به گزارش روز پنجشنبه ایرنا، روزنامه لا وانگواردیا اسپانیا نوشت: هر کسی که کمی روی ناتو مطالعه کرده باشد، آثاری با عنوانهای "ناتو، ۵۰ سال اول"، "۶۰ سال اول"، "۷۰ سال اول" در لابلای نوشتههایش پیدا خواهد کرد. اما آیا کسی با عنوان "ناتو، ۸۰ سال گذشته" مطلبی خواهد نوشت؟ احتمالاً نه:؛ ناتو در سال ۲۰۳۰ به حیات خود ادامه خواهد داد؟
در وهله نخست میبایست تفاوت بین "اتحاد" و "ناتو" را مرور کنیم. اتحاد آتلانتیک یک سیستم سیاسی و استراتژیک از اتحاد بین ۱۲ کشور در ابتدا و در حال حاضر سی کشور است که دو سوی ساحل اقیانوس اطلس شمالی، عمدتا آمریکاییها و اروپاییها را به هم مرتبط می کند. این اتحاد، موضوعات استراتژیک را در داخل یک نهاد به نام شورای آتلانتیک شمالی مورد بحث قرار میدهد. در طول سالها، یک سازمان نظامی یکپارچه به نام ناتو ایجاد شد که عمدتاً از یک ساختار فرماندهی و یک ساختار نیرو تشکیل شده است و هر دو تابع شورای آتلانتیک شمالی هستند. بنابراین اگر "اتحاد" یک ائتلاف سیاسی باشد، ناتو عملیاتی است.
اما نکته حائز اهمیت اینکه بیشتر مشکلات کنونی، اتحاد سیاسی است و نه عملیاتی. در واقع، شرایط استراتژیک ناتو در طول زمان در حال تغییر بوده است. ناتو درست پس از جنگ جهانی دوم متولد شد و به سرعت برای مقابله با چالش های جنگ سرد تکامل یافت. در دهه ۱۹۹۰ با موفقیت تغییر یافت تا با چالش های دوران پس از جنگ سرد مقابله کند.
با این حال، تغییر محیط استراتژیک، اتحاد آتلانتیک را در یک دهه گذشته در وضعیت ناخوشایندی قرار داده است. برخلاف آنچه از بروز ظرفیتهای سازگاری واقعی بین سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۱۰ اتفاق افتاد، اینطور به نظر میرسد که شرایط این ائتلاف تحت سکون قرار گرفته است؛ با فرسودگی استراتژیک مواجه شده و به نظر میرسد که برای تداوم خود همچنان به دستور العملهای قدیمی متوسل میشود و هیچ جای تعجب نیست که آن دستور العمل های قدیمی دیگر کارآمد به نظر نمیرسند. بنابراین، ناتو باید در سال ۲۰۳۰ به حیات خود ادامه دهد، اما سودمندی واقعی آن تا حد زیادی کاهش خواهد یافت و دیگر دلیل وجودی خود را به درستی نمیداند. شاید این مسئله خیلی جدی نباشد، چرا که در غیر اینصورت به معنای ثبات استراتژیک معین در حوزه اروپا و تداوم افول اروپا در صحنه جهانی خواهد بود.
"لرد اسمای" نخستین دبیرکل ناتو در حدود سال ۱۹۵۰ میلادی، ماموریتهای ناتو را اینگونه اعلام کرد: نگه داشتن آمریکاییها در داخل، آلمانها پایین و شورویها بیرون. این سه بخش امروزه مشکلات ساختاری را نشان می دهند. "نگه داشتن آلمانها در پایین" در سال ۲۰۲۱ دیگر مسئله نیست. موضوع آلمان امروز دغدغه اروپا است. بدون بازگشت به مقایسه بین اتحادیه اروپا و ناتو (که بین رقابت واقعی و همکاری واقعی در نوسان است)، به نظر میرسد که توصیه اولیه لرد اسمای، اسامی کشورهای اصلی اروپایی تشکیل دهنده این اتحاد است.
آلمان به لطف پیوستن خود به اتحاد در سال ۱۹۵۵، جایگاهی در صحنه اروپا پیدا کرد و هرگز خطر ترک آن را به جان نخواهد خرید. معاهده الیزه در سال ۱۹۶۳ توسط بوندستاگ به این شرط تصویب شد که قبل از هر چیز به اتحاد احترام بگذارد. انگلیس نیز مدتهاست که از ائتلاف ناتو سود میبرد؛ اتحادی که به لطف اعتماد آمریکا، نیروها را چند برابر کرده است. اما مشکل اینجاست که برگزیت با قرار دادن لندن در مقابل شرکای خود در اتحادیه اروپا، باعث ایجاد اختلاف در داخل ناتو نیز شده است. انگلیس نمیتواند کنترل کننده روابط با اتحادیه اروپا باشد و همانطور که می بینیم، برگزیت موقعیت بریتانیا در ناتو را البته نه چندان محسوس، تضعیف کرده است.
