امام کاظم (ع) فرمود: «معالم دینت را جز از شیعه و پیروان ما فرا نگیر، زیرا اگر از ایشان تجاوز نموده و بگذری، دینت را از خیانت کاران و نادرست کاران که به خدا و رسول او و به امانات و سپرده های ایشان خیانت و نادرستی کردند، فرا گرفته ای. ایشان بر کتاب خدا، امین شمرده شدند اما کتاب خدا را تحریف و دگرگون و تبدیل کردند. پس لعنت خدا و نفرین پیغمبر و فرشتگان او و نفرین پدران گرامی ام و نفرین من و نفرین شیعه و پیروانم تا روز رستاخیز بر ایشان باد.»
جمعی از جوانان عضو نهضت آزادی در سال ۱۳۴۲ با پیروی از تفکر مهندس مهدی بازرگان، سازمان منافقین را تشکیل دادند. بازرگان معتقد بود که بشر می تواند با استفاده از دستاوردهای علمی، نزدیک به راه انبیاء حرکت کند. این تفکر بازرگان، در کتاب راه طی شده او بسط داده شده و شهید علامه مرتضی مطهری در بخش سوم کتاب استاد مطهری و روشنفکران نظرات وی را در اثبات توحید و معاد نقد و بررسی می کند.
کتاب راه طی شده، بر نیروی فکری سازمان منافقین تاثیر زیادی گذاشته است. آنان در پی پذیرش این نگاه، با تفکر مارکسیستی پیوند خوردند. مارکسیست ها، هم مدعی شناخت قوانین جامعه بر اساس علم بودند و هم داعیه دار مبارزات ضد امپریالیستی. منافقین تصور می کردند بر اساس یک دیدگاه توحیدی، می توانند از تعالیم مارکسیستی استفاده کنند؛ غافل از این که در این سیر تفکرات زیربنایی، التقاط هایی صورت می گیرد.
همین گروه التقاطی، به مرور زمان ایدئولوژی مارکسیست را پذیرفتند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، علیه اسلام ناب محمدی (ص) و خط امام خمینی (ره) موضع گرفتند و بزرگوارانی چون شهیدان بهشتی، باهنر، رجایی، مدنی، دستغیب، صدوقی، اشرفی اصفهانی، قدوسی و عده ای از مسئولان نظام و تعدادی از مردم کوچه و بازار را به شهادت رساندند. همین گروه التقاطی، در دوران جنگ هشت ساله، در کنار صدام قرار گرفتند و علیه ملت بزرگ ایران وارد جنگ شدند. اگر افراد این سازمان، معالم دین خود را از علمای راستینی؛ چون امام خمینی و امام خامنه ای و شهید مطهری و شهید بهشتی گرفته بودند، دچار این انحطاط و انحراف عمیق نمی شدند.
مهندس بازرگان، در کتاب خدا و آخرت، هدف رسالت انبیاء می نویسد: رسالت و هدف اصلی انبیاء (و به تبع آن، هدف قرآن) معنابخشی به زندگی انسانی است و انسان خود می تواند نظام های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را به شکل صحیحی برگزیند و به کار گیرد. بنابراین شان قرآن، ساختن بعد معنوی آدمی و نه بیان نظام های اجتماعی است.
وی معتقد بود علم، مسئول معارف و رفتارهای دنیوی و دین مسئول معارف و رفتارهای مربوط به آخرت است. این نوع نگاه، نگرش و تفسیر از آموزه های اسلام و قرآن، همسو و تحت تاثیر نگرش برخی دانشمندان غربی به رابطه دین و دنیاست که پس از رنسانس در غرب رواج یافت و به جدایی دین و سیاست انجامید.تفکر غربی، مروج اومانیسم، لیبرالیسم و سکولاریسم است؛ مروج وابستگی به آمریکا و مروج نوکری استعمارگران است.
بازرگان و نهضت آزادی این راه را ترویج می کنند. منافقین از این نگاه، دین خود را گرفتند؛ نگاهی که به دنبال وابستگی ایران به استکبار جهانی است. امام خمینی ( ره ) در بهمن ۱۳۶۶ به وزیر وقت کشور نوشتند: پرونده این نهضت و همین طور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب، شهادت می دهد که نهضت به اصطلاح آزادی، طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکاست و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است... و ضرر آن ها به اعتبار آن که متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تاویل های جاهلانه ممکن است موجب فسادی عظیم شوند، از ضرر گروهک های دیگر حتی منافقین - این فرزندان عزیز مهندس بازرگان - بیشتر و بالاتر است.
امروز نیز برخی به دنبال فراگیری مباحث دینی خود از شاگردان بازرگان و نهضت آزادی اند. دین خود را از عبدالکریم سروش، حسین بشیریه و سید حسین نصر می گیرند که آنها نیز از کتاب های شکل پذیرفته از فرهنگ غرب می گیرند. از درون این تفکر، اسلام آمریکایی و اسلام سرمایه داری و اسلام مستکبرین بی درد بیرون می آید.
ما باید اسلاممان و دینمان را از علمای سلف و وارستگان به خدا و از امام خمینی و امام خامنه ای بگیریم. از علامه طباطبایی، مطهری، مصباح یزدی و حسن زاده آملی و از علمای شیعه حقیقی و از پیروان راستین امامان و اولیای الهی بگیریم. ما در مباحث ساخت مسکن و ساختمان، به فقیه و نخبه هسته ای اجازه دخالت نمی دهیم ولی در تعلیم دین راه را برای همه باز می گذاریم، راستی چرا؟!