چلنگری که در اصطلاح فرانسوی به آن "فرفورژه" هم میگویند، هنر شکل دادن فلز و آهن آلات خرد و ساخت اشیای تزیینی و گاهی کاربردی است، این هنر امروزه همچون گذشته رونق ندارد و در حال حاضر هنر چلنگری در کردستان فقط به واسطه حضور استاد "بهزاد شکیبا" پابرجاست.
خلق آثار هنری زیبا از دل آهن و مفتول و سنگ سخت فقط با هنرمندی دستان یک چلنگر متبحر و خلاق ممکن میشود، کسی که صبر و حوصله زیادی داشته باشد تا فلز را نرم و اشکال موردنظر خود را خلق کند.
چند روزی برای یافتن نشانی از آخرین بازمانده هنر چلنگری در کردستان پرس و جو کردم و سرانجام بعدازظهر یک روز گرم تابستانی کارگاهش را در خیابان فلسطین سنندج یافتم، از همان درب کارگاه گرفته تا مابقی وسایل داخلش همه ساخته دست خودش بود.
تا چشم کار میکرد از در و دیوار کارگاه نقش و نگارهای چلنگری آویزان شده بود و به قول معروف جای سوزن انداختن نبود؛ چند لحظاتی چشمم را در داخل کارگاه چرخاندم و محو زیبایی آثاری شدم که برای اول بار بود میدیدیم و مفهوم برخی آثار انتزاعی برایم جای سوال داشت.
علاوه بر ابزار و آهن آلات مخصوص این کار، آدمکهای زن و مرد، حشرات و جانوران مختلف، ساعت دیواری، فانوس، آباژور، لوستر، هواپیما، آینه و شمعدان، بته چقه و فنجانهای چای ساخته شده از فلز چیزهایی بود که در این کارگاه دیده میشد.
استاد بهزاد شکیبا بسیار خوش رو و خوش اخلاق بود و از همان آغاز کلام بابت شلوغی و نامنظم بودن عذرخواهی کرد و گفت: کارگاه همیشه همین قدر شلوغ و نامنظم نیست، چند روزی کسالت داشتم و نتوانستم به کارگاه بیایم، به همین دلیل تازه برگشتهام و هنوز فرصت نکردهام آن را مرتب کنم.
با اینکه ۵۶ سال سن داشت اما حداقل ۱۰ سال جوانتر به نظر میرسید، از ۱۸ سال پیش تاکنون در این کارگاه به کار چلنگری مشغول است و تنها حسرتش این بود که چرا زودتر پا در این وادی نگذاشته است.
علاقه به کارهای تجسمی مرا به سمت هنر چلنگری سوق داد
پیش از آغاز کار چلنگری، به نجاری و کار با چوب و چسب و مقوا، عکاسی و حتی آشپزی هم مشغول بوده است، اما به گفته خودش با توجه به اینکه به انجام کارهای تجسمی همواره علاقه داشته، با دیدن تعدادی از آثار خارجی بیشتر ترغیب شده و به این عرصه ورود پیدا کرده است.
چلنگری در گذشته در منطقه هورامان کردستان رواج داشته است، افرادی که «چیلنگر» نامیده میشدند دربهای چوبی را با فلزاتی تزیین میکردند و به این کار مشغول بودند
استاد شکیبا در مورد قدمت هنر چلنگری گفت: چلنگری در گذشته در منطقه هورامان کردستان رواج داشته است، افرادی که «چیلنگر» نامیده میشدند دربهای چوبی را با فلزاتی تزیین میکردند و به این کار مشغول بودند، اما شاید آن زمان نمی دانستند که اسم این هنر چلنگری است.
این استاد چلنگری در کردستان که خود استادی نداشته است، ادامه داد: در ایران برای این حرفه آموزش خاصی وجود ندارد و چون کار سختی هم هست طاقت و حوصله، دقت و ظرافت بسیار زیادی را میخواهد. من هم شاید علاقه شخصیم بیشتر مرا به این سمت کشاند.
