ورود و اقامت مهاجران در هر جامعهای، فرصتها و چالشهایی را توامان بههمراه دارد. سیاستگذاری صحیح اجتماعی، عموما درجستوجوی راهحلهایی برای کاهش چالشها و در مقابل بهرهمندی از فرصتهایی است که بهواسطه حضور مهاجران فراهم میشود.
حضور نسبتا طولانیمدت و پرتعداد مهاجران افغانستانی در ایران، به موضوع فاصله اجتماعی برای این گروه از مهاجران، اهمیت ویژهای بخشیده است. ورود مهاجران افغانستانی به ایران از دهه ۱۳۶۰ شمسی قوت گرفت و با توجه به اینکه، بیش از چهار دهه از ورود آنان به ایران سپری شده، درحال حاضر مهاجران افغانستانی نسل دوم، از موقعیت اقتصادی و اجتماعی بالاتری نسبتبه مهاجران نسل اول برخوردارند که پیشنیاز ادغام مهاجران در جامعه میزبان، کاهش فاصله اجتماعی است.
مطالعات زیادی در کشورهای مختلف جهان درباره فاصله اجتماعی مهاجران انجام شده است. با این حال، عمده تحقیقات پیشین با رویکرد کمی در جوامع دیگر انجام شده و خلاء پژوهشی در زمینه احساس فاصله اجتماعی مهاجران افغانستانی در ایران مشهود است.
با توجه به این مهم مقاله «درک مهاجران از فاصله اجتماعی با ایرانیان: پژوهش کیفی در بین مهاجران افغانستانی» [۱] نوشته «لیلا زندیناوگران»، «عباس عسکری ندوشن»، «حسین افراسیابی»، «رسول صادقی» و «محمدجلال عباسی شوازی» سعی دارد فاصله اجتماعی را در میان مهاجران افغانستانی در ایران، با رویکرد کیفی واکاوی کند؛ بنابراین، هدف مقاله پاسخ به این قبیل پرسشها است که مهاجران چه درک و تفسیری از فاصله اجتماعی و فرایندهای آن در تعامل با جامعه میزبان دارند؟ و اینکه چه سازوکارها و فرایندهایی در شکلگیری فاصله اجتماعی میان مهاجران و جامعۀ میزبان فعال است؟ در ادامه خلاصهای از این مقاله را میخوانیم؛
فاصله نهادی چیست؟
منظور از فاصلۀ نهادی این است که در سازمانها و نهادها از چه شیوه و قوانینی استفاده میشود که مشارکت و طرد مهاجران را در جامعه و بازار کار شکل میدهد زیرا بستر ملی (بهویژه نهادهای اجتماعی) کشوری که مهاجران به آنجا مهاجرت میکنند، نقش مهمی در فاصلهگذاری اجتماعی بین مهاجران و بومیان بازی میکند.
نهادها در دورههای مختلف زندگی، مانند مدرسه، آموزش حرفهای، انتقال از مدرسه به بازار کار و همچنین مقررات بازار کار، نتایج مسیر زندگی مهاجران را شکل میدهند، نتایج مهمی را ایجاد میکنند و در نهایت تأثیر مهمی بر روند ادغام مهاجران خواهد داشت.
مهاجران افغانستانی در مصاحبهها بیان میکردند که برای استفاده از خدمات اجتماعی (مانند امکانات ورزشی و تفریحی) باید کارت ملی (ایرانی) داشته باشند و استفاده از این خدمات برای شهروندان ایرانی مجاز است؛ بنابراین، برای رفتن به مکانهای تفریحی و زیارتی با محدودیت مواجهند
الف- فاصلۀ قانونی-اجتماعی: مهاجران در خلال مصاحبهها بیان میکردند که برای استفاده از خدمات اجتماعی (مانند امکانات ورزشی و تفریحی) باید کارت ملی (ایرانی) داشته باشند و استفاده از این خدمات برای شهروندان ایرانی مجاز است؛ بنابراین، برای رفتن به مکانهای تفریحی و زیارتی با محدودیت مواجهاند.
همچنین، برای مهاجرانی که کارت آمایش دارند، باید کارت آمایش را تحویل دهند تا بتوانند برگۀ تردد بگیرند. از محدویتهای دیگری که مهاجران بیان میکردند، گرفتن گواهینامه بود. حتی مهاجرانی هم که بهصورتی قانونی در کشور اقامت دارند، نمیتوانند گواهینامه داشته باشند.
