تهران- ایرنا- اگر علاقه‌مند به خاطرات رزمندگان جبهه و جنگ باشی و امنیت و آسایش امروز خودت را مدیون خون شهدا بدانی، بی انصافی کرده‌ای که تاحالا کتاب کوچه نقاش‌ها را نخوانده ای؛ آن هم کتابی که راوی آن سید ابوالفضل کاظمی باشد؛ فرمانده گردان لوطی‌های دفاع مقدس.

امشب که رفقای بامرام و قدیمی، پیکرت را در تکیه سادات، همان خانه پدری که وقف کردی، با اشک چشم شستشو می دهند، به یاد روزهای جنگ و سختی های بعد از دفاع مقدس، زیارت عاشورا را زمزمه و خاطرات آن روزهای خوش را مرور می کنند. از امروز همه دوستان باحال و قدیمی ات هر وقت بخواهند، بگویند جای بچه های نترس و بی کله ای مثل علی رمضانی، اکبر پشت‌کوهی، سعید طوقانی و بقیه بچه های جبهه خالی است، با آهی از ته دل می گویند چقدر جای تو خالی است!

یادش بخیر؛ گردان میثم و بر و بچه های با صفای آن روزها. البته همه گردان ها خوب بودند و دل پاک داشتند و برای شهادت آمده بودند ولی بچه های نترس و اهل دل این گردان، مثال زدنی است. بیشتر نیروهای این گردان را بچه های داش مشتی تهران تشکیل می دادند. یاد موتورسوارانی بخیر که همه را راهی جبهه کردی و با شهید چمران درس مقاومت و شجاعت را مرور کردی.

حالا که می روی، به همرزمان و بچه محل های قدیمی سلام برسان؛ حاج‌عبدالمجید همت‌علی، مجتبی هادیان، حجت امیرصوفی و بقیه بر و بچه هایی را می گویم که پا به پای تو به دل دشمن می زدند. یاد آن ایامی به خیر که با هم در سنگر و چادر، زیر گلوله های دشمن بعثی اشک می ریختی و با عشق و صفا روضه می خواندید و سینه می زدید.

همه بچه های قدیمی نوکرت هستند و حالا پس از یک ماه که بر روی تخت بیمارستان درد و رنج می کشیدی، به یادت سینه می زنند و روضه ابی عبدالله می خوانند. قرار شد فردا چهارشنبه هم بیایند زیر تابوتت و به یاد ارباب بی کفن، تو را تا قطعه 20 بهشت زهرا همراهی کنند و چه کنند که بیشتر از آن نمی توانند، به جز تلاوت قرآن و روضه و مداحی.

تعجب نمی کنم اگر بگویند تو را نمی شناختیم. چون هیچ وقت به دنبال نام و چهره نبودی و کسی نمی داند که در جبهه ها چه کردی! نمی دانم چطور حاضر شدی خاطراتت را در کتاب کوچه نقاش ها روایت کنی و چگونه شد که مستند موتورسواران از تلویزیون پخش شد؟ تو که خود صیاد دل ها بودی با بزرگانی چون شهید صیاد شیرازی حشر و نشر داشتی و همرزم شهیدانی همچون علی اکبر شیرودی یا اصغر وصالی بودی. 40 سال پیش در کردستان، گرفتار شبیخون کومله‌ها و اسیر ضدانقلاب شدی و تا پای اعدام هم رفتی ولی تقدیر الهی این بود که زنده بمانی و روای خاطرات شهدا باشی.

چه کسی می داند که تو همراه شهیدان قاسم دهباشی و محمد بروجردی به کردستان رفتی و در درگیری‌های سنندج و پاوه به گروه شهید چمران پیوستی. مهم نیست کسی بداند که توی قبل از پیروزی انقلاب، چه کردی و در آستانه ورود رهبر و مقتدای مردم، عضو کمیته استقبال از امام‌ خمینی(ره) در زمان ورود ایشان به کشور بوده است.

فردا که پیکرت را تا جایگاه برزخی ات بدرقه کنند، برای خداحافظی از تو به یاد ارباب بی کفن اشک خواهند ریخت که چرا یپکر تو دفن شد ولی پیکر سید الشهدا را دفن نکردند و دو روز و سه شب در صحرای کربلا بر روی زمین ماند و دوستانت به یاد گریه هایت و سینه زنی هایت، اشک خواهند ریخت. تو که اینقدر بامرامی سلام دوستانت را هم به ارباب برسان و بگو که آنان هیچوقت دست از مقتدا و مولای خود برنداشتند و در فراز و نشیب های بعد از جنگ، صبوری کردند و خون دل خوردند تا همچون زینب (س) پیام رسان قیام امام حسین (ع) به نسل های بعدی باشند.