جیرفت - ایرنا - مادران قلعه‌گنجی واژه دِلاله را بیشتر برای فرزندان عزیزِ خود به کار می‌برند و هفته دفاع مقدس بر ما واجب کرد تا با مادری که ۳۳ سال، درِ خانه را برای بازگشت فرزندش از جبهه باز نگه‌داشته است گفت و گو کنیم. این گزارش را به همه مادران سرزمینمان تقدیم می‌کنیم.

انتظار، برای مادرها واژه غریبانه‌ای است که حتی از فکر کردن به آن دوری می‌کنند، مادر که باشی می‌دانی چه می‌گویم، بیاییم این گزارش را فقط برای مادران فداکار میهنمان بنویسیم و بخوانیم.

می‌دانستم یکی از مادران شهرم، بی‌تاب خبری از عزیزدردانه‌اش است و می‌دانستم او مادرِ پسری است که بیش از ۳۳ سال قبل خبر مفقودالاثری جگرگوشه خود را شنیده است. برایم عجیب نبود، چون جوانی‌های خودم را فرآموش نمی‌کنم وقتی با دوستانم به بازی می‌رفتم، مادرم ساعت‌ها مقابل درِ خانه می‌نشست تا من برگردم، یعنی دلش طاقت نمی‌آورد در خانه بماند و کارهای خانه را انجام دهد، مادرم اصلا دلش به کار نمی‌رفت چون پسرش هنوز به خانه نرسیده بود. پس در کوچه می‌نشست و انتظار می‌کشید. همینکه مرا می‌دید، از همان دور دست‌هایش را بالا می‌گرفت و می‌گفت: کجا بودی دِلاله؟

 جنوبی‌های کرمان هرگاه بخواهند کسی را «عزیزم و دلبندم» صدا کنند می‌گویند «دِلاله» که در گویش محلیِ این منطقه به همان معنی عزیزِ دل است.

اینکه برخی می‌گویند مادران، بوی فرزندان خود را خوب متوجه می‌شوند، را از هر مادری که سوال کنیم تایید خواهد کرد. اگر پسری پشت درِ خانه ایستاده باشد، مادر از همان پشتِ در بوی فرزندش را استشمام می‌کند و بدون ذره‌ای شک در را برای فرزند می‌گشاید.

اما، آن هنگام که لحظه لحظه زندگی و نفس کشیدنت به امید بازگشت گُمگشته‌ات بگذرد و سینه‌ات از غم فراق و دوری‌اش گاه و بیگاه تنگ بگیرد و با یادآوری نام و خاطره‌ پسری که سال‌ها پیش با بستن بندِ پوتین و پوشیدن لباس رَزم، خانه را ترک کرده، چون کودکی بی‌قرار بگریی و اشک بریزی! واژه عاشقی و انتظار، اینجا بیشتر معنی پیدا می‌کند.

هرگاه توانستیم درِ حیاط خانه‌مان را ۳۳ سال باز بگذاریم، آنگاه می‌توانیم گوشه‌ای از بی‌تابی مادرِ بزرگوار ابراهیم بازگیر را درک کنیم. چراکه مادر شهید مفقودالاثرِ ما سال‌های سال به امید بازگشت فرزندش، درِ حیاط را باز می‌گذارد و خانه را گردگیری و آب و جارو کرده و غذای مورد علاقه پسرش را درست می‌کند و دقیقا روبروی درِ حیاط می‌نشیند تا ابراهیم با همان لباس خاکی از سفر برگردد. من مادری را دیدم که با دیدنش دِلم خون شد. «قلب او هنوز در تپش دیدار فرزند است» دیداری که حتی زمان را هم شرمنده کرده است.

نام این مادر گرانقدر، ماهی است و هنوز در انتظار بازگشت پیکر پاک فرزند شهیدش است. « واقعا گفت و گو با مادران شهید چقدر سخت است»
ماهی بازگیر حدود ۸۰ سال سِن دارد و در روستای دولاب در ۱۲ کیلومتری قلعه‌گنج زندگی می‌کند. کم سخن می‌گوید و خانه‌ ۵۰ متری‌ روستایی اما با صفایی دارد.

