تهران - ایرنا - لفاظی‌ و ادبیات همراه با تهدید که این روزها میان روسیه و آمریکا بر سر مسئله اوکراین و کشیده شدن پای کوبا و ونزوئلا بعنوان شرکای روس‌ها درآمریکای لاتین و استقرار احتمالی موشک‌های روسیه در این دو کشور در نزدیکترین نقطه ممکن به آمریکا بالا گرفته، واقعه بحران موشکی ۱۹۶۲ را زنده کرده است.

به گزارش ایرنا، ۲۸ اکتبر ۱۹۶۲میلادی، جهان از یک جنگ هسته ای جلوگیری کرد. در آن یکشنبه تاریخی ۵۹ سال پیش، جهان از ورطه جنگ جهانی سوم که می‌توانست منجر به جنگی اتمی شود، نجات یافت. به دنبال ۱۳ روز تنش شدید میان آمریکا و شوروی سابق بر سر موضوع استقرار سکوهای پرتاب موشک‌های میان‌برد در کوبا، نیکیتا خروشچف نخست وزیر وقت شوروی و جان‌اف کندی رئیس‌جمهوری آمریکا با امضای توافقی به "بحران موشکی" پایان دادند.

از آنجا که ورق زدن تاریخ و نگاهی به رویدادهای گذشته برای یافتن راهکار با هدف حل بحران های جاری و مسایل سیاسی روز می تواند مفید واقع شود، لفاظی‌ها و رد و بدل کردن تهدیدهای روزهای اخیر میان روسیه و آمریکا بر سر مسئله اوکراین و کشیده شدن پای کوبا و ونزوئلا به عنوان شرکای روس‌ها در آمریکای لاتین و پایگاه بالقوه و احتمالی موشک‌های روسیه در زیر گوش آمریکا، واقعه بحران موشکی ۱۹۶۲ را زنده کرده است.

به این ترتیب پرسش‌هایی در ذهن پدید می‌آید از جمله اینکه آیا نتیجه بحران موشکی کوبا که به توافق و عقب‌نشینی مسکو- واشنگتن ختم شد، بار دیگر در مسئله اوکراین نیز تکرار خواهد شد؟ آیا سه ضلع این مثلث، روسیه، آمریکا و کوبا (در نگاهی گسترده‌تر آمریکای لاتین همسو با روسیه) همان کشورها با همان ویژگی‌های سال ۱۹۶۲ هستند؟ روسیه، آمریکا و آمریکای لاتین امروز چه تفاوتی با ۵۹ سال پیش دارد؟  آیا می‌توان وابستگی متقابل که زاییده عصر عظیم جهانی شدن است را عاملی اساسی در تضعیف تقابل نظامی مستقیم دوران جنگ جهانی دوم و تقویت رویکردهای دوره جنگ سرد دانست؟

از شوروی تا روسیه 

۳۰ سال از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی می‌گذرد و اینطور به نظر می‌رسد که ولادیمیر پوتین در تلاش است تا بار دیگر شکوه روسیه در تبدیل شدن به رقیب جدی ایالات متحده را احیا کند.

روسیه امروز اگر چه جانشین شوروی سابق شده و گاها رقابت‌های میان مسکو- واشنگتن، سال‌های دوران جنگ سرد را زنده می‌کند اما شرایط فعلی متفاوت از سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۱ است. وسعت رقابت دو قدرت جنگ سرد تقریبا کل کره زمین بود، در حالی که امروزه محل نزاع بین روسیه و ایالات متحده محدوده مشخصی را در برگرفته است. حساسیت‌های امروز روس ها معطوف به سرزمین های مجاور است. مسئله گرجستان در گذشته، بحث اوکراین از سال ۲۰۱۴ و گاهی موضوع ارمنستان، همواره دغدغه‌های روسیه برای جلوگیری از نفوذ غرب تا پشت مرزهایش بوده است.

به این ترتیب پوتین اگرچه از سال ۲۰۰۰ میلادی در تلاش است تا با بهبود شرایط روسیه، دوران باشکوه شوروی را احیا کند اما تشکیل قلمرو سرزمینی بعید به نظر می‌رسد.

تلاش زمامداران اوکراینی برای نزدیکی به غرب و تلاش کشورهای غربی از جمله آمریکا برای افزایش نفوذ در کشورهای اطراف روسیه برای مسکو خط قرمز محسوب می شود. از زمان به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین در روسیه، آمریکا و متحدانش تلاش‌های پشت پرده و آشکاری را برای ممانعت از پیشرفت و تقویت جایگاه روسیه در جامعه جهانی داشته اند.

