این عبارات بخشی از گفتههای حسین، راننده یکی از تاکسی بیسیمهای تهران درباره حسرتها و افسوسهای دوران سالمندی است و در ادامه، میگوید: «سال ۵۹ یا ۶۰ بود که در شهر ری تهران یک قطعه زمین به ارزش ۱۰ هزار تومان خریدم، تازه از ملایر به تهران آمده بودم و یکی از دلایل اصلی مهاجرتم اصرارهای پسرعمهام بود که قبل از من ملایر را ترک و به تهران آمده بود؛ تصور میکردم گفتهها و نصایح او خیرخواهانه است اما او به من حسادت میکرد و من روزی او را شناختم که دیگر زمینم را از چنگم درآورده بود.»
پشت چراغ قرمز خیابان ولیعصر ترمز میکند؛ سرش را بر میگرداند و نگاهم میکند. «پشیمانم که به او اعتماد کردم. حسرت میخورم که چرا زمینم را به راحتی از دست دادم؛ اگر چه این زمین به او هم وفا نکرد و ۶ ماه بعد دنیا را ترک کرد، اما حسرت من تنها از دست دادن زمین نیست؛ من با عقل و منطق خودم قدم برنداشتم و این اشتباه، یکی از افسوسهای زندگی من است.
امروز که ۷۰ سالهام و بازنشسته شدم همچنان با تاکسی کار میکنم، حقوق بازنشستگی امروزه کفاف هزینههای زندگی را نمیدهد، ناگفته نماند شاید اگر با درایت خودم انتخاب میکردم هم وضعیت بهتری داشتم.»
جز اعتماد به آدمها، در زندگی «ای کاش» داشتهاید؟
ای کاش نه. چون با دست خالی به تهران آمدم؛ پدر و مادرم نمیتوانستند حمایتم کنند، گاهی مجبور میشدم پساندازهای خودم را هم برای خانواده بفرستم، خاطرم هست که در دوران نوجوانی در یک باشگاه ورزشی ثبتنام کردم، به ورزش علاقه داشتم اما شرایط اقتصادی اجازه نداد که این علاقه را در کنار کار دنبال کنم، پس حرصش را هم نمیخورم، چراکه انتخاب نکردم، شاید حسرتها و ای کاشهای زندگی برای کسانی باشد که حق انتخاب داشتند.
قدر سلامتیام را ندانستم
این جمله پرتکرار نظر یکی دیگر از سالمندان حادثه دیده در یک تصادف رانندگی است؛ رضا اهل سوادکوه مازندران و بازنشسته یکی از کارخانههای تولیدی پایتخت است؛ از او درباره حسرتها، تجارب و ای کاشهای ۶۸ سال زندگی میپرسم و او بدون لحظهای مکث میگوید: «قدر سلامتیام را ندانستم.»
«در دوران جوانی انگار قدر خیلی از فاکتورهای ارزشمند زندگیات را نمیدانی؛ تصور میکنی همیشه با تو میمانند؛ شاید هم در آن دوران برخی از لذتهای کاذب این دنیا مانند کسب درآمد و موقعیتهای اجتماعی برایت بیش از اندازه بزرگ شده و همین اشتباه سبب میشود که قدر لحظههای زندگی را نمیدانی.»
ای کاش در لحظه زندگی میکردم
از کیف چرم قهوهای رنگش قرصهای رنگارنگ اعصاب، قند خون و فشارش را بیرون آورده و میگوید ارمغان دوندگیهای بیش از اندازه است، حرص و جوشهای بیحاصل و ناراحتیهای بیارزش. ای کاش در لحظه زندگی میکردم، ارزش زندگی خیلی بیشتر از آن است که بخواهی برای کسب پول و ثروت و قدرت از لحظهها غافل شوی. میدانی هیچ چیز در این دنیا ارزش آن را ندارد که سلامتی و شادیات را بهخاطرش فدا کنی.»
با حرف مردم زندگی کردیم
ورودی پارک ساعی یک گروه ۵ نفره از زنان نشستهاند؛ سئوالم نقطه پایانی بر ادامه گفتههایشان میشود و همگی مشترکا برای پاسخدهی به یکی از اعضای گروه اشاره میکنند؛ خجسته ۷۰ ساله و دبیر بازنشسته یکی از مدارس نمونه دولتی تهران است. میگوید «نسل دیروز و امروز خیلی باهم متفاوت است؛ نسل ما با حرف مردم زندگی میکرد.
