اصفهان- ایرنا- «زندگانی حکیم جهانگیر خان قشقایی» نام و نشان کتابی است که از طلوع خوش یمن تا عروج ملکوتی آن عالم و فیلسوف فرزانه را روایت می‌کند.

«حجت السلام مهدی قرقانی» نویسنده کتابی است که به سفارش بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی اصفهان تهیه شده و در پیشگفتار آن آمده است: تاریخ فرهنگ ایران از جمله تواریخ ناشناخته و مظلومی است که بیش از هر گروهی، استعمارگران برای مطامع خویش به آن پرداخته‌اند.

درباره امتیاز این کتاب نیز نوشته‌اند: که علاوه بر روشن کردن زندگی مرحوم قشقایی، دوره‌ای از حوزه علمیه و محفل و شبکه ای از استادان، دوستان و شاگردان آن حکیم را روشن و ترسیم می‌نماید.

جهانگیر در جامعه ایل قشقایی و در ییلاق خوش آب و هوای وردشت در شمال سمیرم متولد شد و همزمان که همراه کوچ در ییلاق و قشلاق می‌کوچید، شوق درس و بحث نیز در او نمایان بود.

زلف و کلاه ایل

حکیم مورد بحث ما از زمانی که وارد حوزه علمیه می‌شود تا به هنگامی که دار فانی را وداع می‌کند با آنکه در مراتب سرآمد همه بوده ولی از لباس ایلی خود بیرون نرفته و مانند دیگر افراد ایل همچنان زلف و کلاه داشته است.

جالب اینکه استادش آقا محمدرضا قمشه‌ای و شاگردانش آقا رحیم ارباب و شیخ غلامحسین ربانی چادگانی نیز همین رویه را دنبال کرده‌اند.

بنابر بیشتر نقل‌ها و روایت‌ها، تحول بنیادین در زندگی حکیم در چهال سالگی روی داده است. سن و سالی که به فرموده علامه طباطبایی در تفسیر آیه ۱۵ سویه احقاف، بلوغ اشد به معنای رسیدن به زمانی است که عمر که در آن قوای آدمی محکم می‌شود و بلوغ چهل سال عادت ملازم با رسیدن به کمال عقل است.

پاکی فطرت جهانگیرخان عامل اصلی گرایش حکیم به عالم معنی و معنویت است. گرایشی که بعد از دیدار با فردی ناصح در اصفهان به معرفت ابدی می‌گراید و جهانگیر بعد از آن نصیحت می‌گوید: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اکنون بگو چه باید کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد.»

از تعمیر تار تا مدرسه صدر بازار

«میرزای عبرت» اما در پیدایی تحول و انقلاب درونی در وجود خانزاده عاشق دین و حکمت می‌نویسد: در ایام جوانی به موسیقی شایق بود. چندی مشق تار کرده و از برای تکمیل آن فن به اصفهان آمده از مدرسه صدر او را خوش آمده، همه روز صبح و عصر می‌رفت آنجا. چنانکه از وی حکایت کنند در هنگام رفتن به مدرسه در دکان جنب مدرسه درویشی وی را می‌خواند و از وطن مألوف و حرفت و نسب او جویا می‌شود. جهانگیر خان شرح حال خود را کماکان با درویش در میان می‌گذارد. می‌گفت: چون گفتار من به پایان رسید، درویش خیره در من نگریسته گفت: گرفتم در این فن فارابی وقت شدی، مطربی بیش نخواهی بود. گفت نیکو گفتی، و مرا از خواب غفلت بیدار کردی...

نقلی دیگر از «مهدی بامداد» در صفحه ۲۷ کتاب آمده است که اشاره به سفر جهانگیرخان در تابستان که ایل قشقایی به ییلاق سمیرم آمده بوده و برای تعمیر تارش به اصفهان می رود و متحول می شود اشاره دارد.

تصاویری کهن و سیاه و سفید در کتاب نقش بسته اند که صفحه ۴۳ حُجره جهانگیرخان در مدرسه صدر اصفهان یکی از آنهاست.

آقا محمدرضا قمشه ای بزرگترین استاد حکیم قشقایی است و استاد مطهری درباره اش گفته است: «او مردی به تمام معنی وارسته و عارف مسلک بود. با خلوت و تنهایی مانوس بود و از جمع گریزان. در جوانی ثروتمند بود و در خشکسالی سال ۱۲۸۸ خورشیدی تمام مایملک منقول و غیر منقول خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست.»

حاج حسینعلی تویسرکانی، شیخ محمدباقر نجفی، مُلا حیدر صباغ لنجانی، میرزا محمدحسن نجفی، ملا اسماعیل اصفهانی درب کوشکی و میرزا عبدالجواد حکیم خراسانی از دیگر استادان خانزاده حکیم قشقایی بوده اند.

