آخرین عملیات ما در جزیره مجنون بود، بعد از پاکسازی و تصرف آنجا؛ شب بعد از پشت خطوط عراق به سمت طلاییه رفتیم، به خط اصلی خود نرسیدیم و از سوی بعثیها محاصره و اسیر شدیم.
چهار گردان بودیم ۲ گردان عاشورا و ۲ گردان از نجف، من جزو لشکر نجف بودم به جز سه یا چهار نفر که در ابتدای عملیات مجروح و یا شهید شدند، بقیه به عملیات رفتیم، بعد از چند کیلومتر پیادهروی و مبارزه در هورالهویزه تحت محاصره قرار گرفتیم، بیشتر رزمندگان به شهادت رسیدند و برخی دیگر مجروح، چند تیر هم از ناحیه کمر و دو پا به بدن من اصابت کرد و اسیر شدیم.
قدرت الله قربانی آزاده دفاع مقدس در ادامه روایت خاطرات خود از نحوه اطلاع یافتن از رحلت امام خمینی (ره) در اسارت چنین نقل میکند:
درست کردن دفتر تا اختراع جوهر در آسایشگاه
در اردوگاه کاغذ و خودکار ممنوع بود، بچه های بخش تدارکات، کاغذ و مقوا تهیه میکردند، به این صورت که کارتون را در آب می انداختند و آن را ورق ورق می کردند، بعد می گذاشتند، خشک شود تا بتوان روی آن مطلب نوشت، از پاکت های سیمان هم دفترچه درست می کردند؛ چند خودکار هم از نیروهای صلیب سرخ کش رفته بودند و آنها را برای روز مبادا مخفی کردند، بعد از مدتی اسرا جوهر خودکار را اختراع و آن را در لوله خالی خودکارها می ریختند و استفاده می کردند.
مدتی اخبار را از طریق رادیویی که مخفی کرده بودیم و روزنامه های عربی کسب میکردیم، اعضای شورای سیاسی که اسرا در آسایشگاه ها تشکیل داده بودند، هم برخی مباحث را از مجلات جمع آوری و برای اسرا بازگو می کردند و هفته ای یکبار اخبار روی کاغذ نوشته و برای اسرا خوانده می شد و از طریق اسرایی که به بیمارستان اعزام میشدند، اخبار رد و بدل می شد
دو یا سه شب قبل از رحلت امام از اسرای اردوگاه های دیگر فهمیده بودیم حال وی وخیم است، به همه آسایشگاه ها اطلاع دادیم تا برای امام دعا کنند، هر شب برای سلامتی امام دعای توسل و کمیل میخواندیم.
مراسم سوگواری باشکوه برگزار شد
یک روز بعد از رحلت امام یکی از بعثیها چند روزنامهها را به مسئول اردوگاه داد تا بین اسرا پخش کند، از این طریق همه خبر رحلت امام خمینی (ره) را متوجه شدند، اردوگاه به هم ریخت، همه شروع به گریه و شیون کردند؛ چند روز مراسم سوگواری برگزار کردیم، مراسمها با آزادی کامل و برخلاف روزهای قبل، به صورت دسته جمعی و باشکوه برپا شد، آنقدر همه ناراحت بودند که با کسی نمیشد صحبت کرد. بعثی ها با امام خوب نبودند اما حال روحی بچه ها و پرخاشگری آنها را که میدیدند از ترس اینکه اسرا شورش نکنند فشارها را کم کردند.
یک هفته کامل برای امام خمینی (ره) به سوگ نشستیم و با زدن بر سر، صورت و سینه برای او عزاداری کردیم، تا چهلم وضع اردوگاه مساعد نبود و مراسمهای مداحی، روضه و سخنرانی اجرا می شد و برخی از اسرا مطالبی در رابطه با زندگینامه امام تا رحلت تهیه کردند.
بیشتر رزمندگان زندگینامه امام را خوانده بودند، آنها دور هم می نشستند و مطالبی را که در این خصوص در حافظه خود داشتند، بیان می کردند و یک نفر آنها را بر روی کاغذ می نوشت؛ بعد مطالب به صورت نطق و سخنرانی برای اسرا در آسایشگاه ها عنوان می شود..
غمگینترین خبر در اسارت
رحلت امام غمگینترین و بدترین خبر برای ما در اسارت بود، این خبر حتی از شکنجه ها برای ما دردناک تر بود، چون همه میخواستیم بعد از آزادی به دیدار رهبر برویم و امید ما به یاس تبدیل شد.
ملائک امام را بالا میکشیدند
یکی از اسرا خواب دیده بود ملائک امام را به سمت بالا می کشیدند، اما مردم او را با دست نگه داشته بودند که نرود و با رحلت رهبر این خواب تعبیر شد.
فضای اردوگاه تا چهلم امام خمینی (ره) ملتهب بود و مراسم های مختلف سوگواری، روضه خوانی، مداحی برگزار میشد.