در این میان روسیه به کشورهای غیرمتحد خود بارها هشدار داده در مسیر استراتژی آمریکا برای تضعیف روسیه قرار نگیرند، چون این مسئله برای آن‌ها مشکل‌آفرین خواهد بود.

سرگئی ریابکوف معاون وزیر امور خارجه روسیه ماه گذشته تنش‌های کنونی بر سر اوکراین را با بحران موشکی ۱۹۶۲ کوبا مقایسه کرد. زمانی که اتحاد جماهیر شوروی سابق موشک‌ها را به کوبا منتقل کرد و آمریکا تحریم دریایی علیه این جزیره اعمال کرد.

در آن زمان، جان اف کندی رئیس جمهوری وقت آمریکا و نیکیتا خروشچف توافق کردند مسکو موشک‌هایش را در ازای این که واشنگتن متعهد شود به کوبا حمله نکند و موشک‌های آمریکا را از ترکیه منتقل کند، از کوبا خارج کند.

اکنون با بالا گرفتن تنش‌ها میان روسیه و آمریکا و متحدانش بر سر اوکراین، ریابکوف روز جمعه (۲۴دی) امکان استقرار موشک‌های روسی در ونزوئلا و کوبا را برای پاسخ به اقدام های برتری جویانه نظامی آمریکا بعید ندانست.

وی گفت: در این مورد نمی‌خواهم امکان صد درصدی استقرار موشک های روسیه (در کوبا و ونزوئلا) را تایید کنم و در همین حال چنین احتمالی را رد نمی‌کنم.  

سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه نیز اعلام کرد که مذاکرات با آمریکا و سازمان پیمان آتلانیتک شمالی (ناتو) نشانگر جدی بودن رویارویی کشورها در سطح جهانی است.

"الکساندر باونوف" کارشناس مرکز کارنگی پیشتر به خبرگزاری افه اسپانیا گفت: جنگ سرد کلاسیک مبتنی بر ایده دوقطبی و رقابتی میان قدرت‌های برابر و برندگان سابق جنگ جهانی دوم بود. اما در شرایط فعلی رقابت مبان بازندگان و برندگان جنگ سرد است.  

باونوف با اشاره به اینکه روسیه به دنبال تعیین تکلیف پیشروی نیروهای ناتو پشت مرزهایش است، تاکید کرد: هدف روسیه، حمله به اوکراین نیست بلکه پوتین می‌خواهد تا با روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ دوران جنگ سرد رفتار شود.  

آمریکا از هژمونی تا افول

با خاتمه یافتن دوران جنگ سرد و پایان نظام دوقطبی، آمریکا یکه‌تازی در جهان را آغاز نمود تا خود را به عنوان تنها قدرت جهان به سایر ملت‌ها تحمیل کند.

به این ترتیب با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده آمریکا مدعی کسب جایگاه قدرت بلامنازع و قدرتمندترین دولت در نظام بین الملل گردید، بازیگری که توانایی جهت دهی به قواعد و رویه های بین المللی را به تنهایی داراست. با این همه سایر قدرت های بزرگ با به چالش کشیدن آمریکا، تلاش های خود برای تغییر این شرایط را با برنامه‌ریزی‌های بلندمدت و استراتژیک ادامه دادند.

چنانچه نیمه نخست قرن بیست‌ویک را دوران تداوم تقدم آمریکا در منابع قدرت بدانیم، بی تردید مهمترین مشخصه سال‌های اخیر، کاهش تدریجی قدرت آمریکا در بسیاری از ابعاد سیاسی، روابط دیپلماتیک، اقتصادی، نظامی و فرهنگی و اجتماعی است که سبب شده تا ترکیب واژگان «افول هژمونی» در توصیف کاهش نقش ایالات متحده در معادلات جهانی را به آن نسبت دهیم.

نباید فراموش کرد که افول آمریکا و چندوچون آن بحث تازه‌ای نیست، بلکه حداقل از دهه‌ ۱۹۸۰ تاکنون مکررا مطرح بوده و همچنین هرگز نباید آن را ساخته و پرداخته‌ جوامع ضد آمریکایی از جمله جمهوری اسلامی ایران دانست، بلکه این بحث همواره در خود آمریکا نیز جریان داشته است. در نوامبر سال ۲۰۰۸، شورای ملی اطلاعات آمریکا به عنوان یک نهاد تحقیقاتی پیش بینی کرد که ممکن است موقعیت جهانی این کشور در خلال دو دهه آینده تضعیف شود.