زن، متأهل، ۳۶ سال، نسل دوم: «موقع بیرونرفتن، دخترم دوست داره دوچرخه داشته باشه. میگی دوچرخه را یک ساعت کرایه بدین. میگه کارت شناسایی بده یا ملی. موقعی که نداری دیگه پس میای اینور. دیگه بچه هم روحیهاش خراب میشه»
زن، مجرد، نسل دوم ۲۴ ساله: «دوست دارم شمال ایران را ببینم، جنوب را ببینم، ولی خوب نمیتونم چون شمال غیرقانونیه برای مهاجران. چون باید برگه تردد را بگیری که نمیدن. باید کارت آمایش را تحویل بدی و برگۀ تردد چند روزه بگیری»
مرد، نسل دوم، متأهل، ۳۸ سال: «پدرم موتورشو گرفتن و حالا که میدونی قیمت یک موتور فضاییه دیگه ۳۰ میلیون باید بدی تا بتونی موتور بخری. ماهی سه چهار میلیون درمیاره، چه جوری میتونه بره یه دونه موتور بخره؟ گواهینامه هم بهش نمیدن و موتور را هم بر این گرفتن گفتند که چرا بدون گواهینامه نشستی پشت موتور؟ شما دادید که ما بگیریم؟»
ب-فاصلۀ قانونی-شغلی: براساس روایت مصاحبهشوندگان، مهاجران میتوانند کارهای سخت و سنگین را انجام دهند. کارهایی را انجام میدهند که عملگی آن با مهاجران است ولی مهاجران خارج از شغلهایی که وزارت کار مشخص کرده است، در شغلهای خیاطی و کفشدوزی هم فعالیت دارند و بیان میکنند بسیاری از مهاجران بهصورت غیرقانونی کار میکنند.
مرد، نسل دوم، متأهل، ۳۶ ساله: «اول اینکه هر شغلی در ایران به اتباع داده نمیشه. توی شیرینیفروشیها توی اغذیهفروشیها توی رستورانها اینا نمیتونی بری کار بکنی. کارت آمایشمون یکسری شغل برای اتباع ذکر شده که میتونه بره اونها رو بگیره و همش کارهای سنگین هست؛ کار معدن هست؛ کار توی ضایعات است؛ توی کار ساختمانی که عملگیاش هست، نه اینکه استاد بنا بشه. فقط عملهگری رو بهش میدن»
طبق قوانین وزارت کار، پروانۀ کار مهاجران افغانستانی صرفاً در چهار گروه از مشاغل صادر میشود که شامل: کورهپزخانهها (آهکپزی و آجرپزی)، کارهای ساختمانی (مشاغل امور ساختمانی، مشاغل سنگبری و سنگتراشی، مشاغل راهسازی و معدن)، کارگاههای کشاورزی (مشاغل کشاورزی، دامداری، چرمسازی و سالامبورسازی) و دیگر گروههای شغلی مانند سوزاندن و امحا، زباله، بازیافت مواد شیمیایی و غیره است.
فاصله عاطفی چیست؟
منظور از فاصلۀ عاطفی این است که مهاجران از نظر اجتماعی احساس میکنند که به جامعۀ میزبان نزدیکند یا خیر. زمانی که مهاجران احساس کنند جامعۀ میزبان با آنها همدردی میکند، درک دوری اجتماعی کمتری دارند و زمانی که این احساس همدلی زیاد باشد، نزدیکی وجود دارد و فاصلۀ اجتماعی کمتری را درک و تجربه میکنند.
الف-احساس بیپناهی: مهاجران با توجه به محدودیتهای که برای آنها وجود دارد، بیان میکنند که برای مثال در رانندگی چون اجازۀ گرفتن گواهینامه را ندارند، اگر تصادف کنند و مقصر، طرف مقابل باشد، نمیتوانند چیزی بگویند و همیشه باید کوتاه بیایند و از جبران خسارت واردشده به خود صرفنظر کنند.
مرد، نسل اول، متأهل، مدت اقامت ۲۰ سال: «تصادف میشه مقصر طرفه ولی ما باید بریم کنار، چون ما افغانی هستیم. ما نمیتونیم هیچی بگیم چون آخرش ما را مقصر میکنند. اگر به افسر هم زنگ بزنی سر محدودیتی که برای ما گذاشتن ما مقصر هستیم. هر تصادفی باشه همیشه ما مقصر هستیم»
بنابراین زمانی که مهاجران فاصلۀ عاطفی را در برابر قانون درک و تجربه میکنند، بهدلیل فاصلهگذاری اجتماعی است که در سطح نهادی رخ داده است. وقتی فاصلۀ اجتماعی افزایش مییابد، روابط تمایل دارند محتوای عاطفی خود را از دست بدهند یا بدتر از آن، عواطف منفی بر رابطه غالب میشوند. میتوان گفت یک رابطۀ خطی بین فاصله و تأثیرپذیری وجود دارد.
