۲۰ نوامبر از سوی سازمان ملل متحد روز جهانی کودک نامگذاری شدهاست، گرچه روز کودکان در بسیاری از کشورهای جهان در اول ژوئن جشن گرفته میشود. روز جهانی کودک روزی است که برای تجلیل از کودکان به رسمیت شناخته شدهاست و این روز در کشورهای مختلف و در تاریخهای مختلف جشن گرفته میشود. در ایران روز ملی کودک مصادف با ۱۶ مهر است که البته به هفتۀ کودک شناخته میشود و طی سالیان گذشته تلاش شده است برنامههای فرهنگی، هنری و اجتماعی متعددی برای کودکان در این هفته صورت گیرد.
یکی از حوزههایی که در آن حضور کودکان موثر و مورد توجه است، سینماست؛ سینمایی که کودکان را به عنوان ردهای غیرقابل انکار همواره مدنظر داشته و پس از نئورئالیسم (نوواقعگرایی) ایتالیا از آنان قهرمانهای داستانی ساخته است. همچنان که بخش عمدهای از روایت فیلم بر عهده کودکان و بازی گرفتن از آنان بوده است و در فیلمهایی چون سینما پارادیزو و در دزد دوچرخه این بازیهای درخشان و قصههای جذاب حضور دارند.
البته فیلم گرفتن از کودکان کار آسانی نیست و در میزان موفقیت فیلم در بیان مضمونی که دنبال آن است، به شدت تأثیر میگذارد. معمولأ هرقدر هم یک کارگردان موفق باشد، صحنههایی را در فیلمها میتوان یافت که نشان از مصنوعی بودن حرکات کودک و فیلم بازی کردنی تصنعی هستیم. چنین صحنههایی را حتی در یکی دو سکانس از فیلم دزد دوچرخه شاهد هستیم که البته با توجه به شرایط زمانی و سبکی که این فیلم آغازگر آن است، قابل اغماض است.
اگر اقلیت بسیار کوچک کودکان آموزش دیده برای ورود به دنیای بازیگری را کنار بگذاریم، عمده کودکانی که در دهه های گذشته در سینما و فیلم های سینمایی درخشیده اند (چه در سینمای جهان و چه در سینمای ایران) نابازیگرانی بوده اند که تمام قدرت خویش را از استعدادها و پتانسیلهای ذاتیشان گرفتهاند؛ پتانسیلهایی که البته فیلمساز هم غالبا در تشخیص و بالفعل ساختتن آن نقش موثری داشته است.
حقوق کودک در سینما
بر این اساس کارکردن با کودکان و بازی گرفتن از آنان یکی از سختترین مواجهههایی است که کارگردانان و سینماگران با آن مواجهند؛ این موضوع وقتی سخت تر می شود که در سالهای اخیر بحث حقوق کودکان بیش از پیش در غرب برجسته شده و در مواردی چون سینما، به شدت زیرذرهبین قرار دارد؛ بحث استفاده از کودکان در صنعت سینما و قدرت نداشتن آنان برای تصمیم گیری و احتمال اجبار آنان از سوی والدین از جمله مباحثی است که در این میان در محوریت بحث های اخلاقی قرار گرفته است. از سوی دیگر حقوق و موازینی برای این موضوع تدوین شده که سینماگران در اروپا و آمریکا ملزم به رعایت آن هستند.
شهاب حسینی که در فیلم آن شب (کوروش آهاری، ۱۳۹۸) پسرش را به عنوان یکی از بازیگران در این فیلم همراه خود داشت، در نشست مطبوعاتی سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر ضمن بیان سختیهای کار با اشاره به موازین فیلمسازی آمریکا (محل ساخت فیلم آن شب) بیان کرد به رغم این که خودش به عنوان والد فرزندش در ساخت فیلم حضور داشته پسرش بیش از دو ساعت در روز اجازه بازی نداشته است.
