چندی قبل، آقای سیدمحمد بهشتی یکی از مدیران بازنشسته فرهنگی دورههای قبل، در گفتوگویی، وزیر فعلی فرهنگ و ارشاد اسلامی را به تنگنظری متهم کرده و دیدارش با برخی از هنرمندان پیشکسوت که از اهالی روستا هستند را به سخره گرفته است. این ماجرا، ما را به یاد داستان بقالی میاندازد که از مردی، شیر گوسفندانش را در کیسههای یک کیلویی میخرید و به مشتریاناش میفروخت. روزی یکی از مشتریها مدعی شد که این کیسههای شیر، کمتر از یک کیلو است. مرد بقال، کیسهها را وزن کرد و دید که ۹۰۰ گرم است. با عصبانیت سراغ مرد شیرفروش رفت و به جان او افتاد. مرد شیرفروش، سکوت کرد و چیزی نگفت. بقال توضیح خواست. شیرفروش گفت، من اینجا ترازو ندارم. کیسهها را براساس یک کیلو شکری که از تو خریدم، وزن میکردم!
آقای بهشتی، از اینکه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به دیدار یک روستایی یا کشاورز میرود و از او تجلیل میکند، متعجب میشود و با لحنی تمسخرآمیز، لب به انتقاد میگشاید
حالا، ماجرای این آقا هم، شبیه همان کمفروشهای مدعیست. اگر امروز ضعفهایی در عرصه فرهنگ و هنر وجود دارد، که دارد، بخش عمدهای از آن، میراث گذشتگانی چون آن مدیر مدعی است. آقای بهشتی، از اینکه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به دیدار یک روستایی یا کشاورز میرود و از او تجلیل میکند، متعجب میشود و با لحنی تمسخرآمیز، لب به انتقاد میگشاید. این نگاه متکبرانه، البته جزئی از ویژگیهای رفتاری ایشان است و آنهایی که با او آشنایی دارند، این موضوع را تصدیق میکنند. اما سوال این است که مگر، روستایی بودن و هنرمند بودن، با هم منافاتی دارد؟ مگر حاج قربان سلیمانی، حاج محمد درپور، استاد غلامحسین سمندری و نامهای بزرگ دیگری که جهان، به داشتن ایشان غبطه میخورد، روستایی نبوده و نیستند؟ اصلا مگر روستایی بودن چیز کمی است که دیدار یک وزیر با وی، تعجببرانگیز و انتقادآور باشد؟
وزارت فرهنگ دولت سیزدهم، صبورانه و بزرگوارانه در برابر بسیاری خواستههای اهالی فرهنگ و هنر، کرنش کرده و بسیاری از حاشیه ها را به جان خریده است. در قحطی تعهد که به بهانه کرونا و تحریم حاکم شده بود، خرواری از مشکلات و گرفتاریها به دولت جدید رسیده است.
آقای بهشتی، اشاره کرده به موضعگیری وزیر فرهنگ در برابر فیلم «برادران لیلا». کجای حرف و موضعاش اشتباه بوده است؟ یک فیلم برخلاف ضوابط، رفته است به یک جشنوارهای. آنجا هم حاشیههایی درست کرده است. در اوج دلتنگیهایی که حادثه متروپل آبادان بهوجود آورده است، برخی از عوامل فیلم، به سمت و سوی دیگری رفته بودند. البته اینها به وزیر و وزارت و هیچ کس دیگری ارتباطی ندارد و هر کس، هر طور که میخواهد میتواند حرف بزند و موضعگیری کند. اما بیقانونی عمل کردن و انتظار رفتار فراقانونی داشتن، بیانصافی است. با این همه، سیستم فرهنگی، راه را برای اصلاح و افتادن در ریل و مدار قانون باز گذاشته است. حتی یکی از بازیگران فیلم هم چندی پیش، از حضور اشتباهی و البته اجباریاش در جشنواره کن، سخن گفته است و اینها بر صحت موضعگیریها و تصمیمگیریها در قبال آن فیلم تاکید میکند.
این مدیرفرهنگی بازنشسته، بین سال های ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۳، مدیرعامل بنیاد فارابی و دبیر جشنواره فیلم فجر بوده است. بنیاد فارابی، بازوی قدرتمند و پرنفوذ وزارت فرهنگ در عرصه سینماست. با جستوجوی کوتاهی میشود فهمید که فیلمهای چه کارگردانانی در این دوره تاریخی توقیف شده است. از آثار مرحوم علی حاتمی تا بهرام بیضایی، عباس کیارستمی، داریوش مهرجویی، کمال تبریزی، ابوالفضل جلیلی، اسماعیل براری و دیگران، در این فهرست به چشم میخورد. یا شخص آقای بهشتی در این توقیفها نقش مستقیم داشته یا در سیستمی، مدیریت کرده است که این توقیفها صورت گرفته است و وقتی این مدت طولانی، تصدیگری را در آن سیستم برعهده داشته، یعنی که سیاستهایش را هم پذیرفته است.
