اسماعیل دقایقی همان پاسداری است که گردانی را از میان سربازان عراقی که به اجبار بعثی ها به جنگ آمده و به سمت ایران می آمدند یا پس از اسارت به حقانیت ایران و باطل بودن حزب بعث پی می بردند، تشکیل داد و خودش فرمانده آنها شد. اسرای عراقی با علاقه در مقابل ارتشی که خودشان سالها در آن بودند، میجنگیدند و بسیاری از آنها هم به شهادت رسیدند. آنها به دلیل ایمان و اخلاق خوب اسماعیل عاشقش شده بودند.
شهید دقایقی در مورد مجاهدان عراقی گفته بود که آدمی که گذشته اش خیلی بد باشه، اگر توبه کنه از آدم های پاک و بی گناه بهتر می شود. چون توانسته خودش را از منجلابی که در آن بوده بیرون بکشد.
دل همه را به دست آورده بود
شهید ابومهدی مهندس از فرماندهان ارشد نیرویای بسیج مردمی عراق الحشد الشعبی درباره خصوصیات اخلاقی و فرماندهی شهید دقایقی در لشکر بدر گفته است : شجاعت شهید دقایقی فقط به حضور او در جبهه محدود نبود. یکی از نشانههای شجاعت او نحوه تعامل با برادران مجاهد عراقی و اعتماد سازی متقابل با نیروهای مجاهد بود در حقیقت با آمدن شهید دقایقی یک نوع اعتماد متقابل بین او و سایر نیروهای مجاهدین عراقی به وجود آمد.
ابومهدی ادامه داده : صداقت و راستگویی اسماعیل خیلی روشن و آشکار بود. انسان مخلص و فداکاری بود انسانی متدین بود که هیچ وقت قرآن از دست او زمین گذاشته نمیشد. هر جا که میرفت قرآن همراه داشت. در هر فرصتی که فراهم میشد قرآن را باز میکرد و قرآن میخواند.
از همه مهمتر شهید اسماعیل دقایقی به مجاهدین عراقی با چشم برادر نگاه میکرد و نه به عنوان افراد بیگانه. هر چند که روش فرماندهی او قاطع و مقرراتی بود، ولی شکی نیست که مجاهدین عراقی نیز به او مانند یک برادر نگاه میکردند. مجاهدین عراقی قبل از اینکه مطیع دستورات او باشد، او را مانند پدر و برادر خود میدانستند. با این وصف دل همه را به دست آورده بود.
دقایقی به فرماندهی تیپ ۹ بدر برگزیده شد
شهید اسماعیل دقایقی به فرماندهی تیپ ۹ بدر که در سال ۶۵ به لشکر بدر ارتقا یافت، برگزیده شد تا نیروهای مجاهد عراقی را در قالب یک یگان قدرتمند عملیاتی سازماندهی نماید و آنها را به سوی تحقق اهداف بر حقشان رهنمون سازد. لذا با توجه به سابقه ای که از دوران مبارزات قبل از پیروزی انقلاب اسلامی داشت، بی درنگ کار سازماندهی و بازسازی تیپ را آغاز کرد که دیری نپایید بچه های تیپ در چند عملیات کیفی در مناطق هورالهویزه در خوزستان و جبهه های ایلام و کردستان شرکت کردند و موفقیت های بزرگی به دست آوردند.
همه ارزشهای وجودی اسماعیل از زمان کودکی او بود
اسماعیل دقایقی در سال ۱۳۳۳ دربهبهان در خانواده ای مومن و متوسط متولد شد، روح و روان اسماعیل دراین خانواده که ارزشهای اسلامی درآن به خوبی مشهود بود پرورش یافت و زمینه ای برای شکوفایی شخصیت والای آینده او شد.
اسماعیل نیزهمه ارزشهای وجودی خود را که از کودکی بدانها پایبند بود، ازصبر و محبت گرفته تا شهامت و ایثار و ادب، ازخانواده خود فرا گرفت.
اسماعیل پس از گذراندن مقاطع تحصیلی دبستان تا سال سوم دبیرستان، در سال ۱۳۴۹ در کنکور هنرستان شرکت ملی نفت که از جمله هنرستان هایی بود که شاگردان باهوش و نمونه را می پذیرفت شرکت کرد و پس از قبولی به ادامه تحصیل درآن هنرستان پرداخت. هنرستان شرکت ملی نفت اهواز در آن زمان یکی از مراکز فعال و مهمی بود که توسط هنرجویان کوشا و متعهد وعاشق به اسلام به مرکز مبارزه علیه رژیم شاه تبدیل شده بود.
دقایقی در سال۱۳۵۳ در رشته آبیاری دانشکده کشاورزی دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصیل، مجددا در سال ۱۳۵۵ در کنکورشرکت کرد و به دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران راه یافت. این دانشکده از لحاظ وجود فضای مذهبی، سیاسی و علمی از سایر دانشگا ههای کشور برای او مناسب تر بود.
