به گزارش خبرنگار سینمایی ایرنا، یکی از برکات نظام اسلامی، همگرا بودن مسئولان، آن هم در پستهای مختلفی است که طی دورههای گذشته، بر دوش آنها نهاده شده بود. این مسئولان، در تمام مدت خدمترسانی خود، نهایت تلاش را برای هموار کردن مشکلات و برداشتن گامهایی به نفع مردم سپری میکنند و با پایان یافتن این دوره مسئولیت، در تلاش هستند تا با تجربیاتی که به دست آوردهاند، دست مسئولان اجرایی جدید را در پیشبرد بهتر اهداف خود، به گرمی فشرده و آنها را به تداوم مسیر خدمترسانی تشویق کنند.
در این میان اما هستند معدود مسئولانی که نهتنها به این جریان ملحق نمیشوند بلکه با سنگاندازیهای گاه و بیگاه خود، ضمن متشنج کردن فضا، آب را برای ماهیگیری دشمنان قسمخورده این نظام و مردم، حسابی گلآلود میکنند.
ازجمله این مدیران، سیدمحمد بهشتی است که از خردادماه ۱۳۶۲ لغایت اردیبهشتماه ۱۳۷۳، عنان بخشهای مدیریتی سینمای کشور را در دست داشت و کارنامهای از خود به یادگار گذاشت که به جز معدودی از همان تیم همراه ایشان، بدنه سینما و فعالان این حوزه، نهتنها رضایتی از آن ندارند، بلکه از آن دوران، به دوران سیاه سینمای ایران یاد میکنند.
آقای بهشتی به خوبی میدانند که بخشهایی از سینمای حرفهای ایران، ایشان را همواره به ترور تفکر متهم کرده و میکنند. یعنی کسی که تفکر همراه خود را برنده، و مابقی تفکرات را مردود میداند و با همین دستفرمان، حدود ۱۱ سال، عنان بنیاد فارابی و جشنواره فیلم فجر را در دست گرفت که نتیجه آن ریلگذاری تا امروز و تا سالیانی که این ریل بر جای خواهد ماند، تاثیرات منفی خود را نشان میدهد.
مگر این اقدامات فراموش میشود؟
بنابراین اصلا جای تعجب ندارد که آقای بهشتی، با گذر دوران، همچنان بر روی این مشی خود پافشاری کرده و همچنان مسئولان کشور را با همان چوب براند. مگر قاطبه سینما فراموش میکند که در دوران آقای بهشتی، مشکلات سینمای ایران به «سلیقه» و «مساله شخصی» نزول پیدا کرد و خط فکری یک فیلمساز، نشان میداد که فیلم او تا چه اندازه شانس برای حضور در جشنواره و اکران عمومی دارد.
مگر میتوان فراموش کرد که با فیلمی مانند «گمشدگان» که نخستین نقشآفرینی فاطمه معتمدآریا در سینمای ایران بود و امیدهای بسیاری به افتخارآفرینی گسترده در جشنواره فیلم فجر میرفت، چه کردند. فیلمی که امید درخشش در جشنواره بود را از حضور در بخش مسابقه اصلی منع کردند و آن را در بخش فرعی مرور به نمایش گذاشتند. در هنگام پخش نیز به این فیلم، درجه دال دادند که علیرغم گرا دادن به مخاطب که با فیلم بیارزشی مواجه است، در نیمی از کشور نیز اجازه اکران نداشت. این یعنی کشتن استعدادی مانند سجادی که میتوانست در صورت یک نگاه درست و معقول، به درجات بسیار بالاتری در فیلمسازی برسد. حال حساب کنید در دوران مدیریت آقای بهشتی، چند سجادی دیگر قربانی شدند تا سینمای گلخانهای که تنها مورد علاقه ایشان و دوستان آن حلقه بود، رشد کرده و جریان اصلی و حرفهای سینما نابود شود.
در همان دوران جشنواره، چند فیلم در بخش رقابت اصلی حضور داشت و انبوهی از فیلمها نیز در بخش مرور. بخش مرور، بخشی بود که چندان مورد علاقه مدیران نبود و جالبتر آنکه، فیلمساز بهنوعی مجبور به حضور در این بخش بود و نمیتوانست فیلم خود را به هیچ دلیلی، از این بخش بیرون بیاورد که اگر چنین کاری میکرد، آن اثر را از اکران زودهنگام محروم میکردند. آقای بهشتی این دوران را به خوبی به یاد دارند.
