تهران- ایرنا- از همان روزی که سایه شوم یک بیماری فراگیر جهانی بر زندگی اجتماعی‌مان چنبره زد و هرروز تعداد بیشتری قربانی گرفت، خوشبین‌ترین‌هایمان هم فکر نمی‌کرد به این زودی‌ها دوباره بتوانیم دور هم جمع شویم.

زمانی که در پاییز ۹۸ برای اولین‌بار اسم شهر ووهان به گوشمان خورد که درگیر یک ویروس ناشناخته شده‌اند و شهرشان را قرنطینه کرده‌اند؛ اگرچه عمدتا بی‌تفاوت بودیم و آن را خبری محلی و بسیار دور می‌دیدیم اما رویکردمان دو شکل شد: دسته‌ای که با تحقیر شیوه شیوع این ویروس (خوردن خفاش) دلیل این بیماری را سبک زندگی و شیوه تغذیه مردم چین می‌دانستند.

و گروه دیگری که با استوری کردن چینی‌های شهر ووهان درحالی‌که (در قرنطینه و در بالکن‌ها و پشت پنجره‌هایشان بودند) برای تسلی دادن به یکدیگر آواز می‌خواندند، به دنبال نشان‌دادن وحدت جهانی و حمایت خود از این مردم بودند.

آن موقع هیچ یک از ما تا به این اندازه مفهوم دهکده جهانی را درک نکرده بود. زمانی که شیوع یک ویروس از شرق دور تا غرب و شمال و جنوب را درگیر ساخت و تا پایان سال ۱۳۹۸ تمام دنیا را در برگرفت.

روزهای ابتدایی شیوع کرونا دائماً امیدوار بودیم به این که خیلی زود این پدیده شوم سایه برخواهد افکند و به‌زودی دوباره به روال سابق زندگی بازخواهیم گشت؛ امیدی که نم‌نم ناامید شد و تقریباً یک سال پس از آن آن‌قدر ازدست‌داده بودیم و آن‌قدر ناامید شده بودیم که دیگر گمان نمی‌کردیم دوباره زندگی روال طبیعی‌ای را داشته باشد چه رسد به این که به زندگی سابق بازگردیم.

همین زمان بود که همه از دنیای پیش‌وپس از کرونا حرف می‌زدند و برخی آن‌قدر بدبین بودند که عقیده داشتند دنیای پیش از کرونا به خاطره‌ای دور بدل شده که هرگز تکرار نخواهد شد.

آن روزها تحت‌تأثیر شرایط ایزوله و دردناکی که در آن قرار داشتیم ناچار شدیم که بار دیگر نگاهی به زندگی‌مان بیندازیم و عمیقاً درک کنیم که تا چه اندازه خوشبخت بودیم و نمی‌دانستیم.

زمانی که لذت یک دورهمی ساده، دیدن دوستان و حتی در آغوش کشیدن خانواده و آنهایی که دوستشان داشتیم بر ما حرام شد، تازه فهمیدیم که تعریف خوشبختی چقدر ساده بود و ما نفهمیده بودیم.

ساده‌ترین تعریف زندان، محروم شدن فرد از مزایای اجتماعی و محرومیت از بودن در ارتباط با دیگر آدم‌های جامعه است؛ کرونا برایمان زندانی ساخت که یکی پس از دیگری فرصت‌های زندگی اجتماعی را از دست دادیم. یکی از همین فرصت‌ها لذت‌های جمعی و سرگرم شدن در کنار دیگران بود؛ لذت‌هایی چون سینما و سینما رفتن که آیینی جمعی بود و در طی دو سال نه‌تنها برای ما که برای همه دنیا غدغن شد.

اگرچه در این زمان گزینه روی میز استفاده از پلتفرم‌ها و تماشای آثار به شکل آنلاین و مجازی بود اما این شکل از تماشای فیلم هرگز به سنت تماشای جمعی و حضور در سالن سینما تنه نزد و حسرت خود را بر دل همه سینمادوستان گذاشت.

حسرتی که دائماً تکرار می‌شد که آیا ممکن است دیگربار با هم در سالن سینما آن هم بدون فاصله بنشینیم، فیلم ببینیم، بخندیم، پاپ‌کورن بخوریم و نگران هیچ بیماری مسری‌ای نباشیم؟

حالا بیش از دو سال از آن روزها گذشته است و به لطف کشف واکسن و تزریق آن بار دیگر جهان به زندگی سابق خود بازگشته است و امروز دیگر سینماها می‌توانند با ظرفیت صددرصدی پذیرای مخاطبان باشند.

اتفاق خجسته‌ای که سرانجام رخ داد و دوباره به ما این شانس را داد که به لذت‌های سابقمان بازگردیم.

لذت‌هایی که شاید بتوان امیدوار بود که این بار برایمان طبیعی و همیشگی نیستند و پس از عبور از این تجربه همگانی و تلخ دگربار از کنار آن ساده نخواهیم گذشت.