امروزه طبقات فرادست نمیتوانند طبقات فرودست را به سادگی نادیده بگیرند و اگر نتوان برای افراد بیخانمان و حاشیه نشین درمانی پیدا کرد، بیماری همچنان باقی است و از میدان خارج نخواهد شد.
در زمان پیش رو که به دلیل شیوع ویروس کرونا در جهان، مراکز دانشگاهی و پژوهشی بسیاری در سراسر دنیا به تعطیلی کشیده شده و باب درس و بحث به شکلهای گوناگون بر پاشنه پویایی نمیچرخد؛ دانشگاه علامه طباطبایی در صدد بر آمده است تا با استفاده از پیشینه موثر فعالیت خود در زمینه همکاری با دانشگاهها و موسسات آموزش عالی کشور دوست و همسایه «افغانستان»، به همت جمعی از اعضای هیئت علمی این دانشگاه و نیز اساتید و نخبگان دانشگاهی افغانستانی و ایرانی اقدام به تشکیل گروه مجازی تحت عنوان «گروه همیاری دانشگاهیان ایران و افغانستان» کند تا ضمن تبادل تجربه و به اشتراک گذاشتن راههای نوین آموزش و پژوهش در دانشگاههای دو کشور، زمینه برگزاری کارگاههای آموزشی و همایشهای مشترک و نیز تدریس در کلاسهای درس یکدیگر به صورت مجازی را فراهم آورد.
از اینرو، اساتید و نخبگان تجربیات، دیدگاهها، تحلیلها و توانمندیهای ارزشمند خود را با محور امکان استمرار حیات پژوهشی-آموزشی و به طور کلی «رساندن ریشههای آدمی به آب و آفتاب» هستی و معرفت، در این مقطع در قالب ویدئو، مقاله و یادداشت منتشر میکنند.
در این رابطه «محمدجواد غلامرضاکاشی» تحلیلگر مسائل سیاسی و استاد دانشگاه، با بررسی دیدگاههای موجود در زمینه کرونا به بیان نقطه نظرات خود در باره این پدیده نادر میپردازد و میگوید: "به عقیده من کرونا یک ویروس است که نه دیدنی و نه شنیدنی است، نه صدایی دارد و نه از خود پیامی تاکنون منتشر کرده، اما بی تردید آثار متفاوت و فراوانی از خود برجای خواهد گذاشت. این پدیده میان ما آدمها بر حسب موقعیتهای گوناگون چهرههای گوناگون پیدا میکند، پیامهای متفاوت از خود صادر میکند و پیامدهایی متفاوت نیز از خود بر جای مینهد. من کرونا را از زاویه نگاه دو گروه بررسی میکنم و آنها را با هم مقایسه میکنم: یکی قربانیان و دیگری مسؤولان اجرایی.
وی میافزاید: برای آنان که ویروس بر خرمن جان و زندگیشان افتاده، کرونا یک بلای بزرگ است. این بلا یک عارضه جهانی و تنها عارضهای است که در قرون اخیر این همه جهانی شده است. هنگامیکه بیمار برای همین تنفس ساده هر روزه دستخوش آنهمه درد و رنج میشود، مرزهای پیشین طبقاتی و نژادی و دینی و ملی یکباره رنگ میبازند.
این تحلیلگر اضافه میکند: یک ایتالیایی برای نخستین بار با یک عرب، یک ایرانی و یک کرهای احساس درد مشترک میکند. درد به مثابه یک زبان مشترک حس جهانی انسان بودن را در همه جا میگسترد. آنکه عزیزی را در این فاجعه قرن از دست داده، داغی در دل احساس میکند و درست از ناحیه همین داغ عمیق، خود را با همه داغدیدگان این عصر در همه جای جهان همدرد احساس میکند. تاکنون عقل، ارتباطات، اقتصاد، غایات و فضائل سیاست، هیچ کدام نتوانستند به خوبی حس عام جهانی بودن را در وجدانهای آدمی برویانند. بشر در دوران مدرن، همه چیز را دستاویز جدایی و تنازع و ستیز کرده است طوری که همه کلمههای زیبا بیمعنا و فاقد دلالت شدهاند. اما اگر از زاویه قربانیان شکسته بال کرونا به ماجراهای شگفت امروز نظر کنیم، یک عامل تازه به میدان آمده و امکان درک حقیقی جهانی بودن را فراهم کرده است. یک عامل نحس به میان آمده، اما امکان این «خیر» را فراهم کرده که مرزهای جدا کننده انسانها کمرنگ شوند. این احساس تنها میان ملتها گسترش پیدا نکرده، بلکه میان گروههای مختلف بین یک ملت و از آن جمله میان طبقات گوناگون اجتماعی و اقتصادی نیز ظهور پیدا کرده است. امروز طبقات فرادست نمیتوانند به سادگی طبقات فرودست را نادیده بیانگارند. طبقات بیخانمان و حاشیه نشین اگر درمان نشوند، بیماری همچنان باقی است و از میدان بیرون نخواهد رفت. پس باید نسبت به طبقات فرودست توجه کرد، چون درمان درد آنها درمان درد همگان است. چنانچه درمان درد یک ملت در دنیای امروز گامی در جهت درمان درد همه ملتهای جهان است.