وقتی به گذشتهها فکر میکنم میبینم خیلی از خواستهها و نصایح پدر و مادرم هم در این که «مردم چه میگویند» خلاصه میشد، حرف مردم که تمام نمیشود، من هرگز شغلم را دوست نداشتم، قرار بود مهماندار هواپیما بشوم، به خاطر آشنایی یکی از اقوام برای مصاحبه کاری هم معرفی شدم اما پدرم مخالفت کرد و با همراهی سرنوشت مرا به یک مدرسه دخترانه فرستاد.»
پدرم معتقد بود که دختر باید در یک محیط زنانه فعالیت کند؛ اگر غیر از این باشد، مردم چه میگویند. اما نسل جوان به خاطر حرف مردم خودش را، علاقهمندیهایش را فدا نمیکند. نسل ما اشتباه کرد، نسل پدر و مادران ما، دستانش را تکان میدهد و لاک سبز رنگش را نشانم میدهد، شاید امروز هم مردم معتقد باشند که این ناخنهای بلند و رنگارنگ به درد من پیرزن نمیخورد اما این روزها دیگر با حرف مردم زندگی نمیکنم...
ای کاش ترسها را تجربه میکردم
در زندگی باید تجربه کنی؛ وگرنه به سن و سال من که میرسی تازه میفهمی زندگی را زندگی نکردهای.
این جمله منیژه ۶۶ ساله است که همسرش را ۳ سال پیش در اثر کرونا از دست داده و تنها پسرش نیز در آمریکا زندگی میکند.
درباره اینکه ازدواج موفقی داشته یا نه؟ پاسخ نمیدهد اما میگوید «اگر به دوران جوانی برگردم، در انتخاب شریک زندگی ام وسواس بیشتری به خرج می دادم چون من به خاطر تشکیل زندگی مشترک قید خیلی از آرزوهایم را زدم، به امید داشتن یک همراه، یک تکیهگاه اما دریغ که اینگونه نشد.
تصورم این بود که با ازدواج مهر پایانی بر تنهاییام میزنم اما واقعیت زندگی اینگونه نبود. ای کاش ترسهایم را تجربه میکردم. به دنبال آرزوهایم میرفتم، از دوران کودکی دوست داشتم روانشناس شوم اما دوران کارشناسی را هم به دلیل ازدواج، نیمهکاره رها کردم.»
از او درباره ترسی که تجربه نکرد میپرسم «از دوران کودکی از جاده میترسیدم، از تهران تا نیشابور را همیشه برادرم پشت فرمان مینشست و بهشدت تند میرفت، یکبار هم تصادف وحشتناکی کرد، شاید همین مساله باعث ترس من از جاده شد و هرگز نتوانستم رانندگی را یاد بگیرم اما الآن که به گذشته نگاه میکنم، حسرت میخورم که چرا حداقل یک بار شانس خودم را برای یادگیری امتحان نکردم. در زندگی باید تجربه کنی؛ وگرنه به سن و سال من که میرسی تازه میفهمی زندگی را زندگی نکردهای.»
دائما یکسان نباشد حال دوران
عباس ۶۹ ساله و بازنشسته اداره راهآهن یکی از مناطق کویرنشین کشور است که به دلیل هزینههای سنگین بیماری همسرش در دوران بازنشستگی هم کار میکند.
درباره حسرتها و ای کاشهای زندگی از او نیز سئوال میکنم و در جواب میگوید: «در دوران جوانی به مشکلات اقتصادی فکر نمیکردم، پدرم وضع مالی خوبی داشت و از دوران کودکی در رفاه بزرگ شدم. پس از ازدواج هم بهخاطر حمایتهای او دشواریهای زندگی را حس نمیکردم اما به قول معروف «در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد» و یک اتفاق ساده میتواند شرایط را بهکل دگرگون کند.
سه سال پیش همسرم به سرطان مبتلا شد. خدا را شکر میکنم که توانست با بیماری مبارزه کند و سرطان را شکست دهد، اما هزینههای کمرشکن درمان، زندگی مرا از این رو به آن رو کرد. امروز که با خودم فکر میکنم میبینم هیچوقت آیندهنگر نبودم، هیچکس از فردای خود خبر ندارد. شاید اگر از دوران جوانی به فکر پسانداز هم بودم، امروز مجبور نمیشدم برای تامین هزینههای روزانه در سن هفتاد سالگی خیاطی کنم.» اما آیا میتوان با عبرتگیری از تجارب این قشر از حسرتها و افسوسهای دوران سالخوردگی کاست؟
مهدی عسکریپور، روانشناس و مدرس دانشگاه در پاسخ به این سئوال به خبرنگار اجتماعی ایرنا، گفت: براساس تقسیمبندیهای رشد، انسان در مراحل نوباوگی، کودکی، نوجوانی، جوانی، بزرگسالی و سالمندی طبقهبندی میشود. در هر یک از این مراحل رشد به ویژه سالمندی، حسرتها و افسوسهای متفاوتی میتواند پدیدار شود.
