خشونت علیه زنان و دختران (VAWG) یکی از گسترده‌ترین، پایدارترین و مخرب‌ترین انواع نقض حقوق بشر در دنیای امروز است که در پاره‌ای موارد به دلیل مصونیت فرد مرتکب‌شونده از مجازات و در برخی موارد دیگر به دلیل سکوت و ترس از ننگ و رسوایی قربانی، گزارش نمی‌شود و در نتیجه تشدید می‌شود.

اکنون جهان این واقعیت‌ها را آشکارا فریاد می‌کشد که یک سوم زنان و دختران در طول زندگی خود خشونت جسمی یا جنسی را تجربه می‌کنند و نیمی از زنانی که در سرتاسر جهان کشته شده‌اند به‌وسیله شریک زندگی یا خانواده خود به قتل رسیده‌اند. این میزان شیوع خشونت علیه زنان به معنای آن است که هر زنی در اطراف ما می‌تواند قربانی خشونت باشد؛ مادر، خواهر، دختر، همسایه، همکار، دوست یا حتی خودتان ممکن است این سوءرفتار را تجربه کرده باشید. اما الگوهای و پیامدهای خشونت برای زنان و دختران در گروه‌های مختلف جمعیت متفاوت است. به علاوه، در مناطق مختلف تغییرات مهمی در نوع خشونت دیده می‌شود.

پیشگیری از خشونت علیه زنان ضروری است زیرا این خشونت مانعی برای دستیابی به عدالت، توسعه، صلح و همچنین تحقق حقوق بشر زنان و دختران است. در کل، توسعه پایدار (SDG) بدون پایان دادن به خشونت علیه زنان و دختران محقق نمی‌شود.

از این رو، تلاش جدی برای جلوگیری و پایان دادن به خشونت علیه زنان در سطح جهانی، منطقه‌ای و ملی نشان‌دهنده دغدغه‌مندی مسوولان برای خاتمه دادن به ظلمی آشکار است؛ همانطور که آن هنگام که قرآن زنده به گور کردن دختران را نهی می‌کند خشونت علیه زنان و دختران نیز در اسلام نهی می‌شود.

اگر از نگاه آمار بخواهیم به موضوع بنگریم باید توجه داشته باشیم که به گزارش سازمان ملل متحد ۷۰ درصد از زنان در آمریکا خشونت جسمی یا جنسی را از سوی شریک زندگی خود تجربه کرده‌اند. تحقیقات سازمان جهانی بهداشت (WHO) نیز نشان می‌دهد که خشونت شریک زندگی برای ۶۵ درصد از زنان در برخی مناطق جنوب صحرای آفریقا و حدود ۴۰ درصد از زنان در جنوب آسیا واقعیت دارد و کابوس‌های آنها را رقم زده است. در عین حال حتی در مناطقی مانند آسیای شرقی و اروپای غربی که احتمال وقوع این حوادث کم‌رنگ‌تر به نظر می‌رسد به ترتیب بیش از ۱۶ و ۱۹ درصد از زنان، خشونت از سوی شریک زندگی را تجربه کرده‌اند.

امروز در قرن بیست و یکم تقریباً در سراسر جهان ۷۵۰ میلیون زن و دختر زندگی می‌کنند که پیش از ۱۸ سالگی ازدواج کرده‌اند و ۲۰۰ میلیون زن و دختر ختنه شده‌اند که همگی به نوعی زنده به گوری را تجربه کرده‌اند. ۷۱ درصد از قربانیان قاچاق انسان در سراسر جهان را زنان و دختران تشکیل می‌دهند و از هر ۴ زن ۳ نفر مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته است.

در ایران اما آمار خشونت علیه زنان به ۶۰ درصد و کودک همسری به ۱۷ درصد می‌رسد. این در شرایطی است که بسیاری از خشونت‌ها در بافت سنتی ایران گزارش نمی‌شود و طبیعی در نظر گرفته می‌شود.

چیستی خشونت و انواع آن

اما خشونت علیه زنان چیست؟ خشونت علیه زنان عبارت است از: «هر گونه اقدام به خشونت مبتنی بر جنسیت که منجر به تهدید، اجبار یا محرومیت و محدودیت خودسرانه در آزادی در زندگی عمومی یا زندگی شخصی و خصوصی زنان می‌شود». به عبارت دیگر، «هر گونه آزار روانی، عاطفی، کلامی و همچنین آزار اجتماعی و اقتصادی یا ایجاد محدودیت در روابط اجتماعی یا سخت‌گیری اقتصادی، نادیده گرفتن ظرفیت و توانایی زنان، آزار جسمی و در نهایت آزار جنسی همگی مصادیقی از خشونت علیه زنان است که باید با آنها مقابله کرد».