وی گفت: سال ۱۳۹۳ یک نمایشگاه از آثارم را در سنندج برپا کردم، هرچند که آن زمان کارهایم محدود بود. پس از آن آثارم را برای یک نمایشگاه دیگر در تهران آماده میکردم که به دلیل وجود ویروس کرونا فعلا عقب افتاده است.
از هر شی چهار عدد درست میکنم
استاد شکیبا افزود: در اوایل کارم از هر چیزی فقط یک مورد میساختم اما چند سالیست که از هر چیزی چهار عدد درست میکنم، یکی را برای خودم نگه میدارم و در نهایت سه تای دیگر را به متقاضیان میفروشم.
از او پرسیدم بیشتر چه چیزی متقاضی دارد؟، گفت: اکنون به دلیل کوچک بودن خانهها بیشتر کارهایم دیواری است و آینه و شمعدان دیواری و پایه گلدان و سیستمهای روشنایی و لوستر بیشتر درخواست خرید دارد.
از جایش بلند شد و لاک پشتی را که از چوب و فلز و سنگ طبیعی ساخته شده نشانم داد و گفت: این را برای یک مشتری ساختهام که یک سال بیشتر است، دارم روی آن کار میکنم و هنوز مانده تا تکمیل شود.
میگفت: مشتریهایم بیشتر در میان دوستان و آشنایان و اقوام بوده و در استان خودمان بیشتر متقاضی آثارم هستند.
همچنان سرگرم گوش دادن به حرفهای استاد شکیبا بودم که فلاسک چای آورد و برای رفع خستگی چند فنجای چای داغ را تعارف کرد.
پنکه سقفی کارگاه با سرعت زیادی در حال چرخش بود و هرزگاهی صدای از آن به گوش می رسید که به نظرم علاوه بر خنک کردن محیط کارگاه،این معنا را به من گوشزد می کرد که زمان در حال سپری شدن است و نباید زیاد مزاحم وقت استاد شوم.
در ادامه به سمت دیگر کارهایش هم رفت و یکی یکی آنها را برایم معرفی کرد. لوستر و سیستمهای روشنایی و تندیس و هواپیمایی که نیمه کاره بود را نشانم داد.
تنها چلنگر کردستان هستم
استاد شکیبا گفت: در استان کردستان تنها من به کار چلنگری مشغول هستم و فرد دیگری را ندیدهام که به این حرفه و تا این حد تنوع کار مشغول باشد.
میگفت: به سادگی هم هر کسی را به شاگردی قبول نمیکنم چون تکنیک و دقت و حوصله خاصی را لازم دارد، ۲ سه نفری برای شاگردی و آموختن این هنر آمدهاند اما نتوانستند یاد بگیرند و رفتند.
گفتم نگران نیستی که بعد از خودتان این حرفه در کردستان به طور کامل از بین برود، لبخندی زد و گفت: نه نگران نیستم این هنر علاقمندان خاص خودش را پیدا می کند و یک پسر همسایه داریم که کارگاه کوچکی را برای خودش راه اندازی کرده و فکر میکنم که شاید بتواند دنباله رو من باشد.
او اعتقاد داشت که در کار چلنگری باید کمتر درگیر ابزارآلات مدرن شد و ادامه داد: کارها را زیاد ماشینی نکردهام و بیشتر دوست دارم به صورت دستی و سنتی باشد، هرچند وسایل مدرنی هم به بازار آمده است اما من کمتر میپسندم.
او که از ۱۸ سال پیش تاکنون در این کارگاه اجارهای کار میکند، گفت: اگر کارگاه مال خودم بود شاید فکرهای دیگری برای آن داشتم، مثلا آن را در ۲ طبقه درست میکردم و یک مغازه را برای فروش محصولاتم اختصاص میدادم.
این استاد چلنگری هرازچندگاهی در لابلای صحبتهایش از جایش بلند میشد و در مورد اشیایی که ساخته بود برایم توضیح میداد.
