کتاب کوچک گیرنده شناخته نشد در خلاصهترین شکل بدون کلمهای اضافی ماجرای فروریختن بنای دوستی دو آلمانی را که در یک گالری هنری در آلمان شریک هستند، روایت میکند. نمونهای که بیشتر از هر داستانی مصداق «کم گوی و گزیده گوی چون در» به نظر میرسد که بی اتلاف وقت، هنرمندانه دو ماجرا را به موازات هم پیش میبرد و روایت میکند؛ داستانی از یک رابطه عاطفی و قدیمی میان دو دوست و شریک آلمانی و داستانی تاریخی از قدرت گرفتن حزب نازی در آلمان.
گیرنده شناخته نشد اولین و مشهورترین کتاب کاترین کرسمن تیلور است. او در سال ۱۹۰۳ در پورتلند در شمال غربی آمریکا به دنیا آمد. دیپلم ادبیات گرفت و در دانشگاه اورگان روزنامهنگاری خواند؛ اوقات فراغت را به نوشتن میگذراند و داستان هایش را برای چاپ به مجلات میفرستاد. او در طول عمرش تنها سه کتاب نوشت.
داستان گیرنده شناخته نشد تیلور در سال ۱۹۳۸ میلادی درست یک سال قبل از وقوع جنگ جهانی دوم در نشریهای آمریکایی منتشر شد؛ زمانی که دنیا یا دستکم آمریکا، هیتلر را خطری جدی تلقی نمیکرد. کاترین تیلور آن روزها زنگ خطر قدرت گرفتن نازیها را در کشوری به صدا درآورد که به آنچه در اروپا میگذشت، بیاعتنا بود. این بیتفاوتی آمریکایی بعدها جنبش انزواطلبی سیاسی نامگرفت.
ویراستار مجله استوری (Story) که نخستینبار داستان در آن به چاپ رسید و نیز همسر تیلور معتقد بودند «این داستان قویتر از آن است که یک زن آن را نوشته باشد» و به همین دلیل داستان با نام مردانه و مستعار کرسمن تیلور منتشر شد. این داستان بعدها در چند مجله منتشر شد و انتشارات سیمون و چستر (Simon & Schuster ) آن را منتشر کرد که ۵۰ هزار نسخه از آن به فروش رسید.
گیرنده شناخته نشد در حدود ۵۰ صفحه مجموعهای است از ۱۸ نامه کوتاه و یک تلگراف که میان دو دوست و شریک آلمانی از مهاجران آمریکا به نامهای مارتین شولزه و مارکس آیزنشتاین؛ نامهنگاریها با بازگشت یکی از آنان (مارتین) به آلمان آغاز میشود.
نامهنگاری به مثابه سبکی برای داستاننویسی
سبک نامهنگارانه قدمتی به تاریخ یونان باستان دارد اما چندان استفاده نمیشود هرچند شاهکارهایی چون، در تنگ آندره ژید نویسنده فرانسوی، نامههای ایرانی شارل دو منتسکیو فیلسوف قرن ۱۸ فرانسه از نمونههای به یادماندنی تاریخ ادبیات در این سبک محسوب میشود.
شاید این سبک محدودیتهایی را در مقایسه با شیوههای متداولی چون روایت اول شخص و سوم شخص داشته باشد؛ ایجاد فرامتنی بیش از آنچه در روایتهای معمول با آن مواجهیم، خود یک برتری محسوب می شود. تاریخها، امضاها و عبارات پایانی نامه، نام گیرنده و فرستنده و حتی آدرسها بزرگترین امکان در دست نویسنده برای پیشبرد روایت محسوب میشوند. امکانی که تیلور بهخوبی در اثرش از آن بهره گرفته است.
گیرنده شناخته نشد با نامهای به تاریخ ۱۲ نوامبر ۱۹۳۲ با مبدا گالری هنری شولزه و آیزنشتاین و با عبارت و امضای «ارادتمند همیشگی/ ماکس» آغاز میشود و با نامه دیگری به ۳ مارس ۱۹۳۴ از مبدا گالریهای آیزنشتاین با عبارت و امضای «خدای موسی پشت و پناهت/ آیزنشتاین» پایان مییابد. روی آخرین نامه مهری با علامت صلیب شکسته و عبارت گیرنده شناخته نشد خورده است.
