وضع ما در اردوگاههای عراق تقریباً شبیه اسرای بعثیها در ایران بود در همه دنیا هم برخورد با اسرا مشابه است با اسرایی که تابع نظم و قانون بودند، برخوردی نمیشد؛ اما افرادی که مخالف و دارای ایدئولوژی خاصی بودند مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند و علاوه بر شکنجه آنها را به زندان میانداختند.
تا حدود سه سال که مرحوم حاجآقا ابوترابی بهعنوان رئیس آزادگان به اردوگاهها سرکشی میکرد با آمدن او ما رهبری واحد پیدا کردیم و رفتارهای سلیقهای از بین رفت او گفت همه ما با هم زندگی میکنیم باید با یکدیگر کنار بیاییم و از ایجاد حاشیه جلوگیری کرد.
به جز رزمندگان اردوگاه خیبر که سال ۱۳۶۵ به اسارت درآمده بودند و برای خود تشکیلات خاص داشتند، دیگر اردوگاهها دنبالهرو خط فکری حاجآقا ابوترابی بودند. قبل از اینکه او خطی را در نظر بگیرد اذیت و آزارها سلیقهای بود.
علی بیات یکی از نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران است، از سال ۱۳۵۸ زمانی که ناو آمریکا به سمت بوشهر حرکت کرد، آنها به حالت آمادهباش درآمدند و تعدادی از نیروها در مناطق جنوب، و برخی در غرب کشور مستقر شدند.
این آزاده دفاع مقدس در روایت خاطرات خود از اسارت چنین نقل میکند، سال ۱۳۵۹ ما در منطقه بودیم، هفته اول که جنگ توسعه پیدا کرد، بعثیها ۷۰ تا ۸۰ کیلومتر در عمق خاک ما وارد شدند و حمله گازانبری آنها در خاک ما شروع و آتش بسیار سنگین شد، آن زمان من و تعداد زیادی از نیروهای ارتش و مردم در پل کرخه دشت عباس، منطقه فکه به اسارت بعثیها درآمدیم. ما را به اردوگاهی در شهر اماره عراق بردند، چند روز بعد ما را برای بازجویی به استخبارات عراق فرستاده و پس از ۶ روز یعنی در ۱۲ مهر ما را به شهر رو مادی در جنوب عراق منتقل کردند.
امامجماعت در اردوگاه پنهان میشد/ تنبیه بهخاطر تکبیر
در اردوگاههای بعثی نماز جماعت، خواندن قرآن، جلسات بحث و تبادل نظر و مکبر شدن، ممنوع بود افرادی که این مسائل را رعایت نمیکردند با کابل و باتوم برقی شکنجه میشدند و مورد توهین و تحقیر قرار میگرفتند و آنها را به انفرادی میبردند، مثلاً من یکبار بهخاطر اینکه مکبر نماز بودم تنبیه شدم.
امامجماعت هم از چشم بعثیها پنهان میشد و اسرا نمیگذاشتند او شناسایی شود. صف نماز جماعت تقریباً هم سطح بود و بر اساس اصول شرعی امامجماعت فقط پنج سانت جلوتر از دیگر نمازگزاران میایستاد تا توسط بعثیها شناسایی نشود.
شدت شکنجهها به حال روحی بعثیها بستگی داشت
شکنجهها هم بستگی به حال روحی بعثیها داشت، بهعنوانمثال اگر آن فرد توسط فرمانده کتکخورده، با همسرش دعوا و یا درجه نظامیاش کم شده بود بیشتر اسرا را مورد ضرب و شتم قرار میداد و بر عکس این موضوع هم وجود داشت.
از لحاظ تغذیه در مضیقه بودیم
تغذیه اسرا بسیار ضعیف بود، از لحاظ کمیت کاملاً در مضیقه بودیم و کسی سیر نمیشد و بیشتر اسرا دچار مشکلات گوارشی میشدند؛ غذا کیفیت خوبی نداشت؛ مثلاً یک مرغ را به ۱۰ نفر میدادند. جیره ما استاندارد سربازی بود که میزان آنها تقریباً در همه کشورها یکسان است.
برخی اوقات مواد غذایی توسط سربازان بعثی دزدیده میشد و جیره غذایی ما باز کاهش مییافت؛ مثلاً وقتی آنها یک کارتون مرغ را میدزدیدند و بین خود تقسیم میکردند علاوه بر کمیت کیفیت غذا هم بیشتر کاهش مییافت و بیشتر خورشت آب مرغ میشد.
غذای اسرا را در ظرفهای استیل با ظرفیت ۱۰ نفر میریختند برخی اوقات که تعداد رند نمیشد، گروها هشت یا ۱۲ نفر میشدند؛ اما استاندارد آن ۱۰ نفر بود. در هر ظرف یک کفگیر بزرگ برنج میریختند که تقریباً به هر نفر ۱۰ قاشق برنج میرسید؛ خورشت هم متنوع بود اما مانند خورشتهایی که در خانه میخوریم نبود در اینجا واژه اسارت بهخوبی معنی میشود، خورشتی که به ما داده میشد بسیار ساده با حداقل بنشن و مواد غذایی بود.
