فرق اساسی میان هنر و اندیشه همان تفاوت میان نظر و عمل است. اندیشمندان زیادی بوده و هستند که در ساحت نظر پیرامون موضوعات و مسائل مهم جامعه بشری خردورزی میکنند و تأملاتی به راه می اندازند و ایدههای نو و بدیعی را ارائه میکنند. اما اغلب آنان تحقق ایدههایشان را به دلایل مختلف بر عهده نمیگیرند. برخی ها هم که خواسته اند برای تحقق ایده شان ابتکار عمل را به دست گیرند با شکست مواجه شده اند و کمتر اندیشمندی توانسته در مقام عمل، موفق ظاهر شود.
موفقیت در عمل همان هنر اندیشمند است. هنرمند کسی است که قوه خلاقیت خود را فعال ساخته، ایده یا نظریه اش را عینیت می بخشد. یک نقاش تا زمانی که تصویر ذهنی خود را منقوش نسازد و تابلو نقاشی را خلق نکند، هر قدر که تخیل ذهنی او برجسته و بزرگ باشد، او عالم است و نه هنرمند.
"فیلسوف شاه" یکی از برترین نظریه هایی است که توسط افلاطون در حوزه فلسفه سیاسی ابداع شده است و دلایل محکمی هم دارد ولی این ایده، افلاطون را هنرمند نمی کند بلکه او را فیلسوف و اندیشمند و ایده پرداز برجسته معرفی می کند.
بنابراین، میان اندیشمند و هنرمند تفاوت زیادی وجود دارد. بسیاری از اندیشمندان قدرت تحقق نظریه ابداعی خود را ندارند. آنها این وظیفه را به هنرمندان و هواداران واگذار می کنند. در مقابل، بسیاری از هنرمندان هستند که توان تخیل نظریه و ایده پردازی را ندارند بلکه آنان سوژه های خلاقانه خود را از اندیشمندان می گیرند اما اندیشمند هنرمند بودن سهل و ممتنع است و کمتر اندیشمندی را می توان سراغ گرفت که هنرمند باشد و یا بالعکس.
از جمله دلایل شکل گیری نوزایی یا رنسانس غربی این است که دلمشغولی خداوندان اندیشه مدرن تنها تخیل ایده و تولید ایدئولوژی های رنگارنگ نبود بلکه توجه آنان بیشتر معطوف به عمل و عینیت بخشی به ایده ها بود. به همین خاطر ادبیات اغلب آنان ریتوریک (خطابی) بود. چنانکه "رساله سیاسی - الهی" اسپینوزا بارزترین ادبیات اقناعی اندیشه مدرن است اما به تدریج با نهادمند شدن عالم مدرن و شکل گیری نهاد دانشگاه و نظام سیاسی، حفظ مرزهای میان نظر و عمل رسمیت یافت. ماکس وبر در کتاب دانشمند و سیاستمدار تاکید آشکاری بر حفظ این مرز بندی ها دارد.
امام خمینی (ره) بی تردید از بزرگترین اندیشمندان جهان اسلام و تشیع در چند سده اخیر است. ایشان در ساحت اندیشه اسلامی از صاحب نظران تراز اول است. باید نوآوری نظری امام خمینی (ره) در اصل ولایت فقیه را در فرق دیدگاه ایشان با فقیهانی چون مرحومان محقق کرکی، نراقی، صاحب جواهر و شیخ مرتضی انصاری رحمهم الله که همگی قائل به این اصل مترقی بودند، مطالعه کرد و نه با فقیهانی که در عصر غیبت قائل به آن نبودند.
اما ویژگی برجسته امام خمینی (ره) در التفات ایشان به ساحت عمل است. به همین خاطر، بخشی از درس خارج ولایت فقیه ایشان در نجف مربوط به فقه انقلاب است؛ مبحثی که پیش از این در میان فقهای امامیه سابقه نداشته است. ایشان از سالهای دور التفات به عمل داشتند. چنانکه از یادداشت های اولیه امام خمینی اشارهای است به آیه شریفه قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا (سبأ : ۴۶). بی جهت نبود که ایشان برای شنیدن سخنرانی های شهید مدرس (ره) در مجلس شورای ملی آن زمان حضور می یافت.
بنابر این، نباید در فهم مکتب امام خمینی (ره) فقط به آراء و اندیشه های فقهی، فلسفی و سیاسی ایشان بسنده کرد بلکه باید هنر حکمرانی امام خمینی را نیز مطالعه کرد. چون ایشان عینیت یابی نظریه های خود را به شاگردان و پیروانش واگذار نکرد بلکه خود وارد عمل شد و انقلاب مردمی به راه انداخت و نظام اسلامی مبتنی بر اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه برپا کرد و تخیل سیاست دینی را تجربه کرد.
اکنون بیش از گذشته فهم هنر حکمرانی امام خمینی (ره) در دنیای سراسر سکولار شده امروز اهمیت دو صد چندانی پیدا کرده است.
