هنوز هم باورش سخت است حاج قاسم... روزی که سپهبد صیاد شیرازی را شهید کردند هم همین حال بد را داشتم.
هیچوقت فکر نمیکردم بعد از رفتن شهید شیرازی دیگر کسی جرات کند به مردان این سرزمین چشم زخمی بزند، اما انگار دشمنان اسلام تخم نفرت و کینهشان را همه جا کاشتهاند، انگار روح پلیدشان از ریختن این همه خون آرام نمیگیرد...
باورش سخت است حاج قاسم، فکر میکنم مثل مظلومیت و گمنامی این چهل سال، هنوز در بیابانها و دشتهای جنوب در حال پیدا کردن رفقایت هستی... هنوز در بین درد و دل و نجوای خانوادههای شهدا به دنبال دوستان شهیدت میگردی...
اصلا باورش سخت است، حاج قاسم که دیگر آن لبخند و چهره مهربان را نمیبینیم، دلمان قرص بود به وجودت به شانههای با صلابت و بزرگت.
حاج قاسمِ خاطرات رزمندگان، حاج قاسمِ گریهها و خندههای شهدا، حاج قاسم سلیمانی تمام خاطرات رزمندگان و جانبازان، باور رفتنت سخت است.
بعد از تو باید این همه بغض و اشک را به کدام اقیانوس بریزیم؟ نوشتن از تو سخت است حاج قاسم، وقتی تمام شنیدههایم پر از خوبی و خاکی بودن توست.
اصلا این کلمات به چه دردی میخورند؟ وقتی گوشه گوشه خاطرات رزمندهها خندیده و گریستهای.
نوشتن از تو سخت است حاج قاسم، دلم میخواهد به جای نوشتن واژههای دست و پاگیر فقط صدایت بزنم حاج قاسم ... حاج قاسم؛ که نام تو تمام همه چیز است. تمام آنچه این سالها آغوش امن وطن بود و امروز مثل تمام خاطراتی که بچههای لشکر ثارالله از تو گفتند و چقدر به تو افتخار میکردند که هستی و سایهات بزرگترین دیوار دفاعی کشور است.
هنوز هم باورش سخت است حاج قاسم، اصلا توی کتم نمیرود تو با آن همه صلابت و بزرگی با آن همه مظلومیت رفته باشی، یک ایران دلتنگ و عزادار توست، باورش سخت است حاج قاسم، اما یتیم شدهایم، بچههای لشکر ثارالله، سپاه قدس یتیم شدهاند، کودکان لبنان، غزه، سوریه و عراق گل به دست منتظر تو هستند، برخیر فرمانده، اینجا همه منتظرند برگردی و با دستهای مهربانت آزادی را هدیه کنی، برخیز فرمانده ....