همانگونه که گفته شد خشونت علیه زنان در اشکال مختلف فیزیکی، جنسی، روانی، کلامی و احساسی بروز می‌کند. خشونت فیزیکی به شکل ضرب و شتم تا قتل و هر نوع رفتار تهاجمی است. خشونت و آزار و اذیت جنسی شامل تجاوز جنسی، آزار و اذیت خیابانی، آزار و اذیت سایبری، ختنه کردن زنان و قاچاق آنها به منظور برده‌داری و استثمار جنسی است. نمونه خشونت روانی به صورت بدرفتاری روانی دیده می‌شود. خشونت روانشناختی یکی از لایه‌های پنهان خشونت علیه زنان است. خشونت کلامی به شکل فریاد، قلدری، تحقیر و توهین ظهور و بروز می‌یابد.

 از جدیدترین اشکال خشونت، خشونت از طریق رسانه‌های اجتماعی است. یکی از ساده‌ترین انواع خشونت رسانه‌های اجتماعی به اظهارنظرهایی مربوط می‌شود که نسبت به نوشته‌های زنان در رسانه‌های اجتماعی ارسال می‌شود. حدود ۸۲ درصد اظهارنظرها، تهدیدات، خشونت‌های کلامی و اظهارات جنسی هستند و اثری از آثار حتی یک مخالفت عالمانه در آنها دیده نمی‌شود؛ چه برسد به موافقت دوستانه.

پیامدهای خشونت

خشونت علیه زنان عواقب و پیامدهای جدی برای سلامتی و رفاه آنها به همراه دارد. وخیم‌ترین نتیجه و شکل آن «مرگ» است. هر چند خشونت با طیف وسیعی از مشکلات سلامت جسمی، روانی، جنسی و باروری کوتاه‌مدت و طولانی‌مدت برای قربانیان همراه است اما خشونت علیه زنان بر سلامت روح، روان و جسم فرزندان آنها نیز تأثیر می‌گذارد.

خشونت می‌تواند خطر مصرف سیگار، الکل و موادمخدر را افزایش دهد و موجب شیوع بیماری‌های روانی تا مرز خودکشی یا حتی خودکشی، بیماری‌های مزمن مانند بیماری‌های قلبی، دیابت و سرطان، بیماری‌های عفونی مانند ایدز و مشکلات اجتماعی مانند جرم و خشونت بیشتر شود. پیامدها و عوارض جانبی روانی، جنسی و بهداشتی ناشی از خشونت علیه زنان در تمام مراحل زندگی آنها اثرگذاری خود را حفظ می‌کند.

ریشه‌های خشونت

خشونت علیه زنان و دختران ریشه در گام‌های سلطه تاریخی مردانه دارد؛ اما این گام‌های سلطه هر چند مردانه است، اما جوانمردانه نیست. تصور ننگ‌آمیز بودن و سایر تصورات غلط و در نتیجه عدم گزارش خشونت در هر شکل و اجرای ضعیف قوانین باعث مصونیت افرادی می‌شود که مرتکب خشونت شده‌اند و در نتیجه خشونت را ترویج می‌کنند.

اغلب قربانیان خشونت جنسی تمایلی به طرح شکایت به پلیس ندارند. چه چیزی زنانی را که مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند، از گزارش خشونت باز می‌دارد؟ دلیل اصلی، برچسب ننگی است که به این زنان و دخترانی زده می‌شود. این مسئله باعث می‌شود خانواده نیز به قربانی فشار آورد تا هرگونه پیگیری قانونی را متوقف کند. بستگان قربانیان از تمسخر و طعنه عمومی وحشت دارند و در بهترین حالت ترجیح می‌دهند حقیقت در خانواده و دور از چشم مردم نگه داشته شود؛ البته اگر از وحشت رسوایی به قتل‌های ناموسی و خشونتی دیگر روی نیاورند.

این عدم حمایت، از خانواده شروع و به جامعه ختم می‌شود. اگر فرد قربانی پیش از این ازدواج نکرده باشد، در برخی شهرها، به‌وسیله خانواده خود برای از بین بردن این لکه ننگ به قتل می‌رسد و اگر ازدواج کرده باشد، اول از همه، همسرش او را طلاق می‌دهد و ضربه روحی، روانی و احساسی دیگری به او وارد می‌شود.

