تهران- ایرنا- خواهر یکی از شهدای مدافع حرم می‌گوید: علیرضا به بهانه کلاس‌های قرآن از پدرم رضایت گرفت، روزی که داشت به سوریه می‌رفت ما باور نمی‌کردیم دارد از پیش ما می‌رود و اصلا نمی‌دانستیم او برای مبارزه با نیروهای داعش به آنجا رفته، تصور می‌کردیم برادرم برای دوره‌‎های آموزش قرآن به این سفر رفته است.

شهید سید علیرضا موسوی ۱۶ آبان سال ۱۳۷۴ در شهرستان پاکدشت از توابع استان تهران دیده به جهان گشود، طوبا موسوی درباره برادرش نقل می‌کند: علیرضا از زمان کودکی در کلاس‌های قرآن شرکت می‌کرد و در این زمینه جایزهای زیادی دریافت کرده بود.

او بسیار شوخ طبع، مهربان و خانواده دوست بود، تا سوم راهنمایی به تحصیل پرداخت و به جز کلاس قرآن بقیه وقت خود را با خانواده سپری می کرد و با مادرم بسیار صمیمی بود.

ما سه برادر و هفت خواهر بودیم، علیرضا رابطه دوستانه‌ای با ما داشت. وقتی از سوریه با ما تماس گرفت تازه متوجه شدیم او برای پیکار با نیروهای داعش به آنجا رفته است، با خود می‌گفتیم هر کس به سوریه رفته بعد از سه ماه بازگشتهاست پس او را به زودی می‌بینیم اما او در اولین سفرش به حلب به شهادت رسید.

علیرضا آخرین بار روز مادر تماس گرفت؛ با مادرم صحبت کرد و گفت که نمی توانم از سوریه بازگردم. نیروهای داعش حتی به بچه ها هم رحم نمی‌کنند. او از سوی لشگر فاطمیون به عنوان تک تیرانداز به سوریه رفت و ۳۱ خرداد سال ۱۳۹۴ یعنی سه ماه بعد از اولین حضورش در حلب به شهادت رسید.

ما هرگز نفهمیدیم او با چه افرادی و از سوی کجا به سوریه رفته است و به او چه گذشته است. از هرکسی درباره علیرضا سوال پرسیدیم جواب های مختلفی به ما دادند.

از سوی سپاه پاسداران به ما گفتند او زخمی شده و در بیمارستان است. وقتی از پدر و مادرم آزمایش دی ان ای گرفته شد متوجه شدیم فردی که در بیمارستان است؛ علیرضا نیست و به ما اشتباه خبر داده اند، پیکر او چون در منطقه محاصره دشمن باقیمانده بود پس از حدود سه سال توانستند او را به وطن بازگردانند و در آرامستان روستای ده امام پاکدشت آرام گرفت.

یادآوری خاطرات برایمان دردناک است

عزیزترین فرد زندگی ما به شهادت رسید و به ما بسیار سخت گذشت؛ حس و حال ما قابل توصیف نیست. زمان زیادی گذشت تا توانستیم با این داغ کنار بیاییم. یادآوری و گفتن خاطرات مشترکمان با علیرضا برایمان دردناک است.

عطیه موسوی مادر این شهید مدافع حرم نیز گفت: او پسر سربه راه، علاقه مند به قرآن و نمازخوان بود. علیرضا پسر خوبی بود و مرا بسیار دوست داشت و رابطه صمیمی با یکدیگر داشتیم.