تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۶

تهران-ایرنا- تقابل با دولت حتی اگر به بهای انکار واقعیت‌های روشن کشور هم باشد، رویکردی از سر لجبازی‌های سیاسی است که مخالفان دست از آن نمی‌کشند و از هر رویداد، تصمیم و عملکردی چه به نفع کشور باشد چه به ضرر آن، سوژه‌ای برای تقابل با دولت می‌یابند و می‌سازند، بی‌آنکه به پیامدهای نه چندان مثبت آن اندیشیده باشند.

رد پیش نویس قطعنامه آمریکا برای تمدید تحریم‌های تسلیحاتی علیه ایران، به اذعان بسیاری از مقامات، مسوولان، تحلیلگران و رسانه‌های داخلی و خارجی نشان آشکار انزوای آمریکا در سطح جهان بود. با گذشت سه روز از این رویداد قابل تامل اما واکنش‌ها به آن در داخل کشور به چند دسته مشخص تقسیم پذیر است. افکار عمومی و مردم عادی و نیز تحلیلگران و شخصیت‌های سیاسی اصلاح طلب و اعتدال گرا از «نه» گفته شده به زیاده خواهی‌های آمریکا خشنود هستند و دلیل این اتفاق کم سابقه را تدابیر دستگاه دیپلماسی و محتوای منطقی و محکم توافق برجام میدانند. گروه دوم که عمدتا از جریان‌های سیاسی مخالف دولت هستند گرچه در بخش نخست گزاره فوق یعنی خوشحالی از شکست آمریکا با گروه دوم مشترک هستند اما آگاهانه درباره نقش دولت در این زمینه یا سکوت میکنند یا این نقش و برجام را تضعیف کننده منافع ملی تفسیر میکنند. چنین دیدگاهی تنها مختص به برجام یا سیاست داخلی نیست بلکه شواهد اعم از نامه‌ها و اظهارات و اقدامات درباره برنامه‌های اقتصادی دولت در داخل کشور هم نشان می‌دهد که منتقدان و رقبای سیاسی دولت در سال پایانی فعالیت آن از هیچ کنشی برای تضعیف قوه مجریه دریغ نمی‌کنند.

کینه دیرینه از برجام

مخالفان سیاسی دولت به فاصله کوتاهی پس از رای منفی شورای امنیت سازمان ملل به پیشنهاد آمریکا تحلیل‌های خود را آغاز کردند. ابتدا و مکررا تاکید کردند که دلیل رای منفی و البته کم سابقه متحدان آمریکا یعنی اتحادیه اروپا نه حمایت از برجام و ایران بلکه به دلیل اطمینان از وتوی قطعنامه از سوی چین و روسیه بوده است. در صورت قبول این استدلال باید پرسید که چه موضوعی سبب شده است که چین و روسیه که پیش از این و در دولت های نهم و دهم به قطعنامه‌های بسیار سنگین‌تر و ۶ گانه علیه ایران رای مثبت داده اند؛ در این برهه احتمال وتو از سوی آن‌ها وجود دارد؟ این دو کشور در ٣١ جولای ٢٠٠٦ (٩ مرداد ١٣٨٥) به قطعنامه ١٦٩٦، در ٢٣ دسامبر ٢٠٠٦ (٢ دی ١٣٨٥) به قطعنامه ١٧٣٧، در ٢٤ مارس ٢٠٠٧ (٤ فروردین ١٣٨٦) به قطعنامه ١٧٤٧، در ٣ مارس ٢٠٠٨ (١٣ اسفند ٨٦) به قطعنامه ١٨٠٣، در٢٧ سپتامبر ٢٠٠٨ (٦ مهر ١٣٨٧) به قطعنامه ١٨٣٥ و سرانجام در ٩ ژوئن ٢٠١٠ (١٩ خرداد ١٣٨٩) به قطعنامه شماره ١٩٢٩ شورای امنیت سازمان ملل رای مثبت دادند. با این تاریخچه آیا جز این است که برجام و مستندات حقوقی آن هم پیمانان ایران را به هم پیمانی مصمم‌تر ساخته و متحدان آمریکا را از اتحاد با کاخ سفید مردد؟

