روزنامه ابتکار ۱۵ تیر یادداشتی به قلم جلال خوشچهره منتشر کرد و نوشت: اوضاع در افغانستان بهگونهای است که نمیتوان تغییرات گسترده در ساختار آن را نادیده گرفت. اکنون جامعه جهانی همچون مردم این کشور خود را برای روبرو شدن با افغانستان جدید آماده کرده است. شاید باید تکرار تاریخ در دهه ۱۳۸۰را انتظار داشت؛ هنگامی که نیروهای ارتش اتحاد جماهیر شوروی سابق سرخورده از آنچه در پی اشغال افغانستان بودند، این کشور و مردمش را با همه تضادها و تعارض هایش رها کردند. در این هنگام طالبان پیروز میدان شد و نصیب مردم افغانستان، رنج و تحمل سیاه ترین دوران تاریخ این کشور بود. قدرت گرفتن دوباره طالبان در افغانستان، بدترین اتفاقی است که نه تنها برای افغانستانی ها بلکه همسایگان و جامعه جهانی می تواند باشد، اما چند تفاوت کلیدی در این رخداد با گذشته وجود دارد:
نخست؛ مردم افغانستان، همسایگان این کشور و جامعه جهانی حالا درک روشنی از خاستگاه ایدئولوژیک و ماهیت این جریان واپسگرا دارند. درک عمومی از طالبان و وحشت از گسترش نفوذ و دایره عمل آنان بسیار عمیق و موثر تر از زمانی است که نیروهای طالبان با پرچم های سفید خود، کابل را تصرف و به این ترتیب پنج سال حکومت ارتجاعی خود را با همه مصیبت هایش بر افغانستان تحمیل کردند. مردم افغانستان، به ویژه اکنون، با درک پیامدهای تلخی که بازگشت طالبان به قدرت بر آنان تحمیل می کند، پا به میدان گذاشته اند. حضور مردم در صحنه با آنچه در دهه ۱۳۸۰ رخ داد، متفاوت است. آن هنگام، مردم صحنه را به کنشگران سیاسی و نظامی واگذاشته و بدون درک روشن از دیو پنهان در زیر پرچم های سفید طالبان، امید به روزهای روشن در پناه رویکرد ایدئولوژیک طالبان داشتند. حالا اما نیک می دانند که طالبان چه تهدیدی برای آنان و تمامیت افغانستان خواهد بود. به عبارت دیگر، این بار طالبان نه با گروه های جهادی و نظامی، بلکه با مردمی رودررو است که هیچ سازش و نزدیکی با آنان ندارد.
دوم؛ همسایگان و جامعه جهانی به درستی دریافته اند که طالبان هرگز در اندازه یک جریان و گروه سیاسی قاعده مند نبوده و نخواهد بود. این گروه مانند آنچه از گذشته تاکنون بر اساس باورها و رویکردهایش عمل کرده، برای نظم و ثبات در مرزهای افغانستان با همسایگانش، منطقه و بلکه جامعه جهانی یک تهدید بی ثبات کننده است. از این رو هریک از طرف های بیرونی افغانستان متناسب با منافع امنیتی خود، چاره اندیشی کرده و یا خواهد کرد. قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان سه کشور آسیای میانه و همسایه با افغانستان، از حالا خود را برای روزگار سخت قدرت گرفتن دوباره طالبان آماده کرده اند. این در حالی است که روسیه و چین نیز ضمن تلاش در پرهیز از سقوط در باتلاق افغانستان، می کوشند مرزهای امن خود را مقابل پیشرویهای طالبان آرایش دهند. همچنین مسکو میخواهد در رایزنی هایش با طالبان، آنان را در زمینی به بازی وادارد که اهداف استراتژیک او را محقق کنند.
همه توجه روسها، در وهله نخست، آرام سازی اوضاع و یا کنترل آن در استان های شمالی و یا شمال شرقی افغانستان است. در وهله دوم، گسترش نفوذ تا شمال اقیانوس هند، هدفی است که مسکو در تعامل با طالبان و سیاست هایش در قبال هند و پاکستان در دستور کار دارد. روابط مسکو – طالبان از یکسو کنترل و از سوی دیگر بهره گرفتن از امکان آن در خدمت به اهداف راهبردی در گسترش نفوذ و حضور تا شمال اقیانوس هند است.
در حال حاضر آمریکا، روسیه، چین، ترکیه، پاکستان، قطر و امارات عربی متحده بازیگران فعال در صحنه تحولات افغانستان هستند. هریک از این بازیگران با نگاه به سیاست های استراتژیک خود، می کوشند بر روند تحولات تاثیر بگذارند. این وضع، افغانستان را با ساختار درهم ریخته قابل پیش بینی در آینده نزدیک، دچار تقسیم بندی های ژئوپلتیک برای هریک از بازیگران یاد شده در بالا خواهد کرد. بنابراین می توان گمان زد که گستره افغانستان به حوزه های نفوذ میان بازیگران موثر تبدیل خواهد شد. این وضع خود بسترساز تحولاتی است که احتمال بروز درگیری های نیابتی را فراهم می کند.
سوم؛ طالبان برای بازگشت به صحنه افغانستان مجبور به قبول تعهداتی است که قدرت های بیرونی را برای تحمل این بازگشت مجاب کند. چهارم؛ پیش بینی سقوط دولت مرکزی با حضور بازیگرانی با منافع متعارض بعید می نماید. از این رو ممکن است طالبان برخلاف گذشته که سیطره خود را بر تمامیت افغانستان چیره کرد، این بار با تن دادن به اجبارهای پیش رو، حدود تعیین شده ای را برای خود -حداقل در کوتاه مدت- بپذیرد؛ اگرچه نمی توان پای بندی این گروه را به تعهداتش در بلند مدت باور کرد.
چهارم؛ ایران در مقایسه با دهه ۱۳۸۰ با وضع دشواری در افغانستان روبهرو است. اگرچه تهران توانسته حضور تاثیر گذار خود را بر این کشور طی سال های گذشته حفظ کند، اما شوربختانه و به دلایل بسیار نمیتوان برای آن نقش تعیین کننده در اوضاع کنونی قائل شد. هنر تهران می تواند ایجاد فضای امن در غرب این کشور و نزدیک به مرزهای خود باشد.
پنجم؛ به نظر میرسد نه طالبان و نه دولت مرکزی در آینده قادر به تشکیل دولت متحد و یکپارچه در افغانستان باشند. این وضع می تواند موجی از ناآرامی ها را در این کشور و شاید محیط بیرونی آن ایجاد کند. دور شدن افغانستان از دولت یکپارچه، تهدید و آسیبی است که قدرت های بیرونی و به ویژه آمریکا در چارچوب سیاستهای استراتژیک خود به نه تنها مردم افغانستان بلکه منطقه و قدرت های رقیب خود تحمیل می کنند. دور نیست که پاکستان نیز به عنوان متحد سنتی طالبان به رغم همه خوش خیالی های خود از این تهدید آسیب جدی ببیند. تنها نقطه امید در این آشفتگی، حضور خود انگیخته مردم افغانستان و ماهیت روشن طالبان است که قادر خواهد بود این کشور را از بازی قدرتها مصون کند.