در گسترش اعتصابات کارگران شرکت نفت نقش داشت
با اوج گیری نهضت خروشان مردم مسلمان ایران، اسماعیل همچنان به مبارزه ادامه داد و در گسترش اعتصابات کارگران شرکت نفت که شریان اصلی رژیم را تشکیل می داد، نقش مؤثر و ارزند ه ای را عهده دار بود. او همچنین در به قتل رساندن عناصر فعال و سرکوبگر رژیم در منطقه از جمله قتل دو افسر شهربانی بهبهان، به طور غیر مستقیم شرکت داشت. دقایقی در پرتو تداوم مبارزات و فعالیت های مذهبی، سیاسی و نظامی علیه رژیم ستمشاهی در سال ۱۳۵۳ دو بار همراه با همرزم همیشگی خود محسن رضایی و جمعی از دوستان انقلابی به زندان افتاد که هربار بعد از چند ماه حبس همراه با شکنجه از زندان آزاد شد.
اسماعیل در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷نقش فعالی در تظاهرات دانشجویی داشت. دراوایل بهمن که بحث مدیریت دانشگاه و تشکیلاتی که باید دانشگاه را اداره کند، در میان دانشگاهیان مطرح بود و منافقین می کوشیدند مدیریت دانشگاه و انجمن اسلامی آن را به عهده گیرند. اسماعیل از جمله عناصری بود که در جلوگیری از این حرکت و گزینش دانشجویان طرفدار خط امام ره درانجمن اسلامی تلاش وافر به عمل آورد.
دقایقی پیش از۲۲ بهمن همراه یکی از دوستان به نام علیدادی به تهران آمد تا در اوج انقلاب مردمی حضور داشته باشد. یکی از کارهای اساسی که درروز ۲۲ بهمن از خود نشان داد جلوگیری از اقدام گروهک ها از غارت سلا ح ها و مهمات پادگا نها بود. همچنین پس از توصیه امام به مردم مبنی بر لزوم بازگرداندن سلاح ها اسماعیل یک وانت پر از اسلحه جمع آوری کرد و تحویل مراکز نظامی داد.
نیروهای مردمی را در روزهای اول جنگ سر و سامان داد
با آغاز جنگ تحمیلی، اسماعیل به نمایندگی از سوی سپاه پاسداران در اتاق جنگ لشکر ۹۲ زرهی اهواز حضور یافت. در اول آبان ۱۳۵۹ و با توجه به وضعیت حساسی که منطقه دشت آزادگان پیدا کرده بود، تصمیم گرفت در این جبهه مستقر شود و نیروهای مردمی را در روزهای اول جنگ سر و سامان دهد.
دقایقی با به عهده گرفتن فرماندهی سپاه سوسنگرد کار سازماندهی و تقویت خطوط دفاعی شهر راآغاز کرد و با ایثار و از خود گذشتگی کوشید تجاوز دشمن بعثی را از این منطقه دفع نماید. ولی به علت خیانت های بنی صدر شهر سوسنگرد به محاصره و تصرف دشمن درآمد و تعدادی از همرزمان اسماعیل در یک نبرد مردان و سخت با دشمن به شهادت رسیدند.
شهید دقایقی که به سختی از محاصره دشمن رها یافته بود به منظور تشریح وضعیت فوق العاده شهر و اشغال آن توسط دشمن به دیدار مسوولان سپاه اهواز رفت و سپس همراه صدها جوان فداکار در قالب یگان جنگ های نامنظم به فرماندهی شهید مصطفی چمران و شهید علم الهدی به سوسنگرد بازگشت و در شکستن محاصره این شهر دلیرانه جنگید. در نتیجه این تلاشها، دشمن بعثی از سوسنگرد عقب نشینی کرد و درپشت دروازه های شهر به ایجاد مواضع ایذایی اقدام نمود.
از آغاز جنگ تحمیلی تا آذر ماه سال ۱۳۶۰ اسماعیل درهمه جلسات فرماندهان عملیات محورهای جنگی خوزستان حضور فعال داشت و همواره به اوضاع جبهه های آبادان، ماهشهر، دارخوئین، سوسنگرد، هویزه، شوش و دزفول رسیدگی می کرد. در جریان عملیات طریق القدس به عنوان نیروی عملیاتی و تدارکاتی گردان حضرت ابوالفضل حضور یافت و به امداد و تخلیه مجروحین کمک کرد. دقایقی هیچ گاه از مرگ، ترس و هراس به دل راه نمی داد. خستگی بر وجود او اثری نداشت. درجریان عملیات فتح المبین در کنار شهید سردار مجید بقایی فرمانده لشکر فجر در قرارگاه فجر حضور یافت و به او کمک کرد.
نیروهای مجاهد عراقی را در قالب یگان عملیاتی سازماندهی کرد
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، فشارهای فزاینده و اقدامات سرکوبگرانه رژیم حزب بعث علیه جنبش اسلامی عراق، به خصوص حوزه علمیه نجف اشرف شدت یافت و هزاران تن از مردم آن کشور ناگزیر به ایران هجرت کردند از این رو مجاهدین عراقی آغاز جنگ تحمیلی را بهترین فرصت برای شرکت در جنگ و تشدید مبارزه ضد صدام یافتند.