انزوای آمریکا در سطح جهان و به ویژه در سازمان‌های بین المللی، ظهور قدرت‌هایی چون چین و روسیه به عنوان تهدیدهایی اقتصادی و ژئوپولیتیک در سیاست خارجی آمریکا، تکیه مکرر روسای جمهوری آمریکا به ابزار جنگ و تحریم و تهدید علیه کشورهای مغضوب و بی اثر شدن و نخ‌نما شدن این ابزار در طول زمان، جنگ تجاری و رقابت در حوزه فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی چین و آمریکا، مشاهده شکل‌گیری هسته‌های مقاومت در سایر کشورها و حتی در درون آمریکا، بی نتیجه ماندن جنگ‌های بی سرانجام از جمله در عراق و افغانستان، تضعیف قدرت دیپلماتیک، بیماری کووید-۱۹ و ناتوانی آمریکا در مهار این بیماری، افزایش خشونت ها و تیراندازی های مرگبار در داخل آمریکا، افزایش پدیده تبعیض نژادی و اعتراض های گسترده به آن تنها بخشی  از عواملی است که نشان می‌دهد روند افول آمریکا در سال‌های اخیر رنگ و بوی جدی‌تری به خود گرفته و از وقوع تغییرات در توازن قدرت جهانی خبر می‌دهد.

گزاف نیست اگر بگوییم طی یک دهه گذشته، روسیه به عنوان یکی از اصلی‌ترین تهدیدهای ژئوپولیتیک در سیاست خارجی آمریکا به شمار می‌آید؛ روسیه و آمریکا بعنوان دو ابرقدرت هسته‌ای، مسئولیتی منحصر به فرد در مورد صلح جهانی و توسعه تسلیحات هسته‌ای، بیولوژیکی و شیمیایی در سرتاسر جهان دارند. نکته حائز اهمیت اینکه در دوره ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین روسیه متمرکزتر و کشوری اقتدارگرا و بازیگری در عرصه جهانی مبدل شده  که نفوذ ایالات متحده را به چالش می‌کشد.

آنچه واضح است اینکه وضعیت کنونی آمریکا در سقوط دوران سلطه‌گری و یکه‌تازی در قدرت، ارتباطی با تنها یک رئیس‌جمهوری خاص ندارد؛ باراک اوباما و یا دونالد ترامپ مسئول وضعیت پیش‌آمده نبوده و جو بایدن نیز به یکباره ناجی قدرت از دست رفته آمریکا نخواهد بود. رفتارهای تهاجمی آمریکا علیه چین و یا روسیه بیانگر این مطلب است که با به پایان رسیدن تاثیر سیاست‌های مستکبرانه و غیرمنطقی کاخ سفید در هدایت جهانی، این کشور در تلاش است تا در آخرین تلاش ها برای عدم واگذاری جایگاه به رقیب، کوتاهی نکند. به هر حال آنچه واضح است اینکه، ظهور چین از یک سو و شکست‌های اخیر آمریکا در افغانستان، روشن‌ترین گواه از این واقعیت است که آمریکای امروز را به هیچ وجه نمی‌توان قدرت بزرگ سه دهه گذشته دانست.

تغییر شکل منازعات از جنگ سخت

گذشته از حدس و گمان‌ها پیرامون تحقق و یا عدم تحقق رویارویی سخت نظامی میان روسیه و آمریکا و متحدانش، آنچه در مورد آن می‌توانیم با اطمینان صحبت کنیم، شکست سنگین آمریکا در جنگ بی‌سرانجام افغانستان و هزینه‌های گزاف و بیهوده‌ چند میلیارد دلاری حضور نظامی آمریکا در این کشور آسیایی است که هنوز گریبانگیر آمریکا است.

به این ترتیب، مسئله خروج یا اخراج آمریکا و تغییر وضعیت از فاز نظامی به امنیتی مورد توجه جامعه جهانی قرار گرفته است. حضور نرم افزاری و امنیتی و فرهنگی با خطر کمتر و حضور نیابتی از جمله روش‌هایی است که آمریکا به ویژه برای حضور در منطقه خاورمیانه برگزیده است.  