وی افزود: براساس برخی از تقسیمبندیها، افراد بیش از ۶۰ سال و در بعضی از کشورها (و همچنین ردهبندیها) بزرگسالان بیش از ۶۵ سال را «سالمند» قلمداد میکنند اما براساس تعدادی از تحقیقات و گزارشات داخل و خارج از کشور شماری از حسرتها در این دوران (سالمندی) مشترک است.
عسکریپور ادامه داد: یکی از مهمترین حسرتها در این دوران (که بهدفعات در پژوهشهای متعدد هم تکرار شده است) زندگی مطابق با میل و نظر دیگران است. عمده سالمندان به دلیل توقعات دیگران در زندگی مطابق خواست خود زندگی نکرده و از این بابت به شدت افسوس میخورند.
وی تصریح کرد: یکی دیگر از پرتکرارترین افسوسهای این جمعیت سالخورده، مرتبط با سلامتی است. «ای کاش قدر سلامتیام را میدانستم» یکی از عبارات آشنا برای همه ما است که در دوران سالمندی بیش از همیشه به چشم میآید.
عسکریپور با اشاره به گفت وگوهای خبرنگار ایرنا با برخی از سالخوردگان، افزود: «ای کاش دمدمی مزاج نبودم، با عقل و منطق خودم تصمیم میگرفتم، اینقدر سخت کار نمیکردم، بیش از اندازه خود را درگیر روزمرگیها نمیکردم و از زندگی لذت میبردم، ریسکپذیر بودم، خطر میکردم، وقتم را تلف نمیکردم، آیندهنگر بودم تا آیندهام تامین میشد و...» از جمله حسرتها و غبطههای اصلی سالمندان است که عمدتا در گفت وگو با این قشر شنیده میشود.
این رواندرمانگر یادآور شد: برخی از ای کاشهای زندگی هم در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند. برای مثال، عبارت ای کاش اینقدر سخت کار نمیکردم و ای کاش آیندهنگر بودم تا آیندهام تامین میشد، میتواند متناقض یکدیگر باشد اما علت این تناقض چیست.
عسکریپور ادامه داد: یکی از علل اصلی این تناقضات، رعایت نکردن اعتدال در زندگی است؛ نکته حائز اهمیتی که به وفور در علوم روانشناختی، جامعهشناختی و حتی آیات و روایات دینی هم مورد تاکید قرار گرفته است.
در دوران سالمندی حسرت نمیخوریم اگر...
وی تاکید کرد: گفته شد که حسرت در تمامی مراحل زندگی انسان میتواند متجلی شود. به عبارت دیگر شاید بتوان گفت، حسرت در زندگی انسان هیچگاه به صفر نخواهد رسید اما برخی از آموزشها در دوران کودکی، نوجوانی، جوانی و حتی بزرگسالی و سالخوردگی میتواند در این زمینه راهگشا باشد.
این روانشناس افزود: یکی از مهمترین آموزشها در این زمینه فراگیری مهارتهای دهگانه است. این مهارتها باید از دوران کودکی در مهدهای کودک، مدارس و مراکز آموزشی تعلیم داده شود. مهارت خودآگاهی، همدلی، مدیریت زمان، برقراری ارتباط موثر، جراتمندی، مدیریت استرس، مدیریت خشم، حل مساله، تفکر خلاق و نقادانه و مهارت پیشگیری از افسردگی در زمره مهارتهای دهگانه شناخته میشوند.
وی اضافه کرد: این مهارتها اکتسابی و بهعنوان یک مجموعه از توانمندیها، از طریق آموزش و تمرین قابل دستیابی است. با دریافت این مهارتها انسان به خودشناسی رسیده و میتواند توانایی برقراری ارتباط موثر با دیگران را افزایش دهد؛ احساس رضایتمندی بیشتری از خود داشته و به طور کل در زندگی موفقتر عمل کند. بدونشک این امر حسرت و اندوه دوران سالمندی را هم کاهش میدهد.
عسکریپور توضیح داد: برای نمونه، در مهارت همدلی انسان چگونگی برقراری رابطه با دیگران را میآموزد؛ تفاوتهای فردی را پذیرفته و احساسات و عواطف دیگران در شرایط مختلف را درک میکند و میتواند یک پاسخ موثر ارائه کند.