یک سوال دیگر از آقای بهشتی این است که آیا شما با هنرمندان در ارتباط هستید؟ نظرات آنان را در این ۱۰ ماههای که دولت جدید بر سر کار آمده، درباره نوع رفتار مدیران و عملکردشان پرسیدهاید؟ رفتار همراه خضوع و افتادگی دولتمردان سیزدهم از شخص رییسجمهوری گرفته تا مدیران فرهنگی کشور در مواجهه با هنرمندان را ندیدهاید؟ آیا به شما نگفتهاند که فیلم «گشت۳» در دولت قبل توقیف بوده و دولت جدید، با جرات و رأفت، دستور به اکراناش داده و تمام حاشیههایش را هم به احترام هنرمندان و زحمتکشان سینما، به جان خریده است؟.
نمیخواهیم در اینجا، از عملکرد فرهنگی و هنری دولت جدید، تمامقد و با چشمان بسته، دفاع کنیم و ضعفها را لاپوشانی. واقعیتها را باید پذیرفت که ضعف مدیریتی، بخشی جداییناپذیر از سیستم موجود است. بهترین کار هم این است که منصفانه و بزرگوارانه، نقدش کنیم
آیا نگفته بودند که فیلمی همچون «عنکبوت» یا «مجبوریم» که اولی، اکراناش به پایان رسیده و دومی هم در حال اکران است، در دولت قبل، امیدی به اکران نداشته و توقیف غیررسمی شده بودهاند؟ آیا رسانههایی که شما اخبارتان را از طریق آنها دریافت میکنید، مربوط به سرزمینی دیگر هستند؟ دشمناند؟ مغرضاند؟ حسودند؟ یا چیز دیگر؟
موضعگیریهای این مدیر سابق، مخاطب را یاد داستان حضور دباغ در بازار عطاران میاندازد که از بوییدن عطر خوش، از حال میرود و تحمل آن همه بوی خوب را ندارد. کسی که سالها پوست هنرمندان را کنده است و حالا که اوضاع بهتر شده و نسیم بر فضای فرهنگ کشور وزیده، تحمل اتفاقات مثبت را ندارد و آسمان و ریسمان میکند.
نمیخواهیم در اینجا، از عملکرد فرهنگی و هنری دولت جدید، تمامقد و با چشمان بسته، دفاع کنیم و ضعفها را لاپوشانی. واقعیتها را باید پذیرفت که ضعف مدیریتی، بخشی جداییناپذیر از سیستم موجود است. بهترین کار هم این است که منصفانه و بزرگوارانه، نقدش کنیم و به اصلاح و توانمندیاش، کمک برسانیم. اما اینکه بخواهیم، آدمها را در حجم حزب و دسته و گروه، قضاوت کنیم، خودش یک نوع فرقهگرایی است که اتفاقا از نوع خطرناک آن است. پس اگر صادقانه بخواهیم قضاوت کنیم، باید بگوییم که افرادی که عملکرد خوب دولت جدید را نمیبینند و عملکرد بد خود را نیز، به حساب نمیآورند، آدمهای جزماندیشی هستند که فقط خود و همحزبیهایشان را قبول دارند و دیگران را تحت هر شرایطی، ضعیف و ناکارآمد میدانند. مشکل اساسی این آقایان هم، نسیان و بیانصافی است. گرفتاریشان ریشه در زیاد گفتن و زیاد نقزدن و زیاد فراموش کردن دارد.
میگویند، روزی حکیمی در ایام صیام، به فرزندش توصیه کرد، در طول روز، هر چه میگوید، بنویسد و پیش از افطار و گشادن روزه، نوشتههایش را بخواند. پسر، روز نخست، هر آنچه که نوشته بود را برای پدر خواند. آنقدر طولانی بود که هنگام اذان صبح رسید و زمان خوردن طعام، از دست رفت. فردا نیز چنین شد. روز سوم، پسر چیزی نگفت و راه خاموشی برگزید. هنگام افطار، پسر گفت که امروز هیچ نگفتهام تا برخوانم. پدر گفت: پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت، آنان که کم گفتهاند، چنان حال خوشی دارند که اکنون تو داری. آقای بهشتی! اگر به قیامت اعتقاد دارید، راه جهنم را رها کنید، کمتر سخنان بیراه بگویید و به راه انصاف، آخرتتان را اصلاح کنید. دوزخت از بهشت آبی بهتر/ میکشم وزنهی گناهم را ...
نظر شما