به گزارش روز سه شنبه ایرنا از روزنامه گلوبال تایمز، در مقاله این استاد دانشگاه آمده است: در پی جنگ سرد روابط میان اروپا و آمریکا به تدریج و بیش از پیش فاصله گرفته است و از زمان جنگ عراق اروپا در جستجوی پیشرفت در موقعیت مستقل خود است. این هویت جدید در روابط میان اروپا و چین هویدا شده است که به شکل کلی از روابط میان آمریکا و چین نزدیک تر است. نماد این روابط جدید در واقع صدراعظم پیشین آلمان آنگلا مرکل بود که به درکی درست از چین برمبنای اولویت بندی های روابط ژئو-اقتصادی میان آلمان و چین رسیده بود.
به هرحال افزایش فاصله میان اروپا و آمریکا و گرم شدن روابط اروپا و چین به پایانی غیرمنتظره با آغاز جنگ اوکراین رسید. چنانکه روندهای ۳۰ سال گذشته ناگهان از تاریخ پاک شد و موجی عظیم از پشتیبانی در سراسر اروپا، غرب و شرق، چپ و راست برای اوکراین و در تقابل با روسیه شکل گرفت. گویی به دوران جنگ سرد بازگشتیم. اروپا بار دیگر چشم به رهبری آمریکا انداخت، روسیه محکوم شد و پناهجویان اوکراینی مورد استقبال قرار گرفتند و گسترش نظامی به شکل قابل توجهی بازگشت. ناتو مورد ستایش قرار گرفت و سوئد و فنلاند نیز برای پیوستن به این سازمان اقدام کردند. بدین ترتیب واقعیت ها و قطعیت های جنگ سرد ظاهر و از سرگرفته شد. آمریکا و اروپا شانه به شانه یک بار دیگر به مرکز جهان تبدیل شدند. این اروپای سال ۲۰۲۱ است و جنگ اوکراین به نظر بی پایان می رسد. اما کم کم این سوال برای اروپا بوجود آمده است که این جنگ چه موقع و چگونه قرار است پایان یابد.
در آغاز جنگ گمانه زنی هایی در اروپا مطرح بود که مکن است چین بتواند برای دستیابی به آتش بس موفق شود اما این نظر به زودی با التهاب حمایت از اوکراین زیر خاک مدفون شد. یکسال بعد این نظر بار دیگر با نقش قابل توجه چین در بازسازی روابط دیپلماتیک میان ایران و عربستان سعودی جان تازه گرفت. اگر چنین اصلاحاتی ممکن بوده چرا آتش بس در جنگ اوکراین با نقش آفرینی چین ممکن نباشد. به آهستگی اروپا به بن بست در جنگ رسیده است.
در حقیقت غیاب اروپا و رضایت تام از دستورکار آمریکا برای جنگ اوکراین که با اشتیاق حمایت از افزایش حمله و هیولا جلوه دادن چین دستکم در بخشی ترکیب شده است یادآور پذیرفتن استقلال اروپا و اشتیاقش برای فاصله گیری از آتلانتیسیزم است. نباید متعجب شد چرا که اروپا چندین قرن است که نگاه غربی رو به آتلانتیک دارد و رابطه اش با آمریکا ریشه های عمیقی دارد.
باوجود این جهان رو به جلو حرکت و عمیقا تغییر کرده است. آمریکا هم دیگر آمریکای گذشته نیست. چین تغییر شکل داده است و جهان رو به توسعه بیش از پیش مهم است. اروپا ممکن است فکر کرده باشد هنوز در مرکز جهان است اما اجتناب بسیاری کشورها از اعمال تحریم علیه روسیه هشداری عمیق است. جهان تغییر کرده و قدرت به جای دیگری منتقل شده است و از غرب تنها سایه ای محو از آنچه بوده بجا مانده است.
سفر اخیر امانوئل مکرون رئیس جمهوری فرانسه به چین، در کنار اورسولا فوندر لان رئیس کمیسیون اروپا به همه جدایی های درون اروپا را نشان داد. بیش از اینکه آمریکا به دنبال لغو روابط اروپا و چین باشد مکرون به محوریت چین در رسیدن به هرگونه توافقی برای جنگ اوکراین تاکید کرد و افزود اروپا باید استقلال خود را در مقابل آمریکا حفظ کند و خاطر نشان کرد متحد بودن به معنای رعیت بودن نیست. وی همچنین بر اراده خود درباره همکاری با چین و اشاره به حضور هیاتی ۵۰ نفره از رهبران کسب و کار به همراه خود تاکید کرد.
در مقابل رئیس کمیسیون اروپا رفتاری کاملا منفی داشت و بر احتیاط در تجارت با چین و حمایت از منافع اروپا در رابطه با چین تاکید و از تعامل چین با روسیه انتقاد کرد و آنرا عامل تعیین کننده در روابط اروپا-چین خواند. بدین ترتیب اروپا در مقابل چین دو شقه شده است. از طرفی امانوئل مکرون و اولاف شولتز صدراعظم آلمان نگاهی مثبت به همکاری با چین دارند. از سوی دیگر کشورهای اروپای شرقی به شدت طرفدار آمریکا هستند. در نهایت مثل همیشه به نظر می رسد فرانسه و آلمان کلید مسیر تصمیم گیری اتحادیه اروپا باشند.
به نظر می رسد پس از سفر مکرون و فوندر لان به چین رهبران سایر کشورهای اروپایی از جمله صدراعظم آلمان و نخست وزیر اسپانیا به برنامه ریزی برای سفر به چین روی آوردند. رهبران اروپایی به روشنی اهمیت گفتگو با چین را دریافتند و در شرایط کنونی منفی غربی علیه چین، این موضوع نشانه ای مثبت است. صحبت کردن بهتر از سکوت و عمل کردن بهتر از حرف است.