غلامرضاکاشی معتقد است: اگر به این مسئله از پنجره دید متولیان امور و سیاستمداران بنگریم، داستان دیگری است. مساله متولیان امور آن است که باید به مردم و قربانیان این ویروس کمک شایسته و موثر کنند. همه مردم جهان از آمریکا و ایران و عربستان و افغانستان، در یک نکته با هم مشترکاند: چشم دوختن به دستان دولت که در این روزهای بحرانی چه کمکی به آنها خواهد کرد. کرونا رویدادی نیست که هر کس خود بتواند مشکل خود را حل کند. حقیقتا یک فاجعه بزرگ و عمومی است و فهم و رسیدگی به این سنخ از مسائل در عهده حکومتهاست. حکومتها باید شایستگی خود را ثابت کنند. اما اثبات شایستگی در خصوص چنین رویدادهایی کار سادهای نیست. تنها به شرطی یک حکومت میتواند به نحو شایسته به فریاد مردم برسد که پیش از آن، ساز و کارهای لازم برای مواجهه با یک فاجعه عمومی را فراهم کرده باشد. مردم از بروز این فاجعه غافلگیر شدند. اما حکومتها حق ندارند مثل مردم بگویند غافلگیر شدیم. دولت و حکومت نهاد اندیشه به دوردستها و بسترسازی برای رسیدگی به آینده و مخاطرات پیشبینی نشده است. حکومتها باید بودجه کافی، سازماندهی بروکراتیک کارآمد، توانایی انسجامبخشی به خود و جامعه را پیشتر در خود پرورده باشند. متاسفانه کرونا اثبات کرد که قریب به اتفاق حکومتهای جهان در این زمینه غافلگیر شدند. آنها برای جبران ناکارآمدیهای فراوان خود، سعی کردند دیگران را مقصر بدانند. اگر تجربه درد، قربانیان حادثه را به فرا رفتن از مرزهای ملی و نژادی فراخواند، ناتوانی و ناکارآمدی دولتمردان و تبلیغات آنها نیز به سمت مقصر جلوه دادن دیگران سوق پیدا کرد. این درست همان چیزی بود که به رشد نژادپرستی در سطح جهان کمک کرد. دولت آمریکا همزمان با ناتوانیهایش هر روز اتهامی تازه علیه چین عرضه کرد، ترکها علیه ایرانیان تبلیغات کردند، ایرانیها علیه اروپاییها و آمریکاییها سخن گفتند و ... این نکته به رابطه میان ملتها منحصر نبود، حتی در میان یک ملت نیز گروهها و اقوام گوناگون گاهی علیه یکدیگر سخن گفتند.
وی افزود: کرونا همزمان به دو صدای متفاوت در جهان مشروعیت بخشید؛ صدای همدردی عام انسانی و صدای خاصگرایانه و نژادپرستانه. این دو صدا با هم در فضای عمومی و حتی در ساحت خیال و ذهنیت اجتماعی مردمان جهان با هم ستیز میکنند. صدای عامگرایانه و جهانروا، بسیاری از مرزهای مولد کینه و جدایی را سست و کم اعتبار میکند در حالیکه صدای خاصگرایانه و نژادپرستانه، خوف کرونا را به کینه علیه دیگری تبدیل میکند. کرونا از یک حیث مرزهای ملی را بر دیگران بسته و به این جهت، مشوق باورهای« نژادپرستانه» است و از سوی دیگر مردم را از خیابان به خانه کشانده و امکان تامل خارج از ایدههای نژادپرستانه دولتی را فراهم ساخته است. موازنه میان این دو صدا، سرنوشت آینده جهان را رقم خواهد زد. میتوان تصور کرد که جهان پس از کرونا، به مراتب بیش از امروز جهانی توام با عداوتهای نژادی، جنگ، ستیزهای قومی و کینهجوییهای فراوان باشد. همزمان میتوان انتظار داشت جهان پس از کرونا، مولد اخلاقی «جهان روا» در سطح بینالملل باشد. جهانی که نژادپرستان در آن از سخن گفتن شرم کنند.
این تحلیلگر ادامه داد: ایران و افغانستان میتوانند یک آزمون منطقهای برای اولویتبخشی به ارزشهای عام در مقابل ارزشهای نژادپرستانه باشند. مردم ایران و افغانستان با هم قرابتهای فروانی دارند؛ اما کمتر از حد انتظار شاهد رشد ارزشهای همگرایانه میان دو ملت بودهایم. کرونا میتواند امکانی برای فعلیت بخشیدن به امکانهای بالقوه همبستگیهای انسانی میان مردمان دو کشور باشد. البته ناگفته نماند سخن گفتن از همگرایی میان ایرانیان و افغانها، در همین سطح کلی و عام، بیشتر دیپلماتیک است. به کار گفت وگوهای رسمی مقامات دولتی دو کشور میآید. آنچه در عهده نهادهای مدنی است، خروج از این سطح از گفتارهای بینتیجه است. نهادهای مدنی باید همزمان با بهرهگیری از فاجعه کرونا به عنوان بستری از همگرایی منطقهای، این پدیده را فرصتی برای همگرایی میان اقوام و گروههای درون هر یک از دو ملت نیز تبدیل کنند. کرونا از زاویه قربانیان و رنج کشیدگان، دیگر اجازه تمایز گذاشتن میان این و آن فرقه دینی یا قومی یا سیاسی نمیدهد. رنج و آه بیماران، باید بستر تولید همدلی ملی هم در کشور افغانستان و هم در کشور ایران شود. کسی که گامی در جهت کاستن از بار جداییها در درون یک کشور را با موفقیت بر میدارد، میتواند در سطح میان دو ملت نیز با موفقیت وارد عمل شود. نکته جالب توجه میان دو کشور ایران و افعانستان آن است که دو وظیفه همگرایی داخلی و همگرایی منطقهای در موارد متعدد به یکدیگر پیچیده و به هم وابستهاند.