بندرعباس - ایرنا - درود خدا بر ریحانه محمد (ص) که در سالروز شهادتش پنج سلحشور بی‌نام بر دستان مردم شهیدپرور هرمزگان مشایعت شد تا خلیج همیشه فارس، بیش از پیش به خود ببالد که دیگربار میزبان سرداران شهیدی از سپاه پرافتخار اسلام شده است.

به گزارش ایرنا، امروز ۶ دی‌ماه ۱۴۰۱ مصادف با سالروز شهادت حضرت زهرا (س) پنج تابوت مزین به پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران بر دستان گرانبهای دژبانان دریای پارس تشییع شد، پنج لاله پرپر شده‌ای که پس از سال‌ها دوری به میهن عزیزمان بازگشته‌اند، حکایت عجیبی است! انگار فاطمه باید خود نظاره‌گر این مراسم باشد و بی‌دلیل نیست که این روزها آسمان بندرعباس را وجاهتی مثال‌زدنی در برگرفته است.

لاله‌های امروز، شهدای عملیات بدر هستند، پنج شهید از ۱۵ هزار شهیدی که پیکر مطهرشان در نبرد با اهریمنان بر زمین افتاد و روح نورانی‌شان همراه با سلام و تکبیر فرشتگان، عازم بلندای آسمان‌ها شد، همانجایی که شهید مهدی باکری با پیکر پر از خون و زیر آتش بی امان دشمن، خدایی شد.

آری؛ هرمزگان ما میزبان همرزمان باکری هستند، میزبان یاران روح‌الله و مدافعان بی ادعای میهنی که امروز هیمنه پوشالی استکبار را درهم‌کوبیده است، کدام کشور را می‌شناسید که خواب را از قلدرهای جهان گرفته باشد؟

پنج سلحشورِ عملیات بدر را بندری‌های هرمزگان چه شایسته مشایعت کردند، شهدایی که از مناطق عملیاتی شرق دجله و شلمچه تفحص شده اند و غیر از این، سزاوار اهالی هرمزگان نبود.

«اینک باید بگوییم که هرمزگان ۲۰۱ شهید گمنام دارد»

فاطمیه، رمز تشییع شهدای گمنام است و خدا می‌داند هنوز پیکر پاک چندین شهید والامقام در مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس جا مانده و تفحص نشده‌ است، خدا می‌داند این سرداران بی‌نام و نشان، عزیزدردانه کدام پدران و مادران هستند، به راستی چشم کدامین مادرانِ سرزمینمان هنوز به درِ خانه دوخته شده تا شاید رعنایشان وارد شود و مادر را در آغوش بگیرد؟

شاید بسیاری از مردم کشورمان نمی‌دانند که هنوز بیش از سه هزار رزمنده ایرانی مفقودالاثر هستند و این یعنی هم اکنون سه هزار پدر، خواهر، برادر و مادر چشم انتظار خبری، پیراهنی و حتی تیکه استخوانی از جگرگوشه خود هستند.

تصور کنید آن مادری را که وقتی خبر ورود شهدای گمنام را می‌شنود با چه امیدی خود را به کاروان شهدا می‌رساند و همینطور که تصویر فرزندش را به دست گرفته، می‌گوید آیا در میان این شهدا، شهید ۱۷ ساله‌ هم است یا نه، آن مادرِ فاطمی هنوز با رویای ۱۷ سالگی فرزندش زندگی می‌کند، نه اینکه آرزو کند که شیربچه‌اش زنده باشد، نه، فقط می‌خواهد لحظه‌ای استخوان پسر خود را در آغوش بگیرد و برای آخرین بار برایش لای لایی بخواند...

نمی‌دانم فرزندان‌مان خبر دارند که برای عزت و استقلال ایران، بیش از ۳۰۰ هزار داغ فرزند بر دل مادران سرزمینمان مانده است! اگر دخترها بابایی هستند اما همه گواهی می‌دهند که پسرها، عزیز دل مادر هستند. اصلا کدامین مکتب را می‌شناسید که مادر، پسر خود را از زیر قرآن رد کند و به میدان‌گاه نبرد بفرستد؟ این مادران، با تمامی وجود خود، عاشورا و عاشورایی‌ها را شناخته‌اند و به خوبی از حال دلِ رباب آگاهند. گلوی بریده علی‌اصغر ۶ ماهه، پاهای تاول زده رقیه سه ساله، وفاداری قمر بنی‌هاشم، صبوری اباعبدالله و متانت و استواری زینب را بهتر از هر انسان دیگری درک کرده‌اند و این، گوشه‌ای از حکایت مادرانِ ایران‌زمین است.

ما خود را خاک پای چنین مادرانی هم نمی‌دانیم چراکه هنوز قادر نیستیم و نمی‌توانیم حتی چند روز دوری فرزندانمان را تحمل کنیم. باید فاطمه باشی تا معنی ولایت‌مداری برایت تبیین شود، زینب باشی تا از میان سرهای بر نیزه، فقط زیبایی‌های پروردگار را مشاهده کنی و عباس و علی اکبر باشی تا از اربا اربا شدن باکی نداشته باشی...

شاید مادران شهدایی که امروز در هرمزگان تشییع شدند، همین نزدیکی‌ها باشند و شاید هم در استانی دیگر، اما در هر صورت یک نفر هست که می‌گوید اینان همگی فرزندان من هستند و او ریحانه پیامبر اسلام، حضرت زهرا (س) است.

چه حکمتی در گمنامی این شهدا است! گویی سال‌ها بعد از شهادتشان رخ نشان می‌دهند تا یادآوری‌ِمان کنند ظهور نزدیک و جهان در هنگامه موعود است، مبادا اینبار پرچمدارمان تنها بماند...

بی‌نام و نشان از جان شیرین خود گذشتند که ما بمانیم و علمدارِ دوران را تا رسیدن به مقصود، یاری کنیم، پس عمارها به میدان بیایید که وقت کارزار است...

مقصودِ ما همین نزدیکی‌هاست

برای هدف ارزشمند انقلابمان ۴۳ سال ایستادگی و مقاومت کردیم و اینک در چند قدمی پیروزی هستیم، مبادا یک بار دیگر قرآن‌ها را بر نیزه کنند و فریب شیاطین روزگار را بخوریم...

دشمن، به خوبی متوجه این موضوع شده و با هزاران حیله و نیرنگ، به میدان آمده است.