همچنین دورانی که برای فیلمها، سقف اکران چند هفتهای در نظر میگرفتند. سقفی که فیلمها، چه میفروختند و چه نمیفروختند، سینماها میبایست آن فیلم را از پرده پائین میکشیدند و هیچ کف فروشی برای فیلمها لحاظ نمیشد. حال کدام قانون مصوبی، این حق را به آقای بهشتی و دیگر مدیران زیردست ایشان میداد، الله اعلم.
برخورد با متفکران سینما
مگر سینمای ایران فراموش میکند که در دوران مدیریت آقای بهشتی، چه اتفاقی برای آثار بیضایی افتاد. فیلم «شاید وقتی دیگر» را تا آخرین لحظات در جشنواره نپذیرفتند و وقتی از بابت این اتفاق، صدای رسانههای ولو همگام با آنها نیز بلند شد، بهنوعی مجبور شدند تا این فیلم را به جشنواره بیفزایند و در ادامه، بدون هیچ توجهی به این فیلم، به آن درجه ب دادند و به بسیاری از فیلمهای همسو با تفکر خودشان که امروزه حتی نسخهای از آنها موجود نیست، درجه الف دادند و در مقایسه با فیلم بیضایی آنها را ستودند یا «باشو غریبه کوچک» که اصلا در جشنواره شرکت داده نشد و تا ۴ سال در توقیف همین دوستان ماند و درنهایت، با وضعیت اسفباری به شکلی محدود به نمایش درآمد.
بنابراین مساله این دوستان مدیر در آن زمان، مساله تفکر نبود که اگر بود، شاهد چنین برخوردهایی با فیلمهای بیضایی، مهرجویی، کیمیایی و دیگر کارگردانانی که نمادی برای سینمای متفکر ایران بودند، نمیبودیم.
مساله این مدیران در آن زمان، مساله تفکر نبود که اگر بود، شاهد برخوردهای سرکوبگرانه با فیلمهای بیضایی، مهرجویی، کیمیایی و دیگر کارگردانانی که نمادی برای سینمای متفکر ایران بودند، نمیبودیم.
آقای بهشتی در اظهارات اخیر خود در شرایطی مدیریت فرهنگی کشور را به عملکرد قبیلهای متهم میکنند که از قضا این جریان، از دوره مدیریت خودشان آغاز شد. زمانی که ایشان به همراه دوستان همفکرشان که اقلیت سینما را تشکیل میدادند، دور هم جمع میشدند، فیلمها را دستهبندی کرده و آن فیلمهایی که با عقیده عجیب آنها سازگار بود را تا منتها بالا میکشیدند و فیلمهای دیگر را فارغ از اینکه چه تفکر یا شخصی آن را ساخته، به منتهای نابودی میکشاندندف قبیلهای عمل کردند.
قطعا مدیریت آقای بهشتی، بیش از آنکه در راستا و موازات نظام جمهوری اسلامی ایران باشد، در جهت ایدئولوژی خودش و همفکرانش بود و همین نگاه صرف به خود سبب شد تا امروزه، بسیاری از سینماگران، از آن دهه مدیریت ایشان، به دهه سیاه سینمای ایران تعبیر کنند.
آقای بهشتی و دوستان همفکر ایشان معتقد بودند که سینما را نباید با سرگرمی اشتباه گرفت ودرواقع قصد داشتند تا سینما را از ابتدا اختراع کنند. در لفافه معتقد بودند که مردم، آگاهی لازم را در زمینه سینما ندارند و باید به آنها خط داد که چه فیلمهایی را تماشا کنند و چه آثاری را نبینند؛ به همین جهت، درجهبندی فیلمها را باب کردند تا به مردم بگویند فیلمهای درجه الف که با اعتقاد ما مدیران سازگار است را ببینید و از تماشای فیلمهای درجه جیم خودداری کنید.
