سرزمین فلسطین در دو مرحله به تصرف کامل اسرائیل درآمده است: در سال ۱۹۴۸ حدود ۷۸ درصد این سرزمین و در سال ۱۹۶۷ باقیمانده آن که حدود ۲۲ درصد فلسطین است، اشغال شد. سازمان ملل متحد عملا بر اشغال مرحله اول (۷۸ درصد) صحه گذاشت اما اشغال مرحله دوم را غیرقانونی و باطل اعلام کرد. اشغال مرحله اخیر شامل مناطقه کرانه باختری و نوار غزه نیز هست. سازمانهای فلسطینی و کشورهای عربی سالها برای آزادی کامل فلسطین مبارزه کردند اما به دلیل اینکه در برابر اسرائیل و حامیان غربی آن کاری از پیش نبردند به قطعنامههای سازمان ملل و تشکیل دولت فلسطین تنها در ۲۲ درصد از خاک فلسطین (کرانه باختری و نوار غزه) تن دادند. سازمان آزادی بخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات در مذاکرات صلح با اسرائیل شرکت کرد. این مذاکرات به پیمان اسلو انجامید. براساس این پیمان قرار بود مسئله فلسطین براساس قطعنامه های سازمان ملل حل و فصل شود. اما با فشار رژیم صهیونیستی که نمیخواست به اجرای این قطعنامهها تن در دهد چهار موضوع اصلی مورد اختلاف با فلسطینیها از متن پیمان اسلو خارج و به مذاکرات نهایی محول شد. قرار شد در عرض پنج سال طرفین فلسطینی و اسرائیلی در مورد این چهار موضوع اختلافی به توافق برسند. این چهار موضوع عبارت بودند از: وضعیت شهرکهای یهودینشین در سرزمینهای اشغالی ۱۹۶۷، وضعیت بیت المقدس، موضوع آوارگان فلسطینی و حق آنها برای بازگشت به مرزهای کشور فلسطین.
این چهار اختلاف عمده ناشی از آن بود که به رغم قطعنامه های سازمان ملل، رژیم صهیونیستی نمیخواست شهرک های یهودی نشین در کرانه باختری را تخلیه کند، نمی خواست از بیت المقدس شرقی که بخشی از کرانه باختری اشغالی است عقب نشینی کند، نمیخواست بازگشت آوارگان فلسطینی به خانه هایشان را بپذیرد و همچنین نمی خواست مرزهای فلسطین همان مرزهای واقعی کرانه باختری و نوار غزه باشد. اصرار اسرائیل بر این خواستهها و امتناع از اجرای قطعنامههای سازمان ملل موجب شد نه تنها در فرصت پنج ساله مقرر شده در پیمان اسلو طرفین به توافق نرسند بلکه ۲۵ سال گفت و گوی طرفین و فشار جامعه بین المللی و سازمان ملل به اسرائیل نیز به جایی نرسد. در نهایت رژیم صهیونیستی، که مانع اجرای قطعنامههای سازمان ملل بود، طلبکار شد و طرف فلسطینی را به عدم همکاری برای حل و فصل موضوعات مورد اختلاف متهم نمود و با این بهانه از اجرای پیمان اسلو و تعهدات آن سرباز زد.
ویژگیهای معامله قرن ترامپ
با این مقدمه ارزیابی پیشنهاد صلح ترامپ -معامله قرن- بسیار روشنگر است: ترامپ در هر چهار حوزه مورد اختلاف طرفین موضعی کاملا به نفع اسرائیل و مخالف قطعنامه های سازمان ملل گرفته است. او در این طرح تمام بیت المقدس را جزو اسرائیل قلمداد کرد، موضوع بازگشت آوارگان فلسطینی را کاملا منتفی دانست، همه شهرکهای یهودی نشین کرانه باختری را به اسرائیل بخشید و مرزهای فلسطین را دقیقا براساس خواسته های اسرائیل ترسیم کرد. تمامی این موارد در تضاد صریح با دهها قطعنامه شورای امنیت و صدها قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل است. قطعنامه هایی که حتی خود دولت آمریکا به آنها رای مثبت داده است. طرح صلح ترامپ به این بسنده نکرده و زمینهای مختصری را که به فلسطین اختصاص داده قطعه قطعه کرده به نحوی که این مناطق با یکدیگر و همچنین با دنیای خارج ارتباطی ندارند. این در حالی است که سرزمینهای اشغالی ۱۹۶۷ تنها دو پاره است و مرزهای طولانی با اردن دارد. در طرح ترامپ کرانه باختری به دهها پاره تبدیل شده و ارتباط آن با اردن قطع شده است. این به معنای آن است که فلسطینی ها نه تنها برای ارتباط با خارج بلکه برای ارتباط با خود و شهرهای و روستاهای مختلف فلسطین به موافقت طرف اسرائیلی نیاز دارند. طرح صلح ترامپ به این بسنده نکرده و زمینهای مختصری را که به فلسطین اختصاص داده قطعه قطعه کرده به نحوی که این مناطق با یکدیگر و همچنین با دنیای خارج ارتباطی ندارند.
بدترین بخش معامله قرن
اما همه این ها هنوز بدترین بخش معامله قرن نیست. معامله قرن اختصاص همین فلسطین بی یال و دم و اشکم و پاره پاره به صاحبان آن، فلسطینی ها، را مشروط کرده است: به این شرط که آنها یهودی بودن اسرائیل را به رسمیت بشناسند. به رسمیت شناختن یهودی بودن اسرائیل یعنی عربها در حدود نود درصد باقیمانده از سرزمین فلسطین – که براساس معامله قرن تحت حاکمیت اسرائیل باقی خواهد ماند – هیچ حقی ندارند. نه تنها آوارگان فلسطینی نمیتوانند به خانههایشان در این اراضی برگردند بلکه آنهایی که مانده اند – یعنی حدود دو میلیون عرب که در اراضی اسرائیل ۱۹۴۸ زندگی می کنند و شناسنامه اسرائیلی دارند – نیز واجد حقی در این سرزمین نیستند و هر زمان که اسرائیل اراده کند می تواند براساس مصالح یهودیان با آنها برخورد کند. این شرط در واقع مجبور کردن طرف فلسطینی به انکار سرزمین فلسطین و ملت فلسطین و در واقع انکار خود و موجودیت هزار ساله خود در تاریخ و جغرافیای منطقه است و این جنایتی است که شاید در همه تاریخ سابقه نداشته باشد.
استاد مطالعات غرب آسیا در دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران