همدان - ایرنا- شهید حاج رضا رحمتی زاده سردار شهیدی از عشایر همدان و دامنه های کوه الوند بود که مسوولیت معاونت طرح و برنامه تیپ ۲ نبی اکرم (ص) را در دوران دفاع مقدس برعهده داشت، از سال ۶۰ عمر خود را در جبهه ها گذراند و چندین بار مجروح و جانباز شده بود، اما بازهم راهی جبهه می شد و همیشه می گفت: زمان جنگ نباید در خانه ماند.

به گزارش ایرنا، این روزها با برگزاری کنگره ملی هشت هزار شهید همدان، دیار هگمتانه عطر و بوی دیگری پیدا کرده و شور و حال خاصی برای فضای این خطه از ایران زمین حکم فرما شده است.

گرامیداشت شهدا اگرچه محدود به زمان و مکان خاصی نیست اما برگزاری کنگره ملی هشت هزار شهید همدان که هر ۱۰ سال یکبار برگزار می شود، شهدای والا مقام و عظیم الشان همدان را در کانون توجهات قرار داده است.

یکی از نکات خاص و برجسته هشت سال دفاع مقدس را باید حضور رزمندگان و شهدا از اقشار و گروه های مختلف مردم دانست، هیچ قشری نیست که در راه حفظ این آب و خاک شهیدی تقدیم نکرده باشد، آری این گونه بود که با این انسجام و وحدت ملتی با دست خالی اما با سلاح ایمان و اراده در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح به پیروزی رسید.

در ادامه به بهانه کنگره هشت هزار شهید همدان و در گفت و گو با علیرضا رحمتی زاده برادر شهید رضا رحمتی زاده با این شهید برجسته قشر عشایر آشنا می شوید.

حاج رضا مردی از دامنه کوه الوند و منطقه عشایری آرتیمان تویسرکان بود که سالها جبهه های جنگ را از کردستان تا شلمچه درنوردیده بود تا نسبت به انقلاب اسلامی، کشور و دفاع از مردمش ادای دین کند، این رزمنده شجاع و دلیر اسلام سرانجام در شانزدهم مرداد ۱۳۶۶ در قلعه دیزه سردشت بر اثر اصابت ترکش گلوله تانک بر سرش به درجه رفیع شهادت نائل و مفتخر شد.

ایرنا: مختصری درباره خصوصیات شخصیتی و رفتاری دوران کودکی برادر شهیدتان توضیح دهید؟

چون عشایر بودیم از حداقل امکانات برای تحصیل برخوردار بودیم شهید درس ابتدایی را در روستای آرتیمان تویسرکان و کنگاور خواندند و راهنمایی را بصورت متفرقه هنگامی که در سپاه بودند خواندند . اوقات فراغت را در نماز جمعه ، رسیدگی به خانواده و حضور در مراسم مذهبی می گذراند .

رضا از کودکی فردی با هوش و پرجنب و جوش بود، از همان دوره نونهالی به انجام واجبات مقید بود. یادم می آید روزی در ماه مبارک رمضان یک نفر از آشنایان به او که ۶ یا ۷ سال بیشتر نداشت خوراکی تعارف کرد و او گفت من روزه ام، فردایش آن شخص گفت بچه فلانی من را ادب کرد و با این حرکت موجب شده بود تا او نیز روزه بگیرد.

ایرنا: شهید معمولاً اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند؟

ما عشایر بودیم و شغل مان دامداری بود، اما کمی بعدتر و در ابتدای جوانی با فروش دام ها به شهر مهاجرت کردیم و با راه اندازی یک مغازه همراه با شهید به کسب و کار روی آوردیم.

یکی از روزها برادرم کلید مغازه را به همسرم داده بود و گفته بود به علیرضا بگویید تا فردا مغازه را باز کند، آن روز تا دیروقت منتظرش ماندم اما خبری از او نشد و بعد که پرس و جو کردم دیدم عازم جبهه شده است، چند روز بعد از جبهه برگشت و گفت برادر مغازه را جمع کن الان اشکال دارد، گفتم همه پیامبران می گویند کاسبی حلال است، گفت: الان جنگ است، انقلاب و کشور به نیرو نیاز دارد، الان موقعیت فرق می کند، خلاصه من را متقاعد کرد و با هم وارد بسیج و سپاه شدیم، شهید برادر کوچکم بود اما همیشه صحبت های دلنشینی داشت و به حرفش گوش می کردم.

ایرنا: قبل از انقلاب شهید چه فعالیت هایی داشت ؟

برادرم از دوستداران امام خمینی(ره) بود و در فعالیت های علیه رژیم ستم شاهی فعال بود و چندبار تا مرز دستگیری هم پیش رفت، برایم تعریف کرد یک روز در راهپیمایی علیه شاه در تهران مامورین به ما حمله کردند من رفتم داخل یک مغازه اتو شویی و بصورت خونسرد پشت دستگاه ایستادم و مشغول بکار شدم و مامورین وقتی وارد مغازه شدند و مرا در حین کار دیدند نگاهی کردند و رفتند.

ایرنا: شهید پس از انقلاب چه فعالیت هایی داشت؟

دوران بنی صدر و لیبرالها بود و زمانی بود قبل از این که مشخص شود این ها خائن هستند یک روز عکس بنی صدر را آورد و انداخت توی خیابان در جلوی مغازه ای که قبلاً زده بودیم . بینش و آگاهی سیاسی عجیبی داشت یا مثلا به افرادی که برای زیارت خانه خدا به مکه می رفتند توصیه می کرد ارز را از کشور بیرون نبرید چرا که کشور و انقلاب به آن نیاز دارد، حتی به پدرمان سفارش کرد ارز را به خارج از کشور نبرید . به یکی از بستگان نیز گفته بود نبر اما او گوش به حرف حاجی نداده بود بعد از اینکه ایشان از حج برگشت پا توی خانه آن فرد نگذاشت . می گفت، چون به او سفارش کرده بودم.

ایرنا: از وضعیت حضور شهید در جبهه بگویید.

در جنگ فردی جدی بود نظرش این بود که باید تا آخرین قطره خون بایستیم تا پیروز شویم . باید با دشمن جنگید تا به پیروزی رسید . محرک اصلی او برای رفتن به جبهه لقمه حلالی بود که در یک خانواده مذهبی خورده بود و در این فضا بزرگ شده بود .

ایشان ازسال ۶۰ اکثر عمر خود را در جبهه بود . در پشت جبهه کمتر دیده می شد و اگر هم می آمد در مراسم دعای کمیل ،ندبه و زیارت عاشورا شرکت می کرد، کمتر به مرخصی می آمد . اولویت اول را جبهه و جنگ می دانست . چون من بیشتر سمت کردستان به جبهه می رفتم کمتر ایشان را زیارت می کردم . علاقه ای به نوشتن نامه نداشت، اکثراً خبر سلامتی خود را با تلفن خبر می داد.

برادرم اگر از افراد کوچکترین اشتباهی می دید امر به معروف و نهی از منکر را با برخورد شایسته ای انجام می داد، همین موضوع او را در جنگ شناسانده بود.

از اوایل جنگ چندین بار در جبهه مجروح شد . آنچنان فعال بود که حتی مناطقی که به او ماموریت جنگی محول نمی شد حضور می یافت و بازدید و کسب تجربه می کرد.

برای مثال در عملیات والفجر ۴ در پنجوین مریوان با سه نفر از فرماندهان در آنجا حضور یافتند . همیشه خواسته خودش را اینطور بیان می کرد : دو خواسته از خدا دارم ، یکی زیارت مکه بود که مشرف شدم و دومی را هم که زیارت مشهد مقدس است خدا نصیبم می کند.البته سومی را برزبان نمی آورد.اما ما می دانستیم که سومی شهادت است خانواده ما از ابتدا پیرو خط امام (ره) بود . در وصیت نامه اش توصیه کرده اند که پیرو خط امام باشید . پیرو خط ولایت و روحانیت باشید مبادا یکبار کوتاهی کنید که اسلام تضعیف شود . ما همه گوش به فرمان حضرت امام هستیم . بیشتر کتابهای حضرت امام (ره) ، کتابهای شهید مطهری و کتاب هایی که خط تقوا و ایمان و اخلاق در جبهه را متذکر می شد مطالعه می کرد.

همیشه می گفت راه شهدا را باید ادامه داد در مراسمات شهدا شرکت کنید: جای شهدا را خالی نکنید، در وصیت نامه اش گفته اند سلاح مرا بردارید و آنرا زمین نگذارید . در مراسم شهدا شخصاً شرکت می کرد و گاهی هم با دوستان از سپاه حضور می یافت .

تاکید داشت احترام به شهدا را نگه دارید زیرا ما در برابر تک تک شهدا مسئول هستیم.

ایرنا: شناختی از همرزمان شهید دارید؟

محمد نظر رحمتی ( عمو و همرزم و پدر خانم شهید ) ، حاج محمد طالبی ،سردار شاه ویسی جانشین فرماندهی لشکر چهار بعثت ،شهید کلهر ( فرمانده لشکر )، شهید بروجردی، شهید محمود کاوه ، شهید اجاقی ( فرمانده حنین ) ، شهید جهانشاه رسولی، دکتر مرادی ( استاندار سابق همدان ) ،برادر ناصح ( فرمانده تیپ در دوران دفاع مقدس از جمله همرزمان شهید بودند.

ایرنا: از خاطرات جبهه با برادر شهیدتان بگویید.

یادم هست در سال ۶۴در جزیره مجنون بیش از سه ماه بود مرخصی نیامده بود . در جزیره مجنون عده ای از رزمندگان به همراه ۵ یا ۶ نفر از معاونین و فرماندهان گردان با یک دستگاه جیپ به خط مقدم رفته بودند وقتی نزدیک خط می شوند می بینند حاج رضا بسیار بسیار نزدیک خط مقدم عبور می کنند . می پرسند حاجی ما را می خواهید تحویل عراقیها بدهید ؟ او گفته بود نترسید، بعداً این فرماندهان گردان متوجه می شوند که حاج رضا می خواسته آنها را امتحان کند که اگر فردا مسئول گردان شدند آیا شهامت و توانایی دارند در مراکز خطر فرماندهی کنند یا خیر، حاج رضا در کردستان و شلمچه مجروح شد . مدتی در بیمارستان تخت طاووس تهران بستری بود.

ایرنا: آخرین بار که شهید را دیدید کی بود و چگونه به شهادت رسید؟

آخرین باری که ایشان را دیدم قبل از عملیات نصر هفت بود که تیپ در کرمانشاه مستقر بود.

سمت او جانشین طرح و عملیات تیپ بود،او اعتقاد داشت نباید همه فامیل از قبیل پسر عموها و برادر ها در یک گردان جمع شویم باید پراکنده و هر کدام در گردان خاصی باشیم. سردار رضی زاده دستور داده بودند همه ما(خانواده) در عملیات شرکت نکنیم نکند بیشتر خانواده رحمتی زاده شهید شود و بعدا گفتند سری به خانه بزنید،گفتم الان موقع عملیات است موقع خانه که نیست اما او اصرار کرد و بعد متوجه شدیم حاجی شهید شده است .

برادرم مرداد ماه سال ۱۳۶۶ در جبهه غرب و در منطقه سردشت بر اثر اصابت ترکش تانک به سر به فیض شهادت رسید.