عبارت امضای دو نامه آغازین و پایانی خود گواه تغییر در مناسبات گیرنده و فرستنده نامههاست. رابطهای دوستانه که در کام یکی از بزرگترین وقایع تاریخ اروپا، به قدرت رسیدن نازی در آلمان، گرفتار میآید و از میان میرود. کاترین کرسمن تیلور از خلال جملههای ساده و کوتاه هم تاریخ را روایت کرده و هم حال و هوای فرستنده و گیرنده نامهها را به مخاطب انتقال داده است؛
حس دوستی و تعلق خاطر در نخستین نامه؛ چهارده سال از جنگ گذشت! حواست به تاریخ نامه بود؟ از آن دوران تلخ تا حال چه راه دور و درازی را طی کردهایم... همهمان! مارتین عزیز، از راه دور در آغوش میگیرمت. با گرمترین سلامها به الزا و پسرانت و اعتماد در نامه دوم؛ چک و صورتحسابها خیلی زود به دستم رسید. ممنون. لازم نیست همه جزئیات کار را برایم بنویسی به تدریج جای خود را به تشویش، اضطراب و آغاز جدایی در نامه ششم؛ فعلا باید نامهنگاریمان را متوقف کنیم. حتی اگر پای شغل دولتیام هم در میان نبود باز نمیتوانستم با یک یهودی مکاتبه داشته باشم میدهد تا انکار در نامه هفتم؛ غیرممکن است مردی که مثل برادرم دوستش داشتم، مردی که قلبش همیشه مالامال از محبت ودوستی بود، نقشی ولو منفعلانه در کشتار مردمی بیگناه داشته باشد و سرانجام التماس و استیصال در نامه دهم؛ دوباره برایت نامه مینویسم، چون مجبورم بنویسم. زندگیام شده کابوس. همین که خبردار شدم گریزل به برلین رسیده، برایش نامهای نوشتم و او هم خیلی مختصر جوابم را داد... نامه دومم بیشتر تشویق بود تا هشدار. اما این نامه، بدون آنکه باز شده باشد، برگشت خورده و فقط رویش نوشته: گیرنده شناخته نشد... او را به تو میسپارم. از خودم که هیچ کاری نمی آید.
نامه دوازدهم این گونه آب سرد را بر پیکر تبدار و مشوش مارتین در آمریکا میریزد: «هایل هیتلر! با کمال تاسف خبر بدی برایت دارم. خواهرت مرده. متاسفانه همانطور که خودت گفتی خیلی بیفکر بود».
اما قرار نیست داستان با این ضربه که از تسلط حزب نازی بر آلمان و کشته شدن خواهر ماکس (یهودی) در برلین حکایت دارد، پایان یابد. ماکس قرار است از آمریکا که در آن سکونت دارد و از دوردستها، انتقام مرگ خواهرش را از مارتین در آلمان بگیرد.
گیرنده شناخته نشد پس از موفقیت در آمریکا به سرعت به زبانهای آلمانی و هلندی منتشر شد اما جنگ جهانی دوم مجالی برای انتشار آنها نداد. اما انتشار مجدد آن در سال ۱۹۹۵ میلادی بار دیگر نام کاترین کرسمن تیلور را که حالا ۹۲ سال داشت بر سر زبان ها انداخت. این بار اثر به بیش از ۲۰ زبان زنده ترجمه شد و دستمایه تئاتر و فیلم سینمایی در کشورهای مختلف نیز قرار گرفت.
نشر ماهی در زمستان ۱۳۹۳ این کتاب را با ترجمه بهمن دارالشفایی روانه بازار کرد. مترجم در مقدمهای کامل در مورد این اثر کوتاه به ترجمههای پیشین این داستان نیز اشاره و دلیل ترجمه مجدد را موجود نبودن این ترجمهها در بازار کتاب عنوان کرده است. کتابی که تاکنون میلیونها نسخه از آن در سراسر دنیا منتشر شده است.
ما شکست خورده بودیم و چهارده سال سرمان را زیر انداخته بودیم. نان تلخ شرم را می خوردیم و سوپ آبکی فقر را سرمیکشیدیم. اما حالا مردمی آزاد هستیم. با اتکا به قدرتمان برمیخیزیم و سرمان را جلوی دیگر ملتها بالا میگیریم. خونمان را از عناصر پست تصفیه میکنیم. با بدنهای ورزیده و آماده کار در دشتهای میهنمان گام برمی داریم و آواز میخوانیم؛ و از فراز کوهستانها ندای وُدان و ثُر، خدایان کهن و قدرتمند نژاد ژرمن، طنینانداز میشود... (صفحه: ۳۰)
چه کلمات شومی! چطور ممکن است شناخته نشود؟ حتما معنیاش این است که اتفاقی برای او افتاده. مهر روی پاکت میگوید آنها میدانند چه اتفاقی افتاده، اما من قرار نیست بدانم. او غیبش زده و گشتن دنبالش بیفایده است. همه اینها را در سه کلمه خلاصه کردهاند: گیرنده شناخته نشد. (صفحه: ۴۰ )