این بار به یک شی پرنده مانند هم که روی سقف کارگاه آویزان بود اشاره کرد و گفت: این کار یک پرنده ماقبل تاریخ و یک چیز انتزاعی و ساخته ذهن خودم است، شاید بتوان گفت ترکیبی از زنبورعسل، مورچه و مگس است.
جانوران دیگری را هم که ساخته بود روی یک میز قرار داد؛ عقرب، مار، ماهی، سمور دریایی، لاک پشت و گاو که همه از آهن آلات و سنگهای طبیعی ساخته شده بودند.
از استاد شکیبا پرسیدم حمایت خاصی را لازم دارید، گفت: در حال حاضر نه، زمانی که میباید حمایت شوم، نشدم؛ در آن زمان برای خرید مواد اولیه کارگاه وام میخواستم که به من تعلق نگرفت و اکنون دیگر وام به دردم نمیخورد چون قیمت مواد اولیه بسیار گران شده است.
خواستهام نگهداری برخی از آثارم در موزه سنندج است
وی ادامه داد: اما مایل هستم که در موزه سنندج برخی از کارهایم حفظ و نگهداری شود تا مردم آنها را ببینند و با این هنر آشنا شوند. یا اینکه مکانی همچون فروشگاه یا یک بازارچه صنایع دستی دایمی برای عرضه و فروش کارهای صنعتگران استان راه اندازی شود که بسیار میتواند مفید باشد.
سه فنجان کاپوچینو را هم آورد و روی میز گذاشت و در مورد نحوه ساخت آنها گفت: هر فنجان از یک شاخه مفتول و کلا به صورت دستی ساخته شده است، بدون هیچگونه جوشکاری.
محو زیبایی این آثار شده بودم و هر لحظه چیزهای جدید و جذابتری را پیش رویم میدیدم.
در ادامه آدمکهای رنگ آمیزی شده پسر و دختر را هم آورد و گفت: همه اینها را برای عرضه در نمایشگاه و در تعداد زیادی ساختهام.
از او پرسیدم از کارتان راضی هستید، گفت: بسیار راضی هستم و افسوس آن را میخورم که باید از ۲۰ سالگی این کار را شروع می کردم چون ظرفیت و پتانسیل آن را با توجه به اینکه به هنرهای تجسمی علاقهمند بودم در وجودم داشتم.
وی افزود: یادم میآید ساعتها به وسایل قدیمی نگاه میکردم تا روش درست کردن آنها را یاد بگیریم، حتی کارهایی بود که فکر نمیکردم بتوانم آنها را درست کنم اما در نهایت ساختم.
نمیگذارم هنر چلنگری از بین برود
این استاد چلنگری در کردستان گفت: نمیگذارم این حرفه از بین برود و حتما جایگزینی برای خودم به جا میگذارم، اما آن شخص را باید خودم انتخابش کنم چون باید توانایی انجام این کار و تعهد لازم را باید داشته باشد و نگذارد این هنر به دست فراموشی سپرده شود.
استاد بهزاد شکیبا که از اول تا آخر مصاحبه با آرامش و تواضع خاصی به سوالاتم پاسخ میداد هنگام خداحافظی سه فنجان کاپوچینو ساخته شده خود را به من و همراهانم هدیه داد.
هنر چلنگری امروز در کردستان در آستانه منسوخ شدن قرار دارد که ضروریست نهادها و مسوولان مربوطه با حمایت از شاغلان این عرصه، نگذارند هنرهای این چنینی به دست فراموشی سپرده شوند.
بیش از ۴۵ هزار هنرمند استان کردستان در ۴۲ رشته مختلف صنایع دستی فعالیت میکنند. از مجموع رشتههای فعال صنایع دستی ۲۱ رشته بومی است. ۱۸ هزار و ۶۴۰ نفر صنعتگر استان در سامانه سازمان میراث فرهنگی دارای شناسه فعالیت هستند که از این تعداد چهار هزار و ۸۰۰ نفر بیمه تامین اجتماعی دارند.