ب-احساس دورشدن از جامعه: براساس روایتها، مهاجران تجربۀ نگاههای تمسخرآمیز و درک نگرشهای منفی از جامعۀ میزبان داشتهاند و همین باعث شده است که احساس غریببودن و دورشدن از جامعه را داشته باشند. مشارکتکنندگان بیان میکنند با وجود اینکه اقامت طولانیمدت در ایران را دارند، اما هنوز نگاهها و نگرشها نسبتبه مهاجران افغانستانی تغییر نکرده است و به آنها به چشم یک بیگانه نگریسته میشود. آنها بیان میکنند با توجه به اینکه قضاوتها معمولاً براساس چهره صورت میگیرد، از این رو، پشتونها و تاجیکها در ایران چتر حمایتی بیشتری دارند؛ چون چهرۀ آنها شبیه به ایرانیان است.
مرد، متأهل، نسل اول، مدت اقامت ۲۲ سال: «یک معلم داشتیم کلاس سوم، بچهها سر کلاس جوک تعریف میکردن، نوبت رسید به ما افغانیها. یادمه یکی دوستای من که افغانی بود مورد تمسخر معلم قرار گرفت. بعد بچهها ایرانی خندیدن و معلم هم ادامه داد و خندید و این خاطرهای که تو ذهن من موند»
ج-احساس دوربودن از شهروند ایرانی: منظور از این مقوله آن است که مهاجران با توجه به مشکلات و محدویتهایی که در جامعۀ میزبان با آن روبهرویند، دوست دارند که یک شهروند ایرانی باشند. مصاحبهشوندگان اشاره میکنند که در بعضی مواقع به یک شهروند ایرانی که با مشکلاتی چون نداشتن شناسنامه و کارت هویتی روبهرو نیست و در کشور خود شاد و خوشحال است، حسرت میخورند.
براساس روایتها، مهاجران افغانستانی تجربه نگاههای تمسخرآمیز و درک نگرشهای منفی از جامعه میزبان داشتهاند و همین باعث شده است که احساس غریببودن و دورشدن از جامعه را داشته باشند
مرد، نسل اول، متأهل، مدت اقامت ۲۰: «دوست داشتم ایرانی باشیم، بعضی مواقع حسرت خوردم. دو نفر را دیدم تو پارکها با هم خوشن و شادند و با هم میگن و میخندند. میگفتم ای کاش ما هم مثلاً ایرانی بودیم، مملکت مال خودمون بود ... بهتون بگم حس خوبی در مملکت غریب نداریم. اگه برید تو آمریکا حس خوبی ندارید. شما هرجا برید با دوستاتون بهتون خوش میگذره اما ما نه. احساس غربت و غریببودن را داریم»
مرد، نسل دوم، متأهل: «کاش من هم یک ایرانی بودم، راحت میتونستم یک شغل خوب برای خودم انتخاب کنم یا وام بگیرم برای ازدواجم، وام برای جهیزیه بگیرم، یا میتونستم بیمه باشم برای مریضی که مجبور نباشم کل هزینه رو خودم بدم. واقعاً دوست داشتم که من هم یک ایرانی باشم»
محدودشدن سقف آرزوهای یک مهاجر افغانستانی
منظور از این مقوله آن است که مهاجر تا کجا میتواند با توجه به محدویتهای ساختاری و نهادی که در جامعۀ میزبان وجود دارد، به خواستهها یا اهداف خود برسد. زمانی که مهاجران چندان نتوانند به اهداف خود برسند، احساس تبعیض را تجربه خواهند کرد که این خود به کاهش احساس تعلق ملی (به ایران) منجر خواهد شد.
الف-سختی در رسیدن به اهداف: براساس روایت مصاحبهشوندگان، مهاجران بهسختی به اهداف خود میرسند. چارچوبها و موانعی وجود دارد که مهاجر نمیتواند به رفاه برسد و تنها شغلهایی را میتواند انتخاب کند که در انتهای پایین نردبان شغلی قرار و مجوز کار دارد.
