از بد شد/ عاقبت هم به آسمان بردش/ ضرباتی که بوق ممتد شد/ پله آخر پل خواجو/ ده دقیقه گذشته بود از هشت/ کاش از روی پل رد می شد/ زندگی هم به قبل بر می گشت
«مریم آرام» هم تک سروده ای خواندنی در خاتمه این کتاب دارد.
ترجیح دادم با کسی محرم نباشم/ هم در میان جمع باشم ، هم نباشم/ گاهی برقصم در میان باد ، چون برگ/ اینقدر مثل ریشه ها محکم نباشم/ گاهی سفیدم ، گاه سبزم ، آه ...باید/ در دستهای هرکسی پرچم نباشم !/ من یک زن دل مرده و بی سرپناهم/ وقتی میان مردم شهرم نباشم/ پس حق بده این روزهای سرد پاییز/ بر زخم های خانه ام مرهم نباشم/ دارد زمستان می رسد ، می ترسم آخر/ بعد از زمستان دیگر آن مریم نباشم!
نام دیگر شاعران این مجموعه شعر: نفیسه باقری، مریم ترنج، مرجان بیگی فر، محمدرضا بهرامی، کورش ترابی، سمیه شاقلی، سجاد ناصری، زهرا هاتف الحسینی، زهرا سپهکار، نفیسه تقربیان، حامد آساره، مسعود میرقادری، محمدحسن مهدویانی، محمدحسین صفاریان، فاطمه حسن پور، محمد خاکی زمانی، علی اردیس زاده، سعید ایرن نژاد، رسول معرک نژاد، امیر حسین یاوری، ابراهیم اسماعیلی اراضی، صالح نمازی زاده، حسین فلاح فرد، رضا خیری، نفیسه درخشان ، فروغ زمانی، مریم کرباسی، مدد رضوانی، محمد امیر جلالی، محمدابراهیم شایان، مجید موسوی و مهدی نظارتی زاده.
در نقد این کتاب هم می توان به نداشتن تیتر و عنوان برای هر کدام از شعرها اشاره کرد که به غیر از سه سروده آن، در جای جای کتاب مشهود است.
کتاب «فصل شعر به ساعت اصفهان» به سفارش خانه ادبیات حوزه هنری استان اصفهان با مشارکت محمدحسین ملکیان و بشیر خالقی پور توسط انتشارات شهید فهمیده در 144 صفحه چاپ شده است.