در موارد خشونت‌های جنسی علیه زنان، اغلب می‌شنویم که قربانی «خود مقصر است». چگونه می‌توان این نگرش اشتباه جامعه نسبت به قربانیان را تغییر داد؟ در جامعه ما قربانیان خشونت به‌شدت قربانی ننگ و رسوایی نیز می‌شوند. مقصر دانستن قربانیان توسط کلیشه‌های پدرسالارانه موجود، نقش‌های پذیرفته شده برای زنان و جامعه‌پذیری اشتباه «زنان در خانه و مردان نان‌آور خانه» تقویت می‌شود.

از سوی دیگر، خشونت علیه زنان ریشه در نابرابری و بی‌عدالتی جنسیتی دارد و وضعیت فرعی و حاشیه‌ای زنان را از منظر قانونی، اجتماعی یا اقتصادی در جامعه برجسته می‌کند. خشونت علیه زنان نقض آشکار حقوق بشر و عدالت اجتماعی است که هر سطح از جامعه در هر نقطه از جهان را متأثر ساخته است.

عوامل ایجادکننده خشونت

برخی عوامل ایجادکننده و پیشران خشونت علیه زنان را می‌توان با عنوان‌هایی مانند نابرابری جنسیتی و تبعیض، کمبود نهادهای پاسخگو، مجازات‌های ضعیف قانونی علیه خشونت، تسلط ناجوانمردانه مردان در خانواده و استفاده از الکل و مواد مخدر ذکر کرد.

از جمله هنجارهای اجتماعی که به اشاعه خشونت علیه زنان کمک می‌کنند می‌توان به ترویج، تمرین و آموزش مردانگی مبتنی بر خشونت و اعمال قدرت و اولویت‌دهی به شهرت، نام خانواده و مقصر دانستن قربانی اشاره کرد.

آموزش کم، قرار گرفتن در معرض خشونت در سنین کودکی، قدرت نابرابر در روابط صمیمی، نگرش و هنجارهای پذیرش خشونت و نابرابری جنسیتی خطر خشونت علیه زنان را افزایش می‌دهد.

در کل، عوامل خطرزا را می‌توان در چهار گروه اجتماعی، جامعوی، میان فردی و فردی ارزیابی کرد. عوامل خطرزای اجتماعی شامل قوانین تبعیض‌آمیز در ازدواج، طلاق و حضانت فرزندان، سطح پایین اشتغال و تحصیلات زنان، فقدان یا اجرانشدن قوانینی که خشونت علیه زنان را هدف قرار می‌دهد و اعمال تبعیض جنسیتی در نهادهای مختلف است. از جمله عوامل جامعوی می‌توان به هنجارهای جنسیتی که از مردان حمایت و استقلال زنان را محدود می‌کند، سطح بالای فقر و بیکاری و در دسترس بودن مواد مخدر، الکل و سلاح اشاره کرد.

عوامل میان فردی با سطح بالای نابرابری در روابط و چندهمسری مردان در ارتباط است. تجربه کودکی از خشونت، اختلالات روانی، نگرش‌ها و هنجارهایی که خشونت را عادی یا قابل قبول می‌سازند از جمله عوامل فردی هستند که به ترویج خشونت کمک می‌کنند.

پیشگیری از خشونت

در واقع هیچ برنامه سیستمی و نظام‌مندی در سطح کشور برای احقاق حقوق از دست رفته قربانی وجود ندارد و فقط می‌توان شاهد برخی رویه‌ها به صورت منفرد، پراکنده و تجربی بود. اکنون اما زمان تغییر فرارسیده است.

برای جلوگیری و پاسخ به خشونت علیه زنان نیاز به یک رویکرد چندبُعدی است. روز جهانی منع خشونت علیه زنان و ۱۶ روز فعالیت در این حوزه در سراسر جهان، فرصتی برای آگاهی‌بخشی به پیامدهای اجتماعی خشونت علیه زنان و تقویت اقدامات جمعی فراهم کرده است. فقط با همکاری، همفکری و همقدمی است که می‌توان خشونت علیه زنان و دختران را از بین برد.

نقطه شروع برای این تغییر «پیشگیری» است. باید برنامه‌های جامع، سیستمی و پیشگیرانه در سطح ملی اجرا شود اما هر کدام از ما به عنوان شهروند برای کاهش خشونت علیه زنان چه کارهایی می‌توانیم انجام دهیم؟ اول و مهم‌تر از همه، نباید خشونت را تحمل کنیم. باید از هرگونه خشونت در خانواده‌ها، در میان دوستان و در جامعه خود جلوگیری کنیم. خشونت علیه زنان قابل تحمل نیست و باید تغییر کند. بنابراین لازم است آگاهی بیشتری در جامعه ایجاد شود تا فرهنگ تحمل صفر در برابر خشونت شکل گیرد.