مرد، متأهل؛ نسل اول: مدت اقامت ۲۸ سال: «کلی تلاش میکنیم تا بچهها را برسونیم به دوازدهم اما وارد دانشگاه نمیتونن بشن. هدف اینه که بچهها به یک جایی برسن، مثل ما خاک نخورن، بدبختی نکشند، ولی از همین حالا پیشبینی میکنیم که نمیرسن»
مرد، نسل دوم، متأهل: «یکسری چارچوبها هست که نمیذاره تو از یکم اونورتر بری. یک سدی جلوی تو هست که نمیتونی به رفاه برسی، به اهدافت برسی. چون مهاجران شغلهای سخت رو بهشون میدن و شغلهایی که به هر حال بالاتر باشه این اجازه رو بهشون نمیدن. مجوز و مدرک نمیدهند که شغلهای به هر حال پردرآمدتری را داشته باشند»
ب-تنزل سقف آرزوهای مهاجر: زمانی که محدودیتها زیاد باشد، خواستهها و آرزوهای مهاجر کوچک خواهد شد و دستیافتن به چیزهای که برای بومیان راحت است، برای آنها به یک آرزو تبدیل میشود.
مرد، متأهل، نسل دوم: «آدمی که ۴۰ سال اینجا زندگی کرده، سوء پیشینه نداره و سالم هستش و تنها خواستهاش اینه که دست خانوادهاش را بگیره و ببره مشهد. ۱۲ ساله به دخترم قول دادم که مشهد میبرمش. چه کار کردین که سقف آرزوی مهاجر به این حد رسیده؟ این درد را باید کجا برد که بعد از ۳۸ سال اجازه ندهید که بری به مشهد؟»
ازدواج بینملیتی؛ تهدید یا فرصت؟
منظور از مقوله این است که مهاجران از یک طرف در بیم و دودلی از ازدواج با بومیاناند، فکر میکنند که پذیرش اجتماعی آنها در جامعۀ میزبان کم است و از طرف دیگر بهعنوان یک فرصت میبینند که بتوانند تابعیت ایرانی را بگیرند.
الف-بیم و دودلی ازدواج با ایرانی: مهاجران بیان میکنند با توجه به نگاههای قوممداری که در جامعه نسبتبه مهاجران وجود دارد و تجربه و درکی که از این تعصبات در جامعه داشتهاند، در تردید و ترساند که با یک فرد بومی ازدواج کنند.
زن، مجرد، نسل دوم، ۲۳ ساله: «(اگر با یک ایرانی ازدواج کنید چی؟) فکر کردم اصلاً به شخصه ترجیح میدم با یکی ازدواج کنم که دردهای من رو درک کرده، مشکلات من رو میدونه و چی بهم گذشته. با اون آدم زندگی کنم، شاید اون خودش نگاه نژادپرستی رو داشته و نگاه تبعیضآمیز داشته باشه، من نمیدونم ولی این ترس هر لحظه باید باهام باشه»
مرد، متأهل، نسل اول، مدت اقامت ۳۸ سال: «خودم در دانشگاه عاشق یک دختر ایرانی شدم، چند بار خواستم بهش نامه بدم و باهاش حرف بزنم؛ اما نتونستم و این خیلی بد بود. بعدها در اینستاگرام پیداش کردم و باهاش حرف زدم و گفتم بهش که اینطور بوده قضیه و من میخواستم به شما پیام بدم ولی میترسیدم. بعد گفت ای کاش میگفتی»
ب-ازدواج با ایرانی بهعنوان یک فرصت: منطور از مقولۀ ذکرشده این است که مهاجران از راه ازدواج با شهروندان ایرانی بتوانند تابعیت ایرانی را به دست آورند و بهعنوان یک راهکار یا فرصت به ازدواج نگاه کنند.
مرد، متأهل، نسل اول، مدت اقامت ۳۶ سال: «از این مسئله واقعاً داره سوءاستفاده میشه، مثلاً ازدواج با یک ایرانی را فرصت میدانند و میگویند که میتوانم تابعیت بگیرم و غیره. نسلهای جدید حالا خیلی میخوان برن به سمتش، در بین ایرانیها هم زیاد و این بهخاطر اینه که بینش تغییر کرده است»
مرد، متأهل، نسل دوم: «یکی از آرزوهام این بود که با ایرانیها ازدواج میکنم، ولی به آرزو نرسیدم. دوست داشتم که جاپای خودم را در این مملکت محکم کنم ولی دیگه نشد»
منظور از فاصلهگذاری رسانهای چیست؟
منظور از فاصلهگذاری رسانهای این است که رسانهها خیلی کم، ارزشها و فرهنگ کشورهای دیگر را نشان میدهند و بیشتر تصویری از جنگ و ناامنی را از کشورهای دیگر نشان میدهند. این امر باعث میشود رفتار جامعۀ میزبان نسبتبه مهاجران با تعصب و کلیشههای منفی همراه باشد.