در همین طرز تفکر دونکورلئونهوار بود که به قهرمان در سینما هجوم بردند و علنا اعلام کردند که سینما، قهرمان نمیخواهد. مگر سینمای ایران فراموش میکند که در دوره مدیریت آقای بهشتی، چه حجم از بازیگران بزرگ سینمای پیش و پس از انقلاب، به دلایلی واهی، ممنوعالکار شدند. بازیگرانی که هم مردم و هم کارگردانان، از حضور آنها استقبال میکردند، تنها به این دلیل که با تفکر این آقایان مدیر نمیخواند، دچار ممنوعالکاری گسترده شدند. برخی در همین ممنوعالکاری، از دنیا رفتند و برخی دیگر، دورههای طلایی عمر خود را در خانه سپری کردند و چنین بهای گزافی را به بهای آنچه کسی نمیدانست، پرداختند.
چه بازیگرانی که به جرم محبوبیت، ممنوعالکار نشدند
مگر کسی میداند چرا جمشید هاشمپور سالهای دراز در مدیریت آقای بهشتی ممنوعالکار شد؟ آن فریادهای مرحوم ایرج قادری وسط حیاط وزارت ارشاد که میگفت میخواهد کار کند اما نمیگذارند را مگر سینما فراموش میکند؟ آیا این سینما، نجیبتر و کمحاشیهتر از فرامرز قریبیان به خود خواهد دید؟ او را تا سالیان ممنوعالفعالیت کردند اما چرا؟ کسی جز خودشان نمیداند. ابوالفضل پورعرب چه گناهی مرتکب شده بود که آن برخوردها در نخستین سال ورود حرفهایاش به سینما با او انجام شد؟ از مهدی فخیمزاده باید پرسید که چه برخوردها و محدودیتهایی برای او ایجاد کردند؛ او که نه بازیگر قبل از انقلاب بود و نه فیلمی برخلاف جریان رایج سینمای ایران ساخته بود. سعید راد چه گناهی مرتکب شده بود که پس از چند فیلم پرفروش پیاپی و در شرایطی که میتوانست گیشه آن سالیان سینمای ایران با فیلمهای خودش تضمین کند، وی را مجبور به مهاجرت کردند که حتی امروزه با یادآوری آن دوران، اشک در چشمانش حدقه میبندد. داود رشیدی یکی از اصیلترین و خانوادهدوستترین سینماگران ایرانی بود اما به چه دلیل تا سالیان دراز در دوران مدیریت شما ممنوعالکار بود؟
مگر سینمای ایران فراموش میکند که در دوره مدیریت آقای بهشتی، چه حجم از بازیگران بزرگ سینمای پیش و پس از انقلاب، به دلایلی واهی، ممنوعالکار شدند.
وقتی هم دیدید که تعداد هنرمندان محبوب و مردمی که بدون هیچ علتی، ممنوعالکارکردید، بسیار زیاد شده است، خیلی راحت اعلام کردید که این هنرمندان، خواستار نداشتند و خود سینماگران به سراغ آنها نرفتند! یعنی کسی میپذیرد این اسامی که در بالا به آنها اشاره شد و میتوان لیست بلندبالای دیگری را هم به آن افزود، از سوی کارگردانان و تهیهکنندگان وقت، برای پروژهها دعوت نمیشدند!
این شما بودید که قبیلهای عمل کردید و ریل را چنان چیدید که حتی مدیران بعد از شما نیز بهنوعی مجبور به حرکت در همان مسیر شدند وگرنه که بازیگری مانند ناصر ملکمطیعی، حتی در دوران پیری و در حالی که با عصا راه میرفت نیز برای پروژههایی چون آرایش غلیظ حمید نعمتالله یا شهرزاد حسن فتحی دعوت به کار شد اما حرکت بر روی ریلی که شما جاساز کرده بودید، جسارت چنین اقداماتی را به مدیران بعدی شما نداد. حال هم که مدیر فعلی، قصد عدمتبعیت از آن ریل زنگزده و اندود را دارد، باید هم که اینچنین مورد شماتت شما قرار بگیرد.
