«چطور هواپیماهای ما با مسافران خود ما ربوده شدند و به نمادهای اقتدار تجاری-مالی (برجهای دوقلو) و دفاعی (پنتاگون) کوبیده شدند؟»، «چطور آمریکایی که در دو جنگ جهانی از شلیک حتی یک خمپاره به خاکش جان سالم به در برده بود، اینچنین توسط چند جوان عرب سلاخی شد؟».
در روزهای نخست پس از سقوط بزرگ در منهتن هیچ پاسخی به این پرسشهای دیوانهوار وجود نداشت، در نتیجه، تنها امکانی که حاکمیت آمریکا برای ممانعت از فروپاشی نظم اجتماعی ناشی از این وضعیت سرسامآور میدید، بسیج صدها هزار نفر از نیروهای نظامیاش، قراردادن دهها کشور در کنارش و یورش همهجانبه به دو کشور در آنسوی دنیا بود. ارتش ایالات متحده با موفقیت توانست حاکمیت سیاسی و ارتش مستقر در افغانستان و عراق را از بین ببرد، مجلس مؤسسان تأسیس کند، همچون عصر کلاسیک استعمار حاکم نظامی تعیین کند و نهایتا قانون اساسی جدید برای کشورهای تحت اشغال بنویسد. از نظر سیاستگذاران آمریکایی این نمایش قدرت ویرانگر و استفاده مهیب حاکمیت ایالات متحده از مفهوم زور بهمنظور از معنا تهیکردن قوانین و قواعد بینالمللی یگانه پاسخی بود که با وضعیت «ابزورد» که اسامه بنلادن – رهبر القاعده- در برابر جامعه آمریکا و مفهوم «اقتدار» قرار داده بود، همخوانی داشت. درواقع ارتش جورج بوش با ظرفیتی عظیم از نیروی انسانی، منابع مالی حیرتآور و یک نوع همبستگی ملی (که امروز قطعا دیگر وجود ندارد) در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ از طریق بهکارگیری زور در قلمرویی آخرالزمانی – سفر به آن سوی جهان، اشغال و وضع قانون اساسی جدید- به وضعیت خوابزده یازدهم سپتامبر پاسخ داد.
هفتم اکتبر: چیزی فراتر از پوچی
ارتش اسرائیل دستکم تا عصر روز یکشنبه مشغول نبرد با فلسطینیها برای بازپسگیری کنترل شهرکها و ایستگاههای پلیس بوده است، تا آن زمان ۷۰۰ اسرائیلی کشته شدهاند (حدود یکچهارم تلفات یازدهم سپتامبر؛ آمریکا در آن زمان ۵۰ برابر اسرائیل جمعیت داشت!) و تصاویری که در فیسبوک، توییتر، اینستاگرام و تلگرام میچرخید، بزرگراهها و خیابانهای خلوتی را به تصویر میکشید که در کف آن اجساد کنار هم دراز کشیدهاند، برخی غرق در خون خود و برخی دیگر غرق در خون خود و خون جسد کناری، فضای وهمانگیز و آخرالزمانی، هنگامی شکل جدیدی به خود گرفت که عصر و شامگاه شنبه موتورها، وانتها و کامیونهایی دیده شد که تعداد قابلتوجهی اسیر را از اسرائیل به فلسطین منتقل میکرد. اسرائیل بهطور پیشرونده از سال ۱۹۴۸ بخش مهمی از قرارداد اجتماعی و اقتدار حاکمیت سیاسی ناشی از آن را در نفوذناپذیربودن خاک خود تعریف کرده بود. این تعریف به هر معنایی دچار فروپاشی شده است و اگر واژهای فراتر از فروپاشی وجود دارد، باید آن را به کار گرفت. قرارداد اجتماعی اسرائیل و در امتداد آن قلمروی سیاسی آن در یک معناباختگی رادیکال قرار گرفته است. رخداد شنبه (هفتم اکتبر) در اسرائیل با یازدهم سپتامبر مقایسه شده است. مقایسه درستی است چون همه احساس میکنند دارند خواب میبینند (چه رؤیا و چه کابوس)، پس سوررئالیسم رخ داده، اما پاسخ اسرائیل به آن هم سوررئال خواهد بود؟ این همانجایی است که راه یازدهم سپتامبر اسرائیل از یازدهم سپتامبر آمریکا جدا خواهد شد.
آمریکای ۲۰۰۱ در برابر اسرائیل ۲۰۲۳
هم آمریکای ۲۰۰۱ و هم جهان ۲۰۰۱ تفاوتهای قدرتمندی با اسرائیل ۲۰۲۳ و جهان ۲۰۲۳ دارد. آمریکا پس از رکود سال ۱۹۹۱ در دوره جورج.اچ.بوش تا سال ۲۰۰۰ یک دهه اعجابآور از رونق اقتصادی را تجربه کرده بود. تولید ناخالص ملی از ۵.۵ تریلیون دلار در سال ۱۹۹۰ به ۹.۸ تریلیون دلار در سال ۲۰۰۰ رسیده بود. از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۰ ایالات متحده چهار سال متمادی رشد اقتصادی بالای چهار درصد را تجربه کرد. شاخص داوجونز از ۲۵۰۰ در سال ۱۹۹۲ به ۱۰ هزار در سال ۲۰۰۰ رسیده بود. نظم لیبرالی با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی توانسته بود رونق بیسابقه اقتصادی به وجود بیاورد. میراثی که میشد به خاطرش «جنگ صلیبی» به راه انداخت. در سطح حاکمیتی گرچه انتخابات سال ۲۰۰۰ مناقشهبرانگیز بود اما حزب جمهوریخواه و حزب دموکرات در یک همبستگی قدرتمند قرار داشتند. رونق اقتصاد دهه ۱۹۹۰ تمام جهان غرب را درنوردیده بود: عصر طلایی دوم. جهان رهبری ایالات متحده را تحسین میکرد.