الف-کمتر نشان دادن ارزشها و فرهنگ مبدأ: رسانه از مهاجران بهعنوان مهمان یاد میکند.
مرد، نسل دوم، متأهل، ۳۸ ساله: «باید نظرشونو نسبتبه این مسائل عوض کنند. زندگی ما را ببینند و نظافت ما را ببینند و محبت یا احترامی را که به آنها میگذاریم را ببینند»
ب- بازنمایی غیرواقعی رسانه: مهاجران بیان میکنند که در تلویزیون خیلی کم از مشکلات مهاجران گفته میشود و فقط ارزشها و هنجارهای خاصی نمایش داده میشود.
مرد، متأهل، نسل اول: «پیش فرض همۀ ایرانیها این است که هیچ دادگاه و پاسگاهی از مهاجران حمایت نمیکند و ما میتونیم زور بگیم. این خودش زمینه را فراهم میکند که به شما زور بگن»
ترجیح تعاملات درونشبکهای چگونه است؟
منظور از ترجیح تعاملات درونشبکهای این است که مهاجران بیشتر تمایل به ارتباط صمیمی و دوستانه با هموطنان خود و مشارکت کمتری را در مراسمهای ایرانیان دارند.
الف-شبکۀ دوستی صمیمی با هموطنان: براساس روایتها، مهاجران هم دوستان ایرانی دارند هم دوستان افغانستانی اما میزان ارتباط و صمیمیت با آنها فرق میکند. دوستان ایرانی بیشتر دوستان کاریاند، ولی با دوستان افغانستانی ارتباطات خانوادگی دارند و صمیمیت بیشتری بین خود مهاجران وجود دارد.
مرد، نسل اول، متأهل، ۴۲ ساله. مدت اقامت ۲۸ سال: «با دوستان افغانی ارتباط خانوادگی داریم، رفت و آمد داریم، شبنشینی داریم؛ اما با برادارن ایرانی فرق میکنه یا در رستوران قراری میذاریم یا در خوابگاه غذایی میخوریم و تموم»
مرد، نسل دوم، متأهل، ۳۸ ساله: «بیشترین دوستای من الان افغانستانی هستن با توجه به شغلی که داریم، بیشتر افرادی که در ارتباط با مهاجران افغانستان هستن؛ چون ما زیاد وارد بازارکار نیستیم»
ب-حضور کم در مراسم و جشنها: با توجه به نقلقولها، مهاجران مراسمهای تاسوعا و عاشورا را بهصورت جداگانه برگزار و کمتر بهصورت مشترک با ایرانیان این مراسمها را برگزار میکنند.
مرد، نسل اول، متأهل، ۳۲ ساله: «مراسمهای خودمون را جدا برگزار میکنیم، یک جایی را میگیریم، یک داربستی را میگیریم و داربست میزنیم. اجازۀ کلانتری و شورای محل را داریم. مراسمهای مثلاً ماه محرم و روضه را جدا برگزار میکنیم یا مثلاً اربعین جداییم. کلاً مراسمها جدا هستند، ولی هیچ محدودیتی نداره به مراسم همدیگر بریم. حتی مداح ایرانی اومده برای ما روضه خونده. مثلاً دو سال مداح ما ایرانی بود سخنران ما افغانی بود»
تعلق مهاجران افغانستانی تا چه اندازه است؟
مقولۀ پروبلماتیک تعلق، به موضوع تعلقِ مهاجران با توجه به مرزبندیهای قانونی و اجتماعی میپردازد که به وجود آمده است. در بین مهاجران نسل اول و دوم مسئلهمندی تعلق متفاوت است. مهاجران نسل اول، عدمتعلق را دارند و مهاجران نسل دوم با پارادوکس تعلق مواجهاند.
