تاریخ انتشار: ۲۶ تیر ۱۳۹۹ - ۰۱:۳۳

تهران – ایرنا- صبح زود، اولین پیامی که دیدم پیام رفتن ابدی یک دوست و یک الگوی ذهنی بود.

ابوالقاسم سرحدی‌زاده، شب گذشته ساعت ۱۰، دنیای ما را ترک کرده بود.گاهی بعضی از آدمها تبدیل به یک نام و نشان می‌شوند. ابوالقاسم، نشانه شرافت، سادگی و صداقت بود. فکر نمی‌کنم حتی یک نفر را آزرده باشد. 

او وزیر کار پاک و غمخوار کارگران در دولت جنگ بود. اینها را اضافه کنید به چهارده سال زندان و خم به ابرو نیاوردن. سالها با رنج مشکلات ناشی از سکته قلبی و مغزی زندگی خیرخواهانه خود را ادامه می‌داد. "خیریه عمل" برای بچه‌های معلول کارگر تنها کاری بود که این اواخر دنبال می‌کرد. 

با انقلاب از زندان آزاد شد.اوایل سال ۵۸ او را در حزب جمهوری اسلامی دیدم.آنقدر در موردش شنیده بودیم که دیدنش برای همه ما جذاب بود. بی‌تردید هرکس با او آشنا می‌شد تحت تاثیر کاریزمای شخصیتی‌ و رفتارش، پر از خاطره می‌شد. سال ۵۸ با او و تعدادی دیگر از دوستان از جمله خسرو تهرانی، احمد کاشانی، مرحوم زواره‌ای و صالحی (رییس فعلی سازمان انرژی اتمی) همسفر لیبی شدیم. با اینکه  سالها در زندان بود هم به تاریخ تحولات لیبی مسلط بود و هم به شرایط و اوضاع سیاسی_اجتماعی لیبی آگاه بود و احاطه داشت.

 سال ۶۰ یک موتور گازی داشت. یادش به خیر چند بار بسیج و کمیته، ابوالقاسم را با  قیافه خلقی و ساده و رفتار خاص خودش بازداشت کرده بود. انگار به نظر آنها مشکوک آمده بود. 

همزمان با انفجار حزب به دنبال من  در سپاه منطقه دو تهران آمد. ترک موتورش نشستم و به بهارستان رفتیم. چقدر شلوغ بود. تا صبح در مقر ستاد مرکزی کمیته در بهارستان ماندیم. با وجود آرامش درونی و شخصیت مقاوم همیشگی‌اش، این‌بار در کنار همه‌ی جمع، آرام می‌گریستیم.

اوایل انقلاب، به توصیه آیت الله بهشتی رییس سازمان زندانها شد؛ با چند تن از دوستان به دیدنش در زندان قصر رفتم. همان ناهاری که به زندانیان می‌دادند را با هم خوردیم. به طرز غریبی با زندانیان مثل یک دوست و هم‌بند رفتار می‌کرد. با خیلی از شکنجه‌گران خودش در زمان شاه دوستی برقرار کرده بود و آنها را مورد لطف قرار داده و به مشکلاتشان رسیدگی می‌کرد.

انگار همین دیروز بود. زنده‌یاد شهید رجایی، من و آقای محجوب را احضار کرد. با آقای محجوب دوست دیرین و همیشگی‌ام،  به دفتر ایشان در وزارت آموزش و پرورش واقع در  میدان بهارستان رفتیم. بحث بر سر انتخاب وزیر کار کابینه‌اش بود. پس از بحثهای زیاد از ما خواست تا رضایت آقای سرحدی‌زاده را برای پذیرش وزارت کار حاصل کنیم. زنده‌یاد شهید رجایی گفت:" بودن او در کنار من در کابینه افتخار است."

یکی از یادگارهای مهم دوران وزارت کارش، تدوین قانون کار فعلی است. برای درک شکل‌گیری این قانون کار، به‌رغم همه حمایتها و انتقاداتی که از آن می‌شود باید به متن تحولات و چالشهای فکری دوران وزارت سرحدی‌زاده توجه کرد. جریانی در دولت، حوزه ‌های علمیه قانون کاری را ارئه داده بودند که تا آنجا که به خاطر دارم رابطه کارگر و کارفرما را با عنوان موجر و مستاجر تلقی کرده و واژاه "کارگر" به "اجیر" تبدیل شده بود. روزی مهندس موسوی، من و چند تن از فعالان کارگری را خواست و گفت با چند تن از اعضای دولت مثل اقای بهزاد نبوی بنشینید و قانونی مناسب شرایط تدوین کنید. چندین جلسه هم در دفتر اقای نبوی تشکیل شد که پس از آن من به دلیل  اعزام به مناطق شمال‌غرب دیگر مشارکتی در این امر نداشتم. در نهایت، با نامه معروف مرحوم سرحدی‌زاده به امام خمینی(ره) و مطرح شدن بحث رای دو سوم مجلس و.... مجمع تشخیص مصلحت نیز شکل گرفت. و در نهایت این قانون، تبدیل به یک نهاد شده که تا امروز نیز ادامه دارد.

سرحدی‌زاده به کار جمعی و ایجاد تشکیلات  برای کارگران و طبقات ضعیف اقتصادی معتقد بود. در خانه کارگر، حضوری فعال و پررنگ داشت. با ایشان و آفای محجوب تصمیم گرفتیم تا برای کارهای سیاسی در کنار تشکل صنفی، حزبی ایجاد شود و در اینجا بود که ایده حزب اسلامی کار شکل گرفت. او تا لحظات آخر زندگی، با حضور در "امکان" تقویت و گسترش تعاونیهای کارگری را دنبال می‌کرد.

سالها بعد، وقتی به وزارت کار آمدم از او خواهش کردم به عنوان یک سمبل و اسوه در کنارم باشد. 

گاهی وقتها آدمهایی هستند که به هر اندازه درکنارشان باشی آثار عمیق‌تری بر روحت به جای می‌گذارند. او تا آخر یک زندگی ساده‌ی ساده داشت.

از چهار صبح که خبر را شنیده‌ام تا همین الان، ابوالقاسم یک لحظه مرا رها نکرده است. 

در این حال و هوا، که در جلسه صبح دولت باید از سختی‌های زندگی و اقتصادی مردم گرفته تا مباحث یک حکم  قضایی برای اعدام سه نفر که فکر و ذکرت را مشغول کرده، بغض نبودن سرحدی ها ،نمادهای شرافت، نماد نسلی که با شاه مبارزه کرد و برای آیندگان خوشبختی ارزو می‌کرد و را در گلو با خود همراه داشته باشد. چقدر دلم برای حضور او تنگ خواهد شد.