تارنمای تحلیلی «پولیتیکا اکستریور» اسپانیا در یادداشتی با عنوان «جهان جهانی شده: جنگ های کمتر، درگیری‌های بیشتر» به قلم رامون گونزالس فِرریز نوشت: وابستگی متقابل که زاییده عصر عظیم جهانی شدن است به سلاح تبدیل شده است؛ سلاح جهان امروز، مبادلات تجاری است، رقابت برای ایجاد زیرساخت‌ها در کشورهای در حال توسعه است، سلاح امروز، دنیای دیجیتال و ظرفیت عظیم آن برای انتقال اخبار و اطلاعات نادرست است، سلاح جهان امروز حتی مهاجرت‌ها هستند.

«اریک گارتزکه» دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا سن‌دیِگو در گزارشی در سال ۲۰۱۰ با عنوان «وابستگی متقابل واقعا بسیار پیچیده است» به توضیح نظریه ای می‌پردازد که بدیهی به نظر می‌رسد اما با بسیاری از مسائل رایج در زمینه روابط بین‌الملل که در دهه‌های اخیر جهانی شدن ظهور کرده اند در تضاد است.

به گفته گارتزکه، وابستگی متقابل اقتصادی میان کشورها، روابط آن‌ها را آرام می‌کند، اما به طور همزمان، منشا دائمی درگیری‌ها است. به بیان دقیق‌تر، وابستگی متقابل از مسیر پیوندهای عمیق تجاری به عنوان حلقه وصل کشورها چنان که خشونت نظامی را کاهش می‌دهد اما رویارویی‌های دیگر با هر گونه ماهیت دیگر را افزایش می‌دهد.  

از این منظر، رویارویی‌ها نه فقط به شکل جنگ‌ها (آنطور که در واقع اتفاق افتاده است) بلکه در همسو کردن منافع کشورها به گونه‌ای که منجر به حل‌وفصل هر گونه اختلاف از طریق راهکار دیپلماتیک و یا امتیازهای تجاری ممکن شود، بروز می‌کند.  درست است که امروزه جنگ در معنای متعارف آن را کمتر شاهد هستیم اما سایر جنگ‌های دیگر افزایش یافته اند: جنگ‌های سایبری، جنگ‌های ترکیبی، تبلیغات خارجی و مداخله در فرآیندهای انتخاباتی. نکته جالب توجه اینکه این جنگ‌های غیر نظامی نه فقط میان دشمنان بلکه بین شرکای نزدیک نیز رخ می‌دهد.  

آمریکای لاتین می‌خواهد که حیاط خلوت نباشد

در شرایط کنونی روابط بین الملل به دلیل گذار نظم جهانی به سوی نظام چندقطبی و کاهش قدرت آمریکا، این کشور برخلاف گذشته قادر به اعمال نفوذ گسترده سیاسی و نظامی در کشورهای آمریکای لاتین نیست. از این رو، مهم ترین رقبای آمریکا در سطح جهانی با اغتنام فرصت، طی سالیان اخیر حضور اقتصادی و نظامی خود را در آمریکای لاتین تقویت کرده و به رقابت دیپلماتیک گسترده ای مبادرت ورزیده اند.

به این ترتیب طبق تازه ترین اظهار نظر برونو رودریگس وزیر امور خارجه کوبا، "آمریکای لاتین، حیاط خلوت هیچکس نیست". کشورهای آمریکای لاتین در تلاشند تا موقعیت خود در عرصه بین‌الملل را به عنوان کشورهای مستقل حفظ کنند و در این مسیر "احترام به حق حاکمیت"شان را در اولویت تنظیم روابط قرار داده‌اند. احترام به حق حاکمیت کشورهای آمریکای لاتین به عنوان ملت‌های مستقل، دقیقا همان موضعی است که بارها از زبان مقامات چین و روسیه در قبال این کشورها شنیده ایم و نقطه عکس آن را در رفتار کاخ سفید نسبت به دولت‌های چپگرا مشاهده کرده‌ایم. از ابزار تحریم‌های خفه‌کننده گرفته تا پرونده سیاه کودتا در حافظه تاریخی آمریکای لاتین از دشمنی دیرینه آمریکا ثبت شده است.

در گذشته اکثر کشورهای آمریکای لاتین با گرایش­ های چپ، تحت تاثیر ایدئولوژی کمونیستی شوروی سابق قرار داشتند. گرایش‌های چپ ریشه در حیات و فعالیت­ های حزب کمونیست شوروی داشت، لذا نفوذ شوروی­ در آمریکای لاتین بسیار گسترده و ملموس بود.

