مستند قصه دختران فروغ که قرار است فردا (یکشنبه)و در دومین روز از آغاز جشنوراه فیلم فجر به نمایش درآید یکی از مستندهای پرحاشیه و پرحرف و حدیث امسال، هم در جشنواره سینما حقیقت و هم در جشنواره فیلم فجر بود؛ مستندی که یک بار از فهرست اکران ده فیلم مستند فجر کنار گذاشته شد و مستندی دیگری به نام کامی جای آن را گرفت و پس از حذف کامی، دوباره به عنوان یکی از ۱۰ مستند حاضر در فجر فیلم مطرح شد.
با انصراف فیلم مستند کامی ساخته میترا ابراهیمی از شرکت در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر، مسئولان این جشنواره اعلام کردند فیلم مستند قصه دختران فروغ جایگزین این فیلم می شود اما خاطره حناچی سازنده مستند قصه دختران فروغ در گفت وگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا با اشاره به انتخاب مستند یادشده حدود یکماه پیش توسط هیات انتخاب فیلمهای مستند، اعلام کرده بود: این فیلم جزو ۱۰ فیلم انتخاب شده توسط هیات انتخاب بوده، با وجود این، شب قبل از اعلام رسمی نتایج از بخش مسابقه خارج شد. در طول این مدت اعتراضاتم به جایی نرسید تا اینکه شب گذشته ( ۲۵ دی) از دبیرخانه جشنواره اطلاع دادند به علت انصراف سازندگان فیلم کامی از حضور در جشنواره، فیلم قصه دختران فروغ می تواند در جشنواره شرکت داشته باشد.
این حواشی البته دلخوری های متعددی را برای فیلمساز ایجاد کرد که باعث شد وی از فضای سیاستگذاری جشنواره و سرنوشت فیلمش گله مند باشد و در آخرین تماس خبرنگار ایرنا اعلام کرد به دلیل اتفاقات روی داده تمایلی به صحبت با رسانه ها را ندارد.
قصهای که تلخ بود اما قصه نبود
خاطره حناچی (متولد ۱۳۵۹) دانش آموخته کارشناسی علوم پایه، پیش از این با آثاری چون شمارش معکوس، مرگ خاموش، کودکان یاسر، یادگار دوست و میلاد در عرصه مستندسازی مطرح شده است. وی با مستند قصه دختران فروغ در سیزدهمین جشنواره سینماحقیقت (۱۸ تا ۲۵ آذر) حضور داشت و اکنون با همین فیلم در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد.
مستند قصه دختران فروغ به کارگردانی خاطره حناچی روایتگر زندگی دختران و پسران بدسرپرست ساکن شهر مشهد است که مدت زمان زیادی همراه با یک زوج در یکی از مراکز خصوصی وابسته به بهزیستی زندگی می کنند. این مستند که در زمانی ۷۲ دقیقه ای مخاطب را با خود همراه می سازد، روایت تلخی از مصائب روانی کودکان و نوجوانانی است که در یک محیط غیر از خانواده رشد یافته اند. یکی از نکات جالب در تدوین این فیلم نوع مواجهه مخاطب با داستان است؛ داستانی که با معرفی یک مرکز نگهداری از کودکان بی سرپرست و بدسرپرست که تلاش دارند یک خانواده برای این کودکان باشند و حتی همه آنها را بر سر یک سفره پرمهر و محبت بنشانند، شروع می شود و به نظر فیلمی برای قدردانی از چنین اقدامات و امکانی به نظر می رسد اما در جایی به سمتی می رود که جای شخصیت های منفی و مثبت فیلم عوض می شود و بیننده را با یک قضاوت اخلاقی مهم مواجه می سازند؛ این که راه درست و کار درست کدام است؟
قصه دختران فروغ تصویرگر و راوی سرنوشت تلخ دخترانی است که پس از جبر روزگار و تولد در خانه هایی با والدین بدسرپرست یا بی سرپرست راهی یک مرکز نگهداری کودکان می شوند که از سازمان بهزیستی مجوز دارد؛ جایی که قرار است خانه شان باشد اما آدم هایی که این مسئولیت را دارند نمی توانند بهدرستی از عهده اش بربیایند و این جرقه شروع مشکلات و داستان هایی است که در نهایت به لغو مجوز این مرکز می انجامند. این مستند برای اولین بار داستانی مگو از نظام سلطه تربیتی در نهادهای جایگزین خانواده در ایران را مطرح می سازد و خود شاید یکی از دلایل برخوردها با این فیلم بوده است.