بخش دیگری از تحلیل‌های با محوریت هجمه به برجام، با این استدلال انجام می‌شود که توافق هسته‌ای امکانی چون مکانیسم ماشه را در اختیار آمریکا قرار داده است و واشنگتن با بهره گیری از آن می‌تواند تحریم تسلیحاتی ایران را تمدید کند و برجام را نابود کند. این فرضیات هم گرچه از منطق به دور است اما باید گفت که مکانیسم ماشه یا بازگرداندن تحریم ها علیه ایران، برای اعضای حاضر در توافق است و ایالات متحده آمریکا از سال ۲۰۱۸ و همزمان با اعلام رسمی خروج از توافق هسته ای با ایران، دیگر عضو این توافق نیست که بتواند از مکانیسم پیش بینی شده در آن بهره ببرد. اما اگر چنین تصمیمی بگیرد و عملی کند موضوع دیگر پایه‌های قانونی و حقوقی برجام نیست بلکه حاکمیت قانون جنگل از سوی آمریکا در روابط بین الملل است. موضوع بحث برانگیز دیگر از سوی مخالفان برجام این است که از یک سو فریاد بی ارزش بودن و ضدیت برجام با منافع ملی را میزنند و از سوی دیگر نگران و دغدغه‌مند بودن نابودی آن توسط آمریکا هستند! اگر دولت و وزارت امور خارجه به سبک این گروه در دیپلماسی عمل می‌کرد و از برجام خارج می‌شد اکنون نه تنها  قطعنامه آمریکا مانند ۶ قطعنامه در دولت سابق رای می‌آورد بلکه اجماعی جهانی هم علیه ایران شکل می گرفت. شاید به همین دلیل است که «محمدجواد ظریف» روز گذشته در تحلیل رد قطعنامه آمریکا گفته است: «سوالی که برای مردم پیش آمده این است که چطور برجامی که در داخل کشور چندین بار تشییع و دفن شد، توانست آمریکا را ۱۳ به ۲ شکست دهد؟ چون ما نخواستیم از خودمان دفاع کنیم بنابراین نگفتیم اخبار مرگ زودرس برجام با حقیقت فاصله زیادی دارد.»

واقعیت‌های کشور و غرولندهای کودکانه

روی آوردن به استدلال‌های عجیب در تضعیف برجام و وزارت امور خارجه تنها به دلیل مخالفت بنیادین منتقدان با دستاوردهای دولت است. زیرا چنین رویه‌ای درباره دیگر اقدامات قوه مجریه هم کم و بیش درحال اجراست. رای رد به وزیر پیشنهادی دولت، احضار وزرا و تهدید به استیضاح آن‌ها و کنایه‌های سیاسی به رییس جمهوری نشانه‌های این نوع رویکرد است اما گاهی موضوع منافع ملی و اداره کشور هم در این هجمه های گم شده و نادیده گرفته می‌شود. نمونه بارز آن تلاش دولت در مسیر اداره کشور و در راستای گشایش اقتصادی اقدام به عرضه نفت در بورس انرژی یا به اصطلاح فنی فروش اوراق سلف نفتی در بورس انرژی کرده است. موضوعی که با همه ابهامات و اما و اگرهای آن از سوی تحلیلگران اقتصادی مثبت ارزیابی شده است. در کنار انتقادات مبتنی بر علم اقتصاد که از سوی دولت هم مورد پذیرش و رسیدگی واقع می‌شود، دسته دیگری از مخالفت‌ها اما به غرولند سیاسی بیشتر شبیه است تا انتقادات راهگشا. برای نمونه از همان ابتدا گروهی از این اقدام دولت تعبیر به میدان مین و زمین سوخته برای دولت آینده کردند. دیدگاهی که حجت الاسلام «حسن روحانی» آن را کودکانه خواند و با توجه به مناسبات حکومت‌داری در جهان به واقع این نوع نگاه به اقدامات دولت کودکانه به نظر می‌رسد. واقعیت آن است که دولت‌ها در همه جهان میراث‌دار سلف خود هستند روحانی هم از این قائده مستثنا نیست و پروژه‌های غیراصولی اما بسیار گسترده‌ای چون مسکن مهر، قطعنامه‌های غیرعادلانه اما سنگینی چون قرار گیری زیر فصل هفت منشور سازمان ملل، طرح های نه چندان معقولی چون یارانه تنها نمونه‌هایی از میراث برجای مانده از دولت پیشین است که حل و فصل آن‌ها پروسه دشواری بوده است و مقایسه طرح اقتصادی فروش نفت با تضمین‌های علمی و منطقی در برابر این پروژه های اشاره شده قیاس مع الفارق است.

برخی دیگر از منتقدان این طرح اعلام کرده‌اند که چنین طرحی در بودجه دولت نیست، یا دیگر قوا در تهیه و پیشنهاد آن نقشی نداشته اند؛ در پاسخ به این دست از ایرادات باید گفت که منتقدان یا شرایط بسیار خطیر امروز کشور را به واسطه کرونا درک نمی‌کنند یا انتظار دارند دولت به عنوان قوه مجری و مسوول شرایط در هر طرح و اقدامی از آن‌ها استجازه کند! واقعیت آن است که تحریم‌های شدید آمریکا فروش نفت را به صفر نزدیک کرده و کرونا هم امکان اخذ مالیات از مردم را دشوار، پس دولت دو منبع اصلی اداره کشور را در عمل ندارد. کشورداری در چنین شرایطی همان هنر تدبیر و امید است که رییس جمهوری بارها گفته است اگر مخالفان جز کنایه‌های انتخاباتی راه حل دیگری برای این مهم دارند اعلام و ابراز کنند.