اما فرانسه در هر عملیات سی سال گذشته و در بسیاری از موقعیتها شرکت کرده است: سازمان ملل، ناتو، اتحادیه اروپا، از بوسنی تا کوزوو، از افغانستان تا خاورمیانه (لبنان، عراق) و البته در آفریقا (لیبی، نوار ساحلی-صحرا، ساحل عاج، جمهوری آفریقای مرکزی، چاد و غیره). فرانسه همانطور که در عملیات سال ۲۰۱۳، زمانی که یک نیروی پنج هزار نفره در مالی مستقر کرد، نشان داد این کشور میتواند به تنهایی عملیات انجام دهد. این امر بدان معناست که فرانسه نه برای تضمین نهایی منافع حیاتی خود و نه برای بهبود عملیاتی نیروهای مسلح خود، نیازی اساسی به ناتو ندارد. با این حال، مانند سایرین از قابلیت همکاری ارائه شده توسط اتحاد سود میبرد. در هر صورت، حقیقت این است که فرانسه میتواند در رابطه با ناتو از سایر متحدان اروپایی دورتر باشد.
فرانسه فرهنگ استراتژیک خودگردان آشکاری دارد. بنابراین، اظهارات رئیس جمهور امانوئل ماکرون تا حد زیادی قابل درک است، که در مصاحبه با اکونومیست اشاره کرد که "ناتو در وضعیت مرگ مغزی قرار دارد".
بنابراین، سه کشور اصلی اروپایی در اتحاد ناتو با مشکلاتی در هدایت تحولات مواجه هستند. روابط با اتحادیه اروپا مطلوب است، اما اختلاف عمیقی در مورد پیشنهاد فرانسه برای «خود مختاری راهبردی اروپا» که توسط مکرون حمایت میشود، وجود دارد. بقیه اروپاییها این ایده را خیلی نمیپسندند. در حالی که پاریس معتقد است که خودمختاری استراتژیک اروپا مکمل ناتو و تحکیم آن است، سایر متحدان دقیقاً عکس این موضوع را می بینند؛ برای آنها، پیوند ترانس آتلانتیک شکننده است.
برای آمریکاییها اما اروپا نه مشکل است و نه راهحل و جو بایدن تمام تلاش خود را میکند اطمینان متحدانش را جلب کند. اولویتی که آمریکا به آسیا و اقیانوسیه و به ویژه چین میدهد، توسط باراک اوباما آغاز شد، به طور فعال توسط دونالد ترامپ دنبال شد و توسط جو بایدن نیز ادامه یافت. اگرچه گزینه های کاربردی در هر دوره کمی متفاوت بود با این حال، حرکت کلی روشن است. آنچه واضح است اینکه همه چیز برای آمریکا در حال حاضر، تابع استراتژی بزرگ مهار چین است و توافق اخیر آمریکا با استرالیا و انگلیس (آکوس) گواه این امر و توهین بزرگ به متحدان ناتو است. آکوس همچنین بازتابی از یک دولت آمریکایی است که آنقدر به موضوع چین وسواس دارد که فراموش میکند پیامدهای جانبی تصمیمات مهم را بسنجد.
در هر صورت به رغم تلاش بایدن برای ترمیم روابط با پاریس، این حادثه گرایش ذهنی واشنگتن را نشان می دهد که دیگر به اقیانوس اطلس نگاه نمیکند، بلکه به اقیانوس آرام مینگرد و این مسئله متحدان اروپایی را نگران میکند.
در پایان این گزارش آمده است: نتیجه اینکه اتحاد ناتو در ابتدا دو طرف سواحل اقیانوس اطلس را در یک زمینه دو قطبی با ویژگیهای استراتژیک آشکار گرد هم آورد و امروز فراموش شده است که ائتلاف تا چه بحرانهایی را از سر گذرانده است.
آنچه باعث نگرانی می شود اینکه بحران کنونی ناتو نهفته است. در گذشته، مشکلات باعث شکلگیری بحثهای متعدد و عمومی میشد اما امروزه این بحثها خاموش است و فقط مورد توجه متخصصان است. در بسیاری از پایتختها، اتحاد نادیده گرفته شده است. رهبران سیاسی و نظامی از روی عادت، اما بدون علاقه واقعی در جلسات شرکت میکنند.
توجه بسیاری به جای دیگری جلب شده است: واشنگتن به اقیانوس آرام، پاریس به دریای مدیترانه و آفریقا، آنکارا به قفقاز یا سوریه نگاه میکند، در حالی که لندن همچنان با پیامدهای برگزیت خود مبارزه میکند. همچنین برخی از اعضای جدید همچنان به روسیه به عنوان یک تهدید وجودی نگاه می کنند.
اساساً اتحاد ناتو یک سیستم غربی است که در قرن بیستم ایجاد شد و برای شرایط استراتژیک جدید مناسب به نظر نمیرسد. فقدان نوآوری، محافظه کاری پنهانی که در اذهان حاکم است و هچنین ناتوانی در پاسخگویی به بسیاری از سوالات استراتژیک، خطرات مرگبار زیادی برای ناتو به همراه دارند. بنابراین ناتو همچنان در سال ۲۰۳۰ وجود خواهد داشت، اما احتمالاً کمتر متحد خواهد بود.