مهاجران افغانستانی بیان میکنند با توجه به نگاههای قوممداری که در جامعه نسبتبه مهاجران وجود دارد و تجربه و درکی که از این تعصبات در جامعه داشتهاند، در تردید و ترساند که با یک فرد بومی ازدواج کنند
الف-پارادوکس تعلق (نسل دوم): مهاجران نسل دوم در یک پارادوکس و بینابینی در احساس تعلق به جامعۀ میزبان قرار گرفتهاند. آنها بیان میکنند از یک طرف اینجا به دنیا آمدهاند، بزرگ شدهاند، آموزش دیدهاند و اینجا را خانۀ خود میبینند. از طرف دیگر، با توجه به چالشهای قانونی و اجتماعی که با آن روبهرویند، اینجا را مکان دائمی برای خود نمیبینند و به مهاجرت دوباره فکر میکنند.
زن نسل دوم، متأهل ۳۴ ساله: «من برای همیشه نه. مکانی دائمی برای خود نمیببینم ولی من روزی که از هرات اومدیم مشهد، احساس کردم وطنم هست. بهخاطر اینکه ما ۳۶ سال اینجا بزرگ شدیم. تعلق خاطر خاصی حس کردم. احساس کردم اومدم خونۀ خودم. احساس کردم اونجا یعنی کشور خودم جای موقتی برای گذرون روزگارم بود».
مرد نسل دوم، متأهل ۴۰ ساله: «وصیت کردم زمانی که مُردم، من رو در افغانستان به خاک بسپارید. گفتم حالا درسته که ما اینجا به دنیا اومدیم، ولی اجدادمون اونجاست و دوست دارم برگردم».
ب-عدم تعلق (نسل اول) : مهاجران نسل اول در روایتهایی که بیان میکردند، احساس مهمانبودن را در ایران دارند و منتظرند که دوباره به کشور مبدأ برگردند.
مرد، ۴۵ ساله، متأهل، مدت اقامت ۴ سال: «ایران برای افغانها بهترین کشور است. ایران بهشته برا مردمش و افغانستان خاک بر سر هیچی نیست. ایران در کل خوب است در صورتی که اقامت دائمی بده. در ایران مالک هیچی نیستی. ایران برای افغانها دائم نمیمونه و وقتی خانهمون درست شد، ما مهمان هستیم و بر میگردیم».
زن، نسل اول، ۴۸ ساله، مدت اقامت ۲۵ ساله: «پسرم تو الومینیومسازی کار میکنه. از سر کار که برمیگرده پاهاش رو میذاره روی دیوار میگه مامان خیلی خستهام. بهش میگم چکار کنیم کشور خودشونه، ما اینجا مهمون هستیم».
جمعبندی: مهاجران افغانستانی در ایران با مرزبندی دوسویه مواجهند
با مرور، ترکیب و پالایش مقولههای اصلی میتوان «مرزبندی دوسویه» را مقولۀ نهایی و مفهوم یکپارچهکنندۀ مقولههای برساختۀ این پژوهش در نظر گرفت. به این معنی که مهاجران افغانستانی در ایران با مرزبندیهایی مواجه هستند که با توجه به محدودیتهایی که در سه سطح ساختاری، نهادی و نمادین فراروی آنها وجود دارد، شکل گرفته است. این محدودیتها برای مهاجران نسل دوم و سوم هم وجود دارد و آنها هم نمیتوانند به اهداف خود برسند و بنابراین، با مرزبندی دوسویه یا چرخهای از مرزبندیها مواجهاند.
فاصلهگذاری اجتماعی ایجادشده، در سه سطح نهادی، ساختاری و نمادین ازطریق موانع قانونی (فاصلۀ نهادی) و فاصلهگذاری رسانهای (نمادین) رخ داده است. این محدودیتها یا مرزبندیها بر فاصلۀ عاطفی (احساس بیپناهی در برابر قانون، دورشدن از جامعه و احساس فاصله از شهروند ایرانی) و محدودشدن سقف آرزوها (سختی در رسیدن به اهداف و تنزل سقف آرزوهای مهاجر) تأثیر گذاشته است و بهدنبال آن بر ترجیح تعاملات درون شبکهای و ازدواج بهعنوان یک تهدید و فرصت تأثیر نهاده است. پیامد حاصل از این فرآیند فاصلهگذاری، پروبلماتیک تعلق در بین مهاجران نسل اول و دوم است. جامعۀ میزبان این محدودیتها را برای حفظ نظم انجام میدهد.
پینوشت
[۱] لیلا زندیناوگران، «درک مهاجران از فاصلۀ اجتماعی با ایرانیان: پژوهش کیفی در بین مهاجران افغانستانی»، پژوهشهای راهبردی مسائل اجتماعی ایران، ۱۴۰۱، دوره ۱۱، شماره ۴