این قوانین در حقیقت در حمایت از کودکان به دلیل سوق دادن آنان به نوع دیگری از شکل کار کودکان (در شیوه مدرن) مورد تمهید قرار گرفته است؛ به خصوص که برخی والدین از طریق کودکانشان به کسب درآمد می پردازند و با نوعی بیگاری کشیدن از آنان به دنبال کسب عواید مالی هستند؛ چنانچه بیان شد این شیوه را می توان شکل دیگری از کار کودکان در نظر گرفت.
سویه دیگر این امر تاثیرات روانی این موضوع برای کودکان است؛ این موضوع وقتی شدت می یابد که کودکی که در فضای بازیگری قرار می گیرد، تجربه حضور فضایی را پشت سرمی گذارد که نه تنها در زندگی حقیقی آن را تجربه نکرده بلکه حتی ممکن است تا آخر عمر هم چنین موضوعی را تجربه نکند. بر این اساس یک تلخی بی پایان برایش باقی خواهد ماند.
به دلیل تجارب و مواردی از این دست برخی سینماگران در سالهای اخیر تاکید کرده اند این موضوع با تمام موضوعات دیگر سینما متفاوت و نیاز است فیلمساز حتی سالها پس از فیلم باخبر از وضعیت کودکان فیلمش باشد و نسبت به آنان و سرنوشتشان احساس مسئولیت کند؛ موضوعی که البته مشخص نیست تا چه اندازه قابلیت اجرا و عملی شدن داشته باشد.
ستارههایی که فراموش میشوند
یکی از چهرههای پیشگام در ایران در کار جدی و حرفهای سینمایی با کودکان و نوجوانان را میتوان مجید مجیدی کارگردان صاحب نام ایرانی نامید؛ کسی که از شروع فعالیت حرفهای در مقام کارگردان سینما از ابتدا نشان داد حوزۀ علاقه و تخصص مثال زدنیاش در کدام زمینه است و فیلمهای جاودان و بیشمار جوایز داخلی و خارجی گواهی بر جایگاه حرفهای این فیلمساز است.
مجیدی متخصص پیدا کردن و کار با کودکان است و طی سالهای فعالیتش به واسطۀ قصهها و چهرههایی که برای مخاطبان معرفی کرده این هنر را بیش از پیش نشان داده است.
البته یک انتقاد برجسته نیز در این حوزه و به ویژه پس از فیلم آخر وی (خورشید) به او وارد است و آن این که تا چه اندازه پس از پایان فیلم از سرنوشت ستارههای خودساختهاش با خبر است و پس از خاموش شدن چراغها و صدای دست زدنها پس از فراموش شدن فیلم و اسامی آدمها حواسش به کودکانی است که با فضای دیگری غیر از زندگی معمولیشان روبرو شدهاند؟
این موضوع به خصوص در مورد مجیدی شاید پررنگ تر از هر کارگردانی مطرح باشد زیرا وی عمدتا سینمایی دغدغهمند را به تصویر میکشد که قهرمانانش از دل ضعیفترین و مهجورترین آدمها انتخاب شدهاند.
در این مفهوم سرنوشت این کودکان مهم است زیرا پس از بازی در یک فیلم و پس از آن حضور در مجامع داخلی و رویدادهای خارجی، واقعیتی را تجربه میکنند که حتی از دورترین رویاهایشان شیرین تر است و تلخی بازگشت به زندگی معمولی شاید مانند ضربهای هولناک باشد که کودک را برای همیشه اسیر خود سازد.
اساسا سینما جادویی در خود دارد؛ جادویی که افراد را دنبال خود می کشاند و همانقدر که می تواند بازگوی حقایق باشد می تواند فریب دهنده باشد و این موضوع برای کودکان اثری دوچندن خواهد داشت. در نتیجه لزوم توجه به اثار روانی این موضوع در زندگی کودکان مهم است.