جبهه های جنگ در استانهای خوزستان، ایلام و کرمانشاه بستر فعالیت گروه های مبارز و مجاهد عراقی را تشکیل می دادند. گاهی به عملیات نفوذی درداخل خاک عراق به منظور اجرای عملیات مسلحانه ضد مسئولان حزب بعث و مراکز دولتی دست می زدند ولی پراکنده کاری ها میان گروه های عراقی نه فقط خواسته های جوان پر شور و دلسوز را تأمین نمی کرد بلکه موجب نارضایتی آنان نیز می شد و به این سبب بسیاری از آنان برای ادامه مبارزه به همکاری با یگان های سپاه و بسیج روی می آوردند و ده ها تن از آنان دوشادوش برادران ایرانی شان جنگیدند و به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
با ادامه روند جنگ تحمیلی، نیازمجاهدین عراقی که از روحیه فداکاری وسلحشوری برخوردار بودند، برای حضور درجبهه های نبرد حق وباطل بیشتر احساس شد وبه همین استعداد نیروهای مجاهد عراقی درسال ۱۳۶۲به سه گردان افزایش یافت و درکنار رزمندگان اسلام درعملیات بدر و خیبر حضوری شایسته داشتند وحماسه های کم نظیر و به یاد ماندنی از خود به یادگار گذاشتند. شهید اسماعیل دقایقی به این منظور به فرماندهی تیپ ۹ بدر(لشکر بدر) برگزیده شد تا نیروهای مجاهد عراقی را در قالب یک یگان قدرتمند عملیاتی سازماندهی نماید.
دیدار بعدی من و شما در بهشت می باشد
این شهید بزرگوار پس از انجام وظیفه درسمت فرماندهی تیپ ۹ بدر و شرکت در عملیات عاشورای ۴ و قدس ۴ و همچنین کربلای ۲ و ۳و ۴ و ۵ احساس می کرد که زمان پرواز به ملکوت اعلا و عروج عاشقانه او فرا رسیده است. دقایقی، همسر و فرزندانش ابراهیم و زهرا را که در تهران زندگی می کردند را به اهواز دعوت کرد تا برای آخرین بار آنها را ببیند.
به نقل از خانم معصومه همراهی همسر شهید دقایقی، دو سه هفته از رفتن اسماعیل گذشته بود و ما در تهران بودیم. اسماعلی تماس گرفت و گفت اگر می توانید به اهواز بیایید، نگران شدم و گفتم شاید بیمار و یا زخمی شده و فوری عازم اهواز شده و موفق به دیدار او شدیم، همسرم خیلی خسته به نظر می رسید.
اسماعیل به من گفت این دفعه لازم است خودم به جلو بروم. این اولین بار بود که با صراحت گفت که می خواهد به خط اول عملیات برود. هرچند که همیشه در خطوط مقدم عمل می کرد. اما هیچ وقت چنین مساله ای را با من مطرح نکرده بود. از اسماعیل پرسیدم امکان دارد در این عملیات پیروز شویم و باز یکدیگر را ببینیم، اسماعیل گفت من علم غیب ندارم، همین قدر می دانم که ما پیروز می شویم. دوباره گفتم شما هنوز وارد عملیات نشده اید و فردا می خواهید شرکت کنید، او افزود شما فکر کنید که دیدار بعدی من و شما در بهشت می باشد. من از همان لحظه با آن سخن اسماعیل همه چیز را خواندم و از آن پس سخنی نگفتم، صبح خدا حافظی کرد و رفت.
همرزمش اسماعیل را صدا کرد ولی جوابی نشنید
اسماعیل دقایقی با همسر و فرزندانش خداحافظی می کند و چند ساعت بعد در روزهای پایانی دی ماه ( ۲۹ ) سال ۱۳۶۵ برای سرکشی و شناسایی عازم محورعملیاتی کربلای ۵ می شود.
درمسیر راه تا خط مقدم متوجه شد که هواپیمای دشمن در نزدیکی درحال پرواز هستند. به ناچار موتور را پارک کرد و پیاده شد و به طرف کانال به راه افتاد. دقایقی چند قدم جلوتر رفت که ناگهان بمب های خوشه ای دشمن به زمین اصابت کرد و زخمی شد. اسماعیل از ناحیه پا جراحت برداشت. به هر زحمتی بود وارد کانال شد چند متر جلوتر سنگری را دید و به سمت آن حرکت کرد که ناگهان صدای سوت راکت هواپیمای او را به خود متوجه کرد. به سرعت به حالت خیز درآمد با انفجار راکت، کانال به شدت تکان خورد و به سویی پرتاب شد. همرزمش اسماعیل را صدا کرد ولی جوابی نشنید، گرد و خاک کمتر شد، دید اسماعیل آرام گرفته است.
گزارش از: رضا رضایی مجد