آقای بهشتی شما که امروز نگران وضعیت سینماگران هستید، آیا میدانید دهها چهرهای که در زمان مدیریت شما ممنوعالکار شدند، تا چند سال مجبور به انجام کارهای فرعی و حتی دور از شان و وجهه هنری خود شدند تا بتوانند شکم زن و بچه خود را سیر کنند؟
فارغ از این اتفاق، قطعا شان و منزلت امروز سینماگران زن، چندان برای تفکر امثال آقای بهشتی قابلهضم نیست. سینمای ایران به خوبی به یاد دارد که در نخستین دورههایی که آقای بهشتی، عنان جشنواره فجر را در دست گرفت، تا چند دوره ابتدایی، هیچ بازیگر زنی، واجد دریافت سیمرغ بلورین ابن بخش شناخته نمیشد. وخامت این امر وقتی مورد هجمه و اعتراض گسترده قرار گرفت که در دورههایی، هیچ نامزد و برندهای در بخش نقش مکمل زن نیز اعلام نشد!
در چنین شرایطی که برای دهه ۶۰ سینمای ایران حاکم بود، خودیها، سهم بزرگی از این مدیریت داشتند. مانند محسن مخملباف که تقریبا هر چه میساخت، با اقبال این تفکر مواجه بود. یا کتایون شهابی که خواهرزاده همسر آقای بهشتی است، در آن دوره، جایگاه ثابتی در حوزه بینالملل فارابی پیدا کرد.
آیا باید به سینماگر شلاق زد؟
سینمای ایران، هرگز این چیزها را فراموش نمیکند؛ همچنانکه شلاق خوردنهای برخی سینماگران نظیر عبدالله علیخانی را فراموش نمیکند. آن هم نه توسط قاضی و دادگاه شرع، بلکه در دوران مدیریت آقای بهشتی و با حکمی که ایشان و مدیران همفکر ایشان صادر کرده و به صورت خودسرانه نیز به انجام رسانده بودند.
مام میهن متعجب نخواهد شد کسی که ویدئو را در کشور ممنوع اعلام کرد و آن بگیرو بندها را تا سالیان دراز در سراسر کشور به راه انداخت، حالا در موضع دلسوزانه، تیم فرهنگی دولت مردمی را به باد انتقاد میگیرد.
مام میهن متعجب نخواهد شد کسی که ویدئو را در کشور ممنوع اعلام کرد و آن بگیرو بندها را تا سالیان دراز در سراسر کشور به راه انداخت، حالا در موضع دلسوزانه، تیم فرهنگی دولت مردمی را به باد انتقاد میگیرد. تاریخ هیچگاه فراموش نخواهد کرد که اصلیترین شرط آقایان بهشتی و انوار برای پذیرش تصدی سینما، تعطیلی ویدئوکلوپها بود.
و حالا که حدود سه دهه از پایان عمر مدیریت سینمایی شما گذشته، همچنان خود را کارشناس حوزه سینما میپندارید و در موقعیتهای مختلف، اظهارنظرهای عجیبی به زبان میآورید. یعنی نمیدانید و در رسانهها نمیخوانید که سینماگران، از دوره مدیریتی شما با چه عناوینی یاد میکنند؟ این ریلگذاری شما، همان بعد ماتاخر ماجرا است که تا زمانی که وجود دارد، سیئه و گناه آن به پای شما به عنوان تئوریسین و طراح این حرکت، نوشته خواهد شد و هر روز که بیشتر میگذرد، سر صحبت بسیاری از سینماگران فعال در دوره شما باز میشود و چه روایتهای جدیدی که به حافظه تاریخی سینمای ایران افزوده نمیشود.
بنابراین شما را به تقوای الهی سفارش کرده و گوشزد میکنیم که دربهای توبه، همواره باز است. حتما هم نگاهی به تقویم بیندازید؛ در تیرماه ۱۴۰۱ به سر میبریم. حدود ۳ دهه از مدیریت سینمایی شما گذشته و دیگر در این سالها، تفکرات شما خریداری ندارد؛ بسیاری از همفکران شما تقیه کرده و برخی هم به اشتباهاتشان اعتراف کردهاند. این را بدانید که امروز، تنهاتر از هر زمان دیگری هستید و دیگر با متدهای تاریخگذشتهای چون انتقاد مستقیم به شرایط فعلی یا متهم کردن دلسوزان مردم، نمیتوانید خود را وارد گود کرده و به زور به همه بفهمانید که هنوز در سپهر فرهنگی کشور جایگاهی دارد.
دههتان خیلی وقت است گذشته آقای مدیر ریلساز.