بعد از فروپاشی شوروی این منطقه برای مدتی به فراموشی سپرده شد، اما از دیدگاه سیاسی حداقل ۲۳ کشور در آمریکای لاتین حضور دارند و بنابراین روس ها در یک دهه گذشته سعی کرده اند از فضای ضد آمریکایی و چپ در منطقه استفاده کنند و ضمن نفوذ به حیات خلوت آمریکا و به نوعی تحکیم حضور خود در جغرافیایی نزدیکتر به خاک آمریکا،  نگاهی به بازار اقتصادی نزدیک به ۹۰۰ میلیون نفری در آمریکای لاتین داشته باشند.  

با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین در سال ۲۰۰۰ نوعی بازنگری در نقش روسیه در نظام بین الملل انجام پذیرفت و به نوشته تارنمای اسپانیایی بی‌بی‌سی، یکی از اهداف اصلی پوتین بازگرداندن قدرت جهانی به کشورش بود که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از دست داده بود.  یکی از این حوزه‌ها آمریکای لاتین است که پس از انحلال اتحاد جماهیر شوروی، نفوذ مسکو را به میزان قابل توجهی کاهش داد و با ورود پوتین به کرملین وزن بیشتری پیدا کرد.

از طرفی بحران داخلی و تحریم‌های آمریکا علیه کشوری چون ونزوئلا سبب شده تا روابط میان دو کشور تقویت شود و در واقع روسیه به یکی از حامیان مالی و سیاسی آن تبدیل شود. در حال حاضر ونزوئلا یکی از اصلی‌ترین هم پیمانان روسیه در منطقه محسوب می‌شود و روابط میان این دو کشور خوشایند آمریکا نیست.

فرجام سخن

آمریکا پس از ناکامی در طولانی ترین جنگ خود در افغانستان و خروج غیرمسئولانه از این کشور بعد از 20 سال اشغال نظامی، اینکه این‌بار  و در دوره دولت بایدن بخواهد به جنگی دیگر ورود کند، بعید به نظر می‌رسد. دولت کنونی آمریکا به ریاست بایدن، جدا از این که در حوزه مسائل مرتبط با سیاست خارجی تحت فشار و هزینه های سیاسی سنگینی قرار دارد، به ویژه بعد از دوره چهار ساله ریاست بحران ساز ترامپ، با مشکلات بسیاری نیز در داخل مواجه است و ناتوانی در مهار شیوع مرگبار کرونا، تورم ، خشونت داخلی، احتمال شکست در انتخابات میان دوره ای 2022 که می تواند به استیضاح او بیانجامد و حتی احتمال وقوع آشوب و کودتا که شخصیت های داخلی آمریکا نسبت به احتمال وقوع آن هشدار داده اند، تنها بخشی از مخمصه های دولت کنونی آمریکا است که در چنین شرایط، واشنگتن رمق لازم برای ورود به عرصه سختی دیگر آن در مقابل ابرقدرتی چون روسیه ندارد.

از طرفی، روسیه هر چند به دنبال عرض اندام در عرصه بین‌الملل به عنوان قدرت دوران جنگ سرد است اما نه تنها احیای قلمرو سرزمینی دوران جنگ سرد توسط کرملین، دور از ذهن به نظر می‌رسد بلکه به نظر می‌رسد که روسیه نیز همانند آمریکا با آگاهی از هزینه‌های اقتصادی و سیاسی گزاف وقوع جنگی جدید، خود را در شرایط جنگی قرار نخواهد به ویژه اینکه در موقعیت کنونی به دلیل تحریم ها و نیز فشار ناشی از شیوع کرونا، میل چندانی برای ورود به چنین عرصه خطرناکی ندارد.  عصر جهانی‌شدن و وابستگی متقابل کشورها نیز که سبب شده تا بحران اوکراین، بورس‌های اروپا را قرمز کند، تغییر وضعیت ابرقدرت‌ها از فاز نظامی به قدرت نرم را مورد توجه قرار داده است. در این مسیر، تلاش‌های دیپلماتیک، مذاکره و توافق همچون سرانجام بحران موشکی ۱۹۶۲ کوبا محتمل‌تر است. ممانعت از پیوستن اوکراین به ناتو از واردی است که در روند پیچیده مذاکرات احتمالی دور از ذهن نیست.