کارنکردن آروزی کودکان کار است
ابوالفضل شیرزاد یکی از کودکانی است که این روزها و به واسطه حضور و بازی در فیلم خورشید نامش در بین اهالی سینما و علاقمندان برجسته شده است. ابوالفضل یکی از کودکان افغان است که به همراه خواهرش شمیلا در فیلم مجیدی بازی کرده است؛ این دو در فیلم هم خواهر و برادر هستند همچنان که در فیلم هم کودک کار هستند و نقشی را بازی می کنند که سالها آن را زندگی کرده اند.
ابوالفضل در همان زمانی که دست فروشی میکرد همراه خواهرش به مدرسه صبح رویش (مدرسهای مخصوص کودکان کار) میرفت؛ جایی که مجید مجیدی او و خواهرش را از بین بیشمار کودک و نوجوانی که برای فیلم میخواست انتخاب کرد و پس از آن بود که ورق برگشت و ابوالفضل و خواهرش روزهایی را در زندگی تجربه کردند که فکرش را نمی کردند و توانستند تا برای اولین بار در زندگی از کار فاصله بگیرند.
ابوالفضل که این روزها بسیار خوشحال است زیرا عمدتا در خانه و همچون خواهرش شمیلا فرصتی برای کودکی و درس خواندن و زندگی یافته است در گفت وگو با خبرنگار ایرنا گفت: من و شمیلا دو سال و نیم با هم اختلاف سنی داریم، من ۱۲ ساله ام و شمیلا ۱۴ سال و نیم.
وی ادامه داد: البته سه فرزند هستیم و یک خواهر بزرگتر هم داریم.
ابوالفضل در ادامه و با اشاره به این که سالهای زیادی از زندگیاش را کار کرده: من از شش سالگی تا همین سال گذشته، در مترو کار کردم.
کوچکترین بازیگر فیلم سینمایی خورشید با تاکید بر روزهای سخت فیلمبرداری و ساخت این فیلم سینمایی، تاکید کرد: در طول ساخت فیلم خیلی سختی کشیدیم؛ مثلا همین زیرزمینی که روح الله برای کندن گنج داخل آن می رود، برای کار، جای خیلی سختی بود یا جاهای دیگر که سخت بودند و ما آنجا بازی کردیم.
فیلم ما قرار بود دو ساعت و نیم باشد اما ۵ ساعت شد؛ به همین خاطر نصف فیلم ما را پاک کردند. مثلا ما در ایستگاه راه آهن فیلمبرداری داشتیم که حذف شد یا صحنه ای بود که حوض بود (که آن حوض را من و شمیلا معرفی کردیم) و رفتیم بازی کردیم و بعد از آن رفتیم فلافل خوردیم ولی اینها در فیلم حذف شد.
ابوالفضل در پاسخ به این سوال که حوض را از کجا میشناختند که به کارگردان نشان دادهاند و صحنهای درماتیک از فیلم هم در همین حوض فیلمبرداری شده است، گفت: این حوض در تئاترشهر است؛ جایی که ما (من و شمیلا) در آنجا شیشه پاک کنی میکردیم و هر روز داخل حوض می رفتیم و آب بازی می کردیم؛ وقتی شهرداری می آمد فرار می کردیم و بعد دوباره داخل حوض می رفتیم.
وقتی شمیلا با آقای مجیدی به جشنواره ونیز رفته بود، فیلم هایش را در گوشی موبایل دیدم و احساس خوبی داشتم؛ البته برایم مهم نبود جایزه را به چه کسی می دهند، برایم مهم بود که فیلم و بازیگران آن را مردم بشناسند. دوست داشتم که خودم هم ونیز باشم اما نخواستند دیگر.
ابوالفضل در انتها و در پاسخ به این سوال که بازی در این فیلم چه تغییرات مثبتی در زندگیاش ایجاد کرده است، از خوشحالی شهرت و شناختهشدنش برای مخاطبان حرف زد و گفت: از پنجشنبه به کلاس گیتار می روم و فکر می کنم وقتی به مترو بروم یکهو همه بگویند این بازیگره آمد و بخواهند از من امضا بگیرند.