مخاطبان که هستند؟
اگرچه حناچی در مصاحبه هایش سازمان بهزیستی کشور را مخاطب اصلی این داستان معرفی کرده؛ این فیلم جذابیت و درس های بزرگی برای اقشار مختلف و حتی سایر نهادهای کشور دارد. این پرسش اساسی که به صورت ضمنی طی روایت داستان مطرح می شود، کلید بزرگ جامعیت فیلم و موضوعات اخلاقی برای نهادها و مسئولان کشور است تا برخی مشکلات و موازیکاریها را با نمودهایی عملی و مصادیقی از واقعیت ببینند.
به همین دلیل فیلم می تواند برای هرکسی که در جایی قدرت تصمیم گیری دارد و تصمیمگیری هایش با عواقب اخلاقی همراه است مفید واقع شود. قصه دختران فروغ راوی مسائل روانشناختی، اخلاقی، عرفی، خانوادگی، حقوقی و قانونی متعددی است که امکان می دهد ابعاد مختلف و بعضا پیچیده تصمیماتی را که برای این کودکان گرفته می شود، دید.
مواجهات اخلاقی که باید دید
قصه دختران فروغ یک بحث اخلاقی مهم را برای مخاطبان باز می کند: آیا می توان مراکز نگهداری از کودکان بدسرپرست یا بی سرپرست را معادلی برای خانواده دانست؟ جایی که گردانندگان یک مرکز شاید با تصمیم هایی نادرست بار دیگر نقش یک والد ناآگاه را برای آدم هایی بازی کنند که قبلا بار این درد را بر دوش کشیدهاند.
مستند قصه دختران فروغ را می توان یکی از مستندهای نابی نامید که حدود یک دهه قدمت دارند و علاوه بر زمان طولانی که صرف ساخته و تولیدشان شده (فیلم بین سال های ۹۱ تا ۹۴ ساخته شده و بیش از سه سال هم درگیر مشکلات نمایش بوده است)، رشد کرده اند؛ بدین معنا که مستند به چیزی که از آن و برای شروع کرده محدود نشده و به موازات تغییرات و مسائلی که جریان را به سمت دیگری برده اند، رفته و راوی امانت دار داستان بوده است. مستندهایی که این چنین در طول زمان فیلمساز، سوژه و وقایع را دنبال کرده و به تصویر می کشند جذابیتی ذهنبی برای مخاطب دارند.
البته و در کنار همه هزینه هایی که به لحاظ وقت و انرژی و عمر افراد درگیر در این فیلم شده است، یک نقد بسیار پررنگ نیز بر این مستند وارد است و آن به تصویر کشیدن کودکانی است که حالا بزرگ شده اند (و حتی مادر) و بازیگران اصلی فیلم مستند زندگیشان هستند؛ حالا این مواجهه اخلاقی برجسته میشود که این آدمها چه نقش و ارادهای برای حضور در این مستند داشتهاند؟
کودکانی که حق تصمیمگیری بر سرنوشت و آینده شان را نداشته اند و فیلمساز از آنان برای برجسته ساختن فیلم و سینما استفاده کرده تا نشان دهد چگونه یک سیستم ناکارآمد و یک چرخه معیوب می تواند باعث استحاله شخصیت و زندگی آدمها شود. در حقیقت این نکته غافل مانده که اکنون خود این فیلم چقدر میتواند حال امروزشان را آشفته سازد یا برای استیفای خواستههای آنان مفید باشد؟