وی افزود: در واقع انسان را برای بیان اعتقادات، خواستهها و نیازهای خود متناسب با فرهنگ جامعه و موقعیت شخصی آماده کرده و سبب میشود، انسان آنگونه که میخواهد زندگی کند و این امر یکی از مهمترین حسرتهای دوران سالمندی را حذف میکند.
وی با اشاره به مهارت جراتمندی ادامه داد: یکی دیگر از حسرتهای انسانی به ویژه در دوران سالخوردگی ناشی از محافظهکاری است. رفع این مساله نیازمند فراگیری مهارت جراتمندی و در حقیقت خطرپذیری (ریسکپذیری) است. این مهارت به بشر میآموزد که چگونه از حقوق خود دفاع کند.
عسکریپور توضیح داد: مهارت جراتمندی صرفا به مفهوم «توان نه گفتن» نیست. این مهارت به انسان میآموزد که چگونه مطابق میل خود رفتار کند؛ از چه کلماتی استفاده کرده و بتواند حقوق فردی و اجتماعی خود را مطالبه کند. مهارت جراتمندی تنها به مفهوم «توان نه گفتن» نیست. این مهارت به انسان میآموزد که چگونه مطابق میل خود رفتار کند؛ از چه کلماتی استفاده کرده و بتواند حقوق فردی و اجتماعی خود را مطالبه کند
این کارشناس با بیان اینکه مهارت حل مساله و تصمیمگیری نیز از مهارتهای ضروری در طول دوران زندگی است، گفت: انسان باید بتواند تعریف دقیقی از مسائل و مشکلات خود ارائه کند؛ موضوعات مختلف را شناسایی و بررسی کرده و در مقابل چالشهای پیشرو راهکار ارائه دهد.
عسکریپور افزود: به عبارت دیگر، باید بتواند از بین گزینهها انتخاب کند و راهکارها را اجرایی کند. این مهارت به قدرت حل مساله و تصمیمگیری تعبیر میشود. گاه آدمی در تصمیمگیریهای خود دچار ترس و وحشت میشود و در دوران سالخوردگی افسوس میخورد که چرا از عقل و منطق خود استفاده نکرد.
وی یادآور شد: یکی دیگر از علل حسرتهای انسان که عمدتا نیز در دوران بزرگسالی و سالخوردگی نمایان میشود، ترک علایق، آمال و آرزوهای دوران نوجوانی و جوانی است که ناشی از نبود مهارت حل مساله، مدیریت زمان و همچنین برنامهریزی است.
این رواندرمانگر توضیح داد: مدیریت زمان به شخص اجازه میدهد که در کنار تحصیل به علایق هنری، ورزشی و علمی هم بپردازد، رژیم غذایی درست داشته باشد، ورزش کند و به طور کلی ادامه تحصیل و اشتغال مانع از انجام فعالیتهای مورد علاقه او نشود. بنابراین باید گفت، یکی دیگر از مولفههای اساسی در پیشگیری از حسرتهای دوران سالخوردگی، فراگیری مهارت حل مساله و مدیریت زمان است.
وی افزود: بنابراین با فراگیری این مهارتها به ویژه از دوران کودکی میتوان حسرتها و افسوسهای دوران سالمندی را کاهش داد. به تعبیر دیگر، آموزش این مهارتها انسان را در دستیابی به یک زندگی سالم حمایت میکند و در نهایت سبب ساخت یک جامعه سالم میشود.
عسکریپور تاکید کرد: در جامعه سالم از هزینههای سنگین دوران سالمندی هم پیشگیری میشود؛ امروزه سازمان بهداشت روانی هم بر این موضوع تاکید میکند. در صورت عدم فراگیری این آموزشها در دوران کودکی و نوجوانی و طبعا بروز حسرتها در سن سالخوردگی هم میتوان با برخی از آموزشها، سازگاری فرد با محیط را افزایش داد.
و اما کلام آخر؛
عسکریپور یادآور شد: زندگی ماشینی امروز در موارد زیادی اجازه رسیدگی به والدین و بزرگان خانواده را از برخی فرزندان سلب کرده است؛ پدر و مادرها ناگزیر در سرای سالمندان نگهداری میشوند اما این اتفاق نباید با قطع رابطه (فرزندان و والدین) همراه شود. به عبارت دیگر فرزندان اجازه ندارند که والدین و بزرگان خانواده را رها کنند.
وی اضافه کرد: در فرهنگ و سنن ایرانی هم بر احترام و نگهداری از پدر و مادر تاکید شده و فرزندان باید در دوران سالخوردگی از والدین مراقبت کنند. بنابراین در صورت فرستادن پدر و مادر به مراکز نگهداری هم باید محبت فرزندان و روحیهبخشی به این قشر ادامه داشته باشد.