تهران- ایرنا- سینما متشکل است از ژانرهای مختلف و گونه‌های متفاوت و همین تنوع ژانر است که شاید در جذب مخاطب؛ سینما را نسبت به مدیوم‌های دیگر متفاوت می‌کند.

کمدی یکی از ژانرهای مهم سینما است که هر کارگردانی؛ دلش می خواهد برای یک بار هم که شده فیلم ساختن در این ژانر را تجربه کند و این تجربه،نیازمند درک عمیق و شگرفی است که اگر بدون شناخت لازم از قواعد ژانر انجام شود؛ اثر سینمایی به کاریکاتور بدل خواهد شد.

محمد حسین مهدویان فیلمسازی بود که با مستند آغاز کرد و در ژانرهای سیاسی و اجتماعی فیلم ساخت و با شیشلیک در ژانر کمدی گام برداشت. شیشلیک قبل از این که بخواهد به سینما تبدیل شود یک بیانیه مضحک و سطحی سیاسی درونش دارد. زور می زند که در محتوا از درد و رنج سختی این مردم و طبقه فقیر جامعه حرف بزند اما به دم دستی ترین شکل ممکن شعار می دهد.

برچسب کمدی سیاه به این فیلم می زنند اما اصلا فیلم در ژانر زبانش الکن است و درجا می زند. نمی توان با ایدئولوژی ماجرای نیمروز و ایستاده در غبار و ... به این فیلم بلاتکلیف و عجیب و غریب رسید. جهان بینی فیلم تازه مهدویان متفاوت است، از رنج و فقر حرف می زند در صورتی که شخصیت منفی قصه اش در شکل و شمایل دغدغه مندهای انقلابی است و حکایت قیمه ها و ماست ها را برای ما تداعی می کند.

باید باور کنیم این کارگردان خلاق ماجرای نیمروز به این جهان بینی سخیف و مبتذل رسیده است؟ حرف های جدی در فیلم های قبلی اش را باید باور کرد یا نقض آن ها و به تصویر کشیدن دیکتاتوری با عنوان رئیس کارخانه پشم ایران در شمایل یک یقه دیپلمات ریش دار؟ کدام مهدویان را باید باور کرد؟!

همان عده که این فیلم و سبک و سیاق اش را شبیه نئورئالیستی های ایتالیا می‌بینند خواهند گفت که فیلم از فیلمساز جدا است اما این قواعد برای سینمای ما نیست! در اینجا چرخش مواضع و نماندن پای ایدئولوژی و نبودن اعتقاد پشت عمل حرف اصلی را می‌زند. جدا از همه این ها شیشلیک در بعد زمان و مکان و سبک روایت هم به شدت عقب مانده است.