قدرت به مثابه تکلیف
قدرت سیاسی جوهره حکمرانی است. چون احکام و اهداف حکومتی بدون فرض قدرت عملی نمی شود. باید دولت اختیار و قدرت داشته باشد تا اهداف و برنامه هایش عملی شود. اگر حکومت از قدرت محروم شود، بی ارزش می شود یا نهایتا به موجودی تشریفاتی تبدیل میشود. دولت بدون قدرت مانند مشاوری است که اختیار عمل ندارد. بلکه وضع دولت غیر قادر از موقعیت مشاور نازلتر است. چون مشاور به کسی که اختیار دارد نظر مشورتی می دهد ولی در فرض دولت مشاور، نهاد صاحب قدرتی وجود ندارد. بنابر این، از لوازم نظریه سیاسی توجه به قدرت است. نمی توان بدون التفات به قدرت درباره حکومت مطلوب و مختار سخن گفت.
توجه به شرط قدرت در کتاب وحی، قرآن کریم آشکارا در صورت های مختلف آمده است. چنانکه بارها الله تعالی به قادر و قدیر مطلق بودن توصیف شده است و حتی رسول خدا صلی الله علیه و آله به جمع آوری عُدّه تا حد استطاعت امر شده است: وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ (اﻷنفال : ۶۰).
با وجودی که نصوص دینی پر از مفهوم قدرت است، التفات به آن ناچیز بوده است. این کم توجهی به مفهوم قدرت در اندیشه فقهی نمود بیشتری دارد. به همین خاطر، گرچه فقیهان بزرگی بحث ولایت فقیه را پیش کشیده اند و مورد مداقه های اجتهادی خود قرار داده اند ولی اینگونه مباحث در ساحت عمل نتیجه بخش نبوده آنان را مکلف به عینیت بخشی امر ولایت وادار نساخته است.
وقتی استطاعت و قدرت در نگاه فقهی شرط تکلیف تلقی شود و نه خود تکلیف، طبعاً هیچ فقیهی خود را مکلف به تحقق ولایت نمی داند. چنانکه خیلی ها از آیه شریفه لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا (البقرة : ۲۸۶ ) همین برداشت را دارند و بر پایه این تلقی خود را ملزم به رعایت پاره ای از احکام شرع ندانستهاند. در حالی که این آیه شریفه اشاره به مراعی بودن احکام شرع دارد و هیچ دلالتی بر مقید بودن آنها به استطاعت مکلف ندارد. شارع مقدس احکام مقیده به استطاعت، مانند استطاعت حج را ذکر کرده است یا به عقل سلیم واگذار کرده است.
اما اندیشه فقهی امام خمینی (ره) در بحث استطاعت و قدرت، فرق بنیادی با سایر فقهای امامیه دارد. از نظر ایشان شارع مقدس در مقام وضع حکم یا تکلیف، شرط قدرت را لحاظ نمی کند. قرآن کریم بر اینکه تکالیف الهی خارج از وسع و توان مکلفین وضع نشده مکرر تاکیده کرده است. این عدم لحاظ قدرت در وضع تکلیف، موجب لحاظ قدرت به مثابه تکلیف می شود. مکلف مادامی که یقین به عدم استطاعت در انجام تکلیف پیدا نکند، مکلف به انجام تکلیف است.
از نگاه امام خمینی (ره) وجوب ولایت مقید به استطاعت نیست. بنابر این، مادامی که عدم استطاعت احراز نشود، وجوب برپایی حکومت اسلامی بر هر مجتهد جامع الشرایط پابر جاست. این نو آوری فقهی امام راحل ره از بحث خطابات قانونی سرچشمه گرفته است (برای آگاهی بیشتر ر. ک: خطابات قانونیه، ۱۳۸۵، چاپ و نشر عروج).
بدین ترتیب، امام خمینی (ره) بحث قدرت را که جوهره حکمرانی است و در اندیشه فقهی امامیه به دلیل برداشت خاصی به محاق رفته بود، احیا کرد و آن را ضمیمه مبحث ولایت فقیه کرد.
اما هنر حکمرانی امام خمینی (ره) این بود که از ابتدای شروع نهضت و تاسیس نظام اسلامی تا انتهای عمر مبارک شان برپایه تکلیف شرعی عمل کرد. ایشان در مدت ۱۰ سال، حکومت اسلامی را به مثابه تکلیف اداره کرد. در این مدت، اتفاقات بزرگی رخ داد که آخرین آنها پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و نامه به گورباچف و عزل قائم مقامی است. ایشان در همه این موارد مستنداً به تکلیف شرعی حکم راند. آنچنانکه همین شکل از حکمرانی شرعی را در خلف صالح امام خمینی (ره) می توان مشاهده کرد.
باری، هنر حکمرانی شرعی تنها کار مردان راستین خداوند متعال است. بی جهت نیست که اهل دنیا از این نوع هنر مقدس هراس دارند و آن را انکار می کنند.