ایجاد دنیای عاری از خشونت برای زنان و دختران ـ به صورت آنلاین و آفلاین ـ به معنای آن است که همه ما امروز و هر روز، دست به اقدامات جمعی بزنیم. زنان را بپذیریم و مهم‌تر اینکه آنها را باور کنیم و کلیشه‌های اشتباه فرهنگی و سنتی را به چالش بکشیم.

جامعه هدف برای پیشگیری از خشونت در درجه اول کودکان و نوجوانان هستند. آموزش در مدارس و در سنین کودکی باید انجام پذیرد تا عدم تمایل به اعمال خشونت و اولویت‌دهی به زندگی صلح‌آمیز در کودکان به صورت نهادینه درآید. باید قبح و ناجوانمردانه بودن اعمال خشونت علیه زنان را به جامعه کودکان آموزش دهیم.

به طور تاریخی، تحقیقات، برنامه‌ها و سیاست‌های مربوط به منع خشونت علیه زنان و منع خشونت علیه کودکان مسیرهای موازی اما متمایزی را دنبال کرده‌اند؛ هر چند برخی محققان و دست‌اندرکاران تلاش کرده‌اند این شکاف را کاهش دهند. ارتباط بین مواجهه کودک با خشونت و ارتکاب خشونت یا تجربه خشونت در طول زندگی به قدری قوی است که نشان می‌دهد جلوگیری از خشونت در دوران کودکی ممکن است برای پیشگیری طولانی‌مدت از خشونت ضروری باشد.

شواهد نشانگر آن است که بدرفتاری با کودک و اعمال خشونت نسبت به همسر می‌تواند اثرات بین نسلی ایجاد کند؛ موضوعی که نیاز به مداخله زودهنگام و یکپارچه‌تر را ایجاب می‌کند. باید انواع خشونت، بخصوص خشونت در خانواده را شناخت و برای پاسخ به هر یک آمادگی داشت زیرا تأثیرات بین نسلی پیامدهای مهمی برای سلامتی روحی، روانی و جسمی جامعه، در کل، دارد.

در گام دوم به منظور پیشگیری از خشونت علیه زنان و دختران باید عوامل محافظت‌کننده را در مقابل عوامل خطرزا تقویت کرد. قوانینی که برابری جنسیتی را بهبود بخشد، دسترسی زنان به مشاغل رسمی را افزایش دهد و به موارد خشونت علیه زنان رسیدگی کند، از عوامل محافظت‌کننده محسوب می‌شوند. از منظر جامعوی نیز هنجارهایی که از دنیای بدون خشونت و برابر حمایت می‌کنند و موجب تقویت توانمندی زنان می‌شوند، از خشونت علیه زنان جلوگیری می‌کنند. مشارکت و همفکری افراد و مسئولیت‌پذیری مشترک در امور خانواده روابط میان فردی را بهبود می‌بخشد. آموزش و رفتارهای برابری جنسیتی می‌تواند به محافظت از زنان در برابر خشونت کمک کند.

در گام سوم، سیاست‌گذاران می‌توانند نقش بزرگی در زمینه پیشگیری از خشونت علیه زنان ایفا کنند. سیاستگذاران و تصمیم‌گیرندگان در سطوح کلان می‌توانند استراتژی‌هایی برای پیشگیری و تغییر ساختار و سیستم‌ها در نظر بگیرند. طیف گسترده‌ای از استراتژی‌ها وجود دارد که می‌تواند موجب کاهش مؤثر انواع مختلف خشونت شود. افتتاح یک خط تلفن ثابت خشونت خانگی در تمامی ساعات شبانه روز، استخدام مددکاران تخصصی اجتماعی در کلانتری‌ها، افزایش اختیارات اورژانس اجتماعی، برگزاری جلسات مشاوره برای مردان مرتکب رفتارهای خشونت‌آمیز در خانواده به منظور جلوگیری از تکرار تخلفات، تشدید مجازات‌ها برای افرادی که در سطح جامعه مرتکب خشونت نسبت به زنان می‌شوند مانند اسیدپاشی و اعمال مجازات مقطوع‌النسل شدن برای مردانی که مرتکب تجاوز می‌شوند و سلب حضانت فرزندان از مردی که در خانواده مرتکب خشونت می‌شود، بخشی از استراتژی‌هایی هستند که می‌توان برای جلوگیری از اعمال خشونت به کار برد. به‌ هر حال به نظر می‌رسد اکنون زمانی برای پایان دادن به خشونت علیه زنان در جامعه ایران است.