به گزارش ایرنا، کتاب «سلیمان کربلا» به قلم رسول حسنی ولاشجردی دربرگیرنده مقتل امام حسین (ع) است که براساس اسناد و منابع موثق و معتبر نوشته شده و یکی از عناوین مجموعه ۳ جلدی «سوگنامه» است که انتشارش با محوریت قیام امام حسین (ع) از سال گذشته آغاز شد.
جلد اول اینمجموعه با عنوان «مهمانکشی» شامل مقتل حضرت مسلم بن عقیل (ع) سفیر امام حسین (ع) به کوفه، محرم سال ۱۳۹۹ منتشر شد.
سلیمان کربلا دربرگیرنده حوادث عاشورا و شهادت امام حسین (ع) است و جلد سوم مجموعه مذکور هم با عنوان «قافلهسالار» درباره وقایع پس از عاشورا منتشر میشود.
در بخشی از کتاب سلیمان کربلا میخوانیم:
جناب عباس (ع) به خدمت حسین (ع) آمد و عرض کرد: «ای برادر آیا رخصت میفرمایی که جان خود را فدای تو گردانم؟»
حضرت از شنیدن این سخن جانسوز برادر گریه سختی کرد، پس فرمود: «ای برادر تو صاحب لوای منی، چون تو نمانی کسی با من نماند.»
عباس (ع) عرض کرد: «سینهام تنگ شده و از زندگانی دنیا سیر شدهام، اراده کردهام که از این جماعت خونخواهی برادران خویش کنم.»
حسین (ع) فرمود: «الحال که عزم میدان کردهای برای اهل حرم آب طلب کن.»
پس عباس (ع) حرکت فرمود و در برابر صفوف لشکر ایستاد و لوای نصیحت افراشت و هر چه توانست پند و نصیحت کرد و کلمات آن بزرگوار در قلب آن سنگدلان اثر نکرد. لاجرم عباس (ع) به خدمت برادر شتافت و آنچه از لشکر دید به عرض برادر رسانید. کودکان، چون صدای عموی خود را شنیدند ندای العطشالعطش سردادند، عباس (ع) بیتابانه سوار بر اسب شده و نیزه بر دست گرفت و مشکی برداشت و آهنگ فرات کرد تا شاید آبی بهدست آورد.
چهار هزار تن که موکل بر شریعه فرات بودند دور آن جناب را احاطه کردند و تیرها به چله کمان نهاده و بهجانب عباس (ع) انداختند. آن جناب، چون شیر شمیده بر ایشان حمله کرد و رجز خواند و گفت: «از مرگ نمیترسم آنگاهکه بر من بانگ زند و تا هنگامیکه میان مردان جنگی نیافتاده باشم جان من سپر جان پاک مصطفی (ص) خواهد بود. من هستم عباس که به طلب آب آمده ام و از هیچ شری نمیترسم.»
عباس (ع) به هر زحمت که بود راه میپیمود که ضعف بر او غالب شد. دیگر باره نوفل بن ارزق و حکیم بن طفیل تاختند و دست چپ عباس (ع) را از بند جدا کرند. جناب عباس (ع) رجزی دیگر خواند و گفت: «ای نفس از کفار نترس، مژده باد تو را به رحمت و بهشت خداوند جبار، همراه با رسول خدا (ص) آن سید برگزیده، همانا این قوم از روی ستم دست چپ مرا جدا کردند، ای پروردگار آنان را بهسختی در آتش بسوزان.»
پس مشک را به دندان گرفت و همت گماشت تا شاید آب را به لبتشنگان برساند که ناگاه تیری بر مشک آمد و آنرا درید و آبی که در آن بود بریخت. پس تیر دیگر بر سینهاش رسید و از اسب درافتاد. پس فریاد برداشت: «ای برادر، مرا دریاب.»
چون حسین (ع) صدای برادر شنید، بهسوی برادر شتافت. پس عباس (ع) همچنان به سوی خیمه راه میپیمود که مردی از لشکر عمر بن سعد عمودی از آهن بر فرق عباس (ع) زد که در دم روح از تن مبارکش پرواز کرد.
چون حسین (ع) کنار عباس (ع) رسید وی را کنار فرات با تن پارهپاره و مجروح با دستهای بریده و سینه شکافته و فرق شکسته دید پس فرمود: «اَلانَ اِنْکَسَرَ ظَهْری وقَلَّتْ حیلَتی. اکنون پشت من شکست و تدبیر و چاره من گسست.»
اینکتاب با ۱۱۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۴۰ هزار تومان منتشر شده است.