ملا محمد کاشانی معروف به «آخوند کاشی» عارف و فیلسوف مشهور آن دوران یار صمیمی و هم درس و بحث جهانگیرخان بوده و سید مصلح الدین مهدوی درباره اش به نقل از حاج ملا حسینعلی فرموده اند: من نیمه شب از حجره آمدم بیرون دیدم مثل اینکه در و دیوار می گوید سبوح قدوس، آمدم کنار حوض وضو بگیرم دیدم مثل اینکه آب که بر می دارم می گوید سبوح قدوس. حالی پیدا کردم دور مدرسه قدمی زدم و دیدم آخوند مشغول ذکر است.

مرحوم آخوند کاشی مدت ۸۴ سال عمر کرد و در این مدت مانند جهانگیرخان مجرد زیست و همسری اختیار نکرد.

مرحوم قشقایی علاوه بر اینکه جامع معقول و منقول بود و در حکمت به کمال رسید روزهای جمعه و پنجشنبه نیز ریاضی و هیات تدریس می کرد و گاهی هم نهج البلاغه را با حکمت خاص خود تحلیل می کرد.

حاج شیخ عباس قمی(محدث قمی، صاحب کتاب شریف مفاتیح الجنان) هم درباره اش می نویسد: جهانگیر خان در علم و عمل به جایی رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند. «محمد حسین رکن زاده آدمیت» نیز همین نقل را درباره حکیم قشقایی دارد.

«محمد هادی امینی» در کتاب «معجم رجال الفکر و الادب فی النجف» مدعی دو جلد کتاب برای حکیم قشقایی است. شرح نهج البلاغه و دیوان شعر فارسی غیر مطبوع

باقیات الصالحات حکیم صدرایی

سومین فصل کتاب با عنوان «در پرتو نور» بیشترین حجم کتاب را به خود اختصاص داده و به معرفی شاگردان، باقیات الصالحات و جایگاه فلسفه پرداخته است.

جهانگیرخان احیاگر حکمت و فلسفه صدرایی بوده و سخنان و جملاتی از امام خمینی(ره) در ابتدای همین فصل درباره اهمیت جایگاه علمای دین، فقها و فلسفه اسلامی آورده شده است.

امام راحل(ره) درباره اوج عناد متحجران نسبت به فلسفه می‌نویسد: یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرکت بشمار می رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید. کوزه را آب کشیدند! چرا که من فلسفه می‌گفتم.

اما استاد جلال الدین همایی می گوید: مرحوم قشقایی فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع،  بدنامی و کفر و الحاد نجات دارد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرعان نیز علانیه با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند و آن را مایه فضل و مفاخرت می‌شمردند.

شاگردان و خوشه چینان خرمن دانش حکیم جهانگیرخان:

میرزا محمود ابن الرضا، حاج آقا رحیم ارباب، عبدالله اشراق، سید ابوالحسن اصفهانی، حسنعلی نخودکی اصفهانی، آیت الله سید حسین بروجردی، محمدعلی حکیم الهی فریدنی، میرزا محمد علی شاه آبادی، سید حسن مدرس و علامه میرزا محمد حسین نایینی

«میزرا حسین فسایی» در کتاب فارسنامه ناصری می‌نویسد: «از بزرگ زادگان ایل قشقایی است. زبده ارباب فضل و بلاغت قدوه اصحاب مجد و فصاحت. وحید عصر، فرید دهر، کاشف معضلات، مخزن نفایس فروع و اصول، مظهر حقاق معقول و منقول، مجامع نکات اصلیه، حاوی احکام فرعیه، نادره زمان، جهانگیرخان قشقایی از تیره دره شوری... که تحصیل علم را بر کمالات دیگر تریج داد و در اندک زمانی گوی سبقت را از همگان ربود و اکنون در شهر اصفهان مرجه فضلا و معتمد علماست.

«عبدالعی باقی» هم در خاتمه کتاب گفته است: کار جهانگیرخان به جایی رسید که ظلّ السلطان حاکم مقتدر اصفهان خواست به دیدارش برود. به او اجازه نداد. لذا یک روز بدون اطلاع قبلی به مدرسه رفته وارداتاق او می‌شود.

وفات آن حکیم گرانمایه در سال ۱۳۲۸ قمری در اصفهان اتفاق می افتد و قطعه سیدمحمد ترک تخت فولاد آرامگاه ابدیش می‌شود.

ختم نوشتار باشد، چند بیتی از سروده های حکیم خوش گفتار:

هوای ساحت چین باد صبحدم دارد / مگر گذار بر آن زلف خم بخم دارد

بکش بساط به صحرا که باد نوروزی/ حدیث های خوش از روضه ارم دارد

به روزگار همین شادیم بس است که دل/ ز عشق روی تو چون لاله غم دارد

به بزم ساقی گل چهره از پی قدحی/ مراست جان به کف ار دیگری درم دارد

انتشارات گلها کتاب «زندگانی جهانگیر خان قشقایی» را در ۲۶۴ صفحه منتشر کرده است.

برچسب‌ها