یک بار هم به اتفاق رییس اداره بنیاد شهید و امور ایثارگران قلعه‌گنج و سرهنگ نسب امیری فرمانده ناحیه مقاومت سپاه برای ادای احترام به مادر شهید وارد منزل‌شان شدیم. آن روز هم مادر شهید خیلی کوتاه به ما گفت: انتظار، قامتم را خمیده کرده و تاب و توانم را بریده است.

مسوولان گفتند: مادر جان، اگر هر مشکلی دارید بگویید تا به رسم وظیفه پیگیری کنیم اما او همانطور که عکسِ قاب گرفته فرزندش را در آغوش گرفته بود گفت: چیزی نمی‌خواهم. فقط بچه‌ام را می‌خواهم، حتی اگر می‌توانید لطفی کنید و استخوانی از پسرم را برایم بیاورید تا به اندازه سال‌هایی که در کنارم نبوده در آغوش بگیرم‌.

کاش می‌شد این مادرِ چشم‌انتظار را به همان «ارتفاعات میمک» برد تا با نفس‌های مادرانه خود، ابراهیم را پیدا کند. چون فقط مادر است که بوی فرزندش را می‌فهمد. حتی اگر سال‌ها گذشته باشد.

باور کنید این سخت‌ترین ماموریت خبری من بود چون زبانم قاصر شده بود از سوال کردن و نمی‌خواستم بیش از این، مادرِ شهید را آزرده‌خاطر کنم.

عملیاتی که فرزند ماهی در آن مفقودالاثر شد، آزادسازی میمک بود که بسیاری از فرماندهان دوران دفاع مقدس از آن به عنوان یکی از عاشورایی‌ترین عملیات‌ها یاد می‌کنند که دشمن به زعم خود با شمشیر پیروزی آمد اما با ضربت ذوالفقار دلاورمردان ایران مواجه شد.

البته نیک است این را هم بدانیم، یکی از نقاطی که در زمان جنگ تحمیلی از حساسیت نظامی بسیار بالایی برخوردار بود همین ارتفاعات «میمک» بود که بر اساس بیانیه سال ۱۹۷۵ الجزایر، خط الراس جغرافیایی آن، مرز مشترک ایران و عراق را تشکیل می‌دهد. این ارتفاعات مزیت فوق‌العاده مهمی برای ایران به شمار می‌رفت چراکه باعث می‌شد تا نیروهای ایران کنترل بهتری بر زمین‌های اطراف داشته باشند. علاوه بر این، این منطقه از مدت‌ها قبل مورد اختلاف ایران و عراق هم بود و به همین علت برای صدام مهم بود که آن را اشغال کند. این ارتفاعات و همچنین پاسگاه مرزی آن قبل از آنکه جنگ به طور رسمی آغاز شود در سال ۱۳۵۹ توسط عراق تصرف و دوباره با همت مردانه سربازان ایران اسلامی، پس گرفته شد.

حال، ماهی بازگیر چشم‌انتظار دلاوری است که در چنین عملیات شرکت کرده بود. ابراهیم عزیزمان در ۱۹ سالگی عازم میمک ایلام شد. میمک آزاد شد اما خبری از ابراهیم نشد.

ماهی بانو، سند افتخار همه مادران این سرزمین است. مادری که با جان و دِل رضایت داد فرزندش برای دفاع از خاک و ناموس ایران، دو هزار کیلومتر از خانه دور شود. وی در محروم‌ترین منطقه کشور زندگی می‌کند اما هیچ ادعایی و خواسته‌ای ندارد و تنها یک استخوان از دِلاله‌ خود می‌خواهد.

فیلم:

مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: video/mp4

ماهی‌بانوی ایران با بیان اینکه هنوز چشم انتظار پیکر پاکِ ابراهیم هستم گفت: می‌خواهم قبل از مرگم، بازگشت پیکر فرزندم را ببینم و بعد اشک از چشمانش جاری شد و نتوانست به گفت و گو ادامه دهد.

به گفته محمدرضا طاهری رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران قلعه‌گنج، این شهرستان ۱۱۰ شهید تقدیم نظام و انقلاب کرده است که از این تعداد، ۸۰ شهید در دفاع مقدس به شهادت رسیده‌اند. قلعه‌گنج ۱۲ آزاده و ۱۲۵ جانباز دارد که ۵۵ نفر این جانبازان بالای ۵۵ درصد هستند.