کمیت و کیفیت مطلوب نبود؛ اما ما به این رویه عادت کرده بودیم. یک وعده شوربا یا دال عدس برای شب، برنج و خورشت برای وعده ظهر و صبحانه مختصر در حد یک لیوان چایی با نان خالی به ما میدادند، گاهی اسرا وعدهها را عوض می کردند و شوربا را در وعده صبح و شام هم یک چیزی میخوردند و رتقوفتق میکردند.
وضعیت بهداشت اردوگاههای بعثی در حد صفر بود
وضعیت بهداشت اردوگاههای بعثی در حد صفر بود؛ یعنی اصلاً بهداشت وجود نداشت، در ۶ ماه اول بهخاطر نبود حمام و مواد شوینده حدود ۸۰ درصد اسرا شپش گرفتند؛ بعد کمکم به ما صابون و به هر نفر نصف پیتهای حلبی روغن ۱۷ کیلویی آب گرم میدادند تا با آب سرد مخلوط و بتوانیم خود را گربهشور کنیم، بعد کمی دیگر آب میدادند تا خود را آب بکشیم. افرادی که طاقت داشتند از آب سرد بیشتری استفاده میکردند.
استحمام ۱۰ سال بعد از اسارت
۱۰ سالی که در اسارت بودیم دوش حمام ندیدیم، شاید برخیها بهصورت استثنا در جاهایی که بازداشت بودند نظیر استخبارات و پادگان خاص دوش هم دیده باشند. اولینبار بعد از ۱۰ سال که از اسارت آزاد شدم به خانه خواهرم رفتم تا دوش بگیرم تا بعد به خانه خودمان که مهمانها منتظرم بودند، بروم، آنقدر آن استحمام برایم لذتبخش بود که شوهرخواهرم بعدها به من گفت که خجالت میکشیدم به تو بگویم که حدود یک ساعت در حمام هستی بیرون بیا، بعد مجبور شده بود به در حمام بزند و بگوید: یک ساعت داخل حمامی حواست هست؛ درحالیکه من متوجه گذشت زمان نشده بودم؛ چراکه حمام رفتن برایم تازگی داشت و سالها دوش، آب گرم، لیف، شامپو و صابون ندیده بودم و بعدازاین همهوقت نتوانسته بودم استحمام کنم.
غافلگیری صدام در آزادی اسرا
مسئولان نظام بیخیال اسرا شده بودند و میگفتند ما جزء شهدا هستیم، خدا خواست ما آزاد شویم برای هر چیزی اندازهای در نظر گرفته شده، پیمانه ما هم در اسارت پر شده بود و خدا پس کله صدام زد که به کویت حمله کند. ما برای او دردسر بودیم ضمن اینکه صدام به نیرو نیاز داشت و بیش از ۱۳۰ هزار نفر از نیروهایش در ایران اسیر بودند، برای همین کوتاه آمد و به مسئولان ایران گفته بود کل اسرای ایرانی با عراقی مبادله شود؛ اما مسئولان ایرانی بهخاطر اینکه دستشان باز باشد گفته بودند؛ اسرا یکبهیک مبادله میشوند. صدام پاسخ داده بود، قانون جهانی اینگونه است که همه اسرا بعد از اتمام جنگ باید آزاد شوند.
این موضوع به نفع بعثیها بود و ایران میخواست از آنها امتیاز بگیرد به همین دلیل زیر بار حرف آنها نمیرفت. مرحوم شهید رجایی سال ۱۳۶۱ طرح سه به یک را عنوان و نظام را قانع کرد صدام هم با این طرح موافق بود؛ اما عمر وی کفاف نداد و طرح عقیم ماند.
سال ۱۳۶۹ که قضیه کویت پیش آمد و صدام انگیزه داشت که اسرای بعثی آزاد شوند، برای حسننیت خود در یک سخنرانی اعلام کرد: اولین گروه اسرای ایرانی را فردا صبح یا همان روز آزاد و به مرز ایران میفرستد. مسئولان ما فکر نمیکردند او راست بگوید و آمادگی پذیرش اسرا را نداشتند به همین دلیل سه روز در مرز ماندند. بعد تبادل اسرا یکبهدو شد و ایران دوبرابر بعثیها اسرای آنها را آزاد کرد.
من با گروه دوم اسرای ایرانی آزاد شدم، بعثیها ما را در ماشینها ریختند و به مرز فرستادند و یک روز در آنجا ماندیم، ما آزادی خود را بهپای صدام ملعون نمیگذاریم فقط به خواست خدا پیمانه ما در اسارت پر شده بود و باید بازمیگشتیم. غافلگیری مسئولان ایرانی به حدی بود که نتوانستند تشریفاتی که برای همه اسرا در نظر گرفته بودند را انجام دهند؛ اما به برخی از اسرای عراقی کت و شلوارها و پیراهنهای شیک دادند و آنها را با ظاهری مناسب به عراق فرستادند.