زیرلایههای نئولیبرالیسم و فقر ناشی از مازاد ثروت و همچنین اوضاع هولناک مردم عراق به دلیل وضعیت نفت در برابر غذا هنوز چندان به چشم نمیآمد، یازدهم سپتامبر زمانی رخ داد که فقط هشت ماه از روی کار آمدن بوش میگذشت، همه آمریکا را آمریکای کلینتون میدانستند، آمریکایی که کوشیده بود با ایران – دشمن درجهیک خود- رابطهای عادی بسازد، صلح اسلو را رقم زده و کوزوو را از چنگ یوگسلاوی نجات داده بود. روسیه و چین روابط عالی با آمریکا برقرار کرده بودند و اروپای پساجنگ سرد با اشتیاق دکترین مالی و نظامی ایالات متحده را در آغوش گرفته بود. چپ رادیکال – چه دموکرات و چه غیر آن - چه در آمریکا و چه در اروپا در ناامیدترین حالت خود قرار داشت و به سنگرهای زیرزمینی و نظری خود بازگشته بود. آمریکا در سال ۲۰۰۱ کشوری بود که مورد تحسین خیلی از جوامع قرار داشت، قدرت نرم آن در اوج بود و از نظر اقتصادی حکمرانی خارقالعادهای را چه در سطح ملی و چه در سطح بینالمللی تجربه کرده بود. بر اساس نظرسنجی گالوب در سال ۲۰۰۰، محبوبیت آمریکا در جهان ۷۰ درصد بود (بالاترین میزان در طول تاریخ)، در سال ۲۰۰۷ این عدد به ۳۰ درصد رسید و امروز ۳۷ درصد است. بنابراین زمانی که حملات تروریستی یازدهم سپتامبر و کشتار آمریکاییها رخ داد این پرسش جهان را درنوردید: «به کدامین گناه؟».
در برابر فاشیسم
این پرسش تعیینکننده مطلقا درباره اسرائیل وجود ندارد. هنوز چند ساعت از حملات ویرانکننده نگذشته بود که اینجا و آنجا – از جمله در نشریات خود اسرائیل – گزارهها و تحلیلهایی منتشر شد که میگفتند «معلوم بود کار به اینجا میرسد». همان روز شنبه مارتین ایندیک، سفیر سابق آمریکا در اسرائیل، در مصاحبه با فارنافرز تأکید کرد دولت دست راستی و افراطی نتانیاهو را باید به خاطر وضع موجود ملامت کرد. تصورها بر این است که نتانیاهو تقریبا هر کاری از دستش برمیآمد، انجام داد تا آخرالزمان هفتم اکتبر رقم بخورد. در یک دهه اخیر نهتنها هیچ مذاکره صلحی با فلسطینیها در غزه و کرانه باختری انجام نداد؛ بلکه بیتالمقدس را به شهری بدل کرد که حتی برای اعراب اسرائیلی نیز جای امنی برای زیستن نبود.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر فعلی، از سال ۲۰۱۹ با وجود اتهامات مالی و فساد از هر شیوهای برای ماندن در قدرت استفاده کرد، دیکتاتورمآبی که به برگزاری پنج انتخابات در مدت سه سال – ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲- منجر شد. نتیجه این انتخابات از بین رفتن مشروعیت دولتها و همزمان افزایش خشونتها در درون اسرائیل و همچنین علیه فلسطینیها و اعراب بوده است. از دسامبر ۲۰۲۲ که نتانیاهو مجددا به قدرت رسید، اسرائیل به طور مداوم درگیر تظاهرات عظیم معترضان به اصلاحات او علیه دموکراسی بوده است و کابینه او در داخل اسرائیل بارها «فاشیستی» توصیف شده است، در خارج از اسرائیل جای خود. در شش ماه نخست سال ۲۰۲۳ نتانیاهو ۱۳ هزار خانه در شهرکهای غیرقانونی ساخته است، تقریبا سه برابر کل خانههایی که در کل سال ۲۰۲۲ از طرف دولت ائتلافی قبلی بنا شده بود. زمانی که ایتامار بن گویر، وزیر امنیت ملی اسرائیل، مردادماه وارد مسجدالاقصی شد، آمریکا اقدام او را بهشدت تحریککننده توصیف کرد؛ وقتی ماه گذشته گفت: «حق من، همسرم و فرزندانم برای پرسهزدن در جادههای یهودیه و سامره مهمتر از حق اعراب است». وزارت خارجه آمریکا اظهارات او را «نژادپرستانه» توصیف کرد.
کرانه باختری رود اردن در تورات «یهودیه و سامره» خوانده میشود. بن گویر خطاب به محمد مقادلی، روزنامهنگار عرب اسرائیلی که آنجا بود، گفت: «محمد متأسفم این را میگویم؛ اما این واقعیت است که حق من برای حیات بر حق آنان برای رفتوآمد مقدم است». کارین الحرار، نماینده پارلمان اسرائیل از حزب مخالف یش آتید، فرصت را مغتنم شمرد تا توصیفی از کلیت دولت جدید نتانیاهو عرضه کند. او گفت این وزیر کابینه «نماینده واقعی نژادپرستترین، آخرالزمانیترین و کاهانیستترین دولتی است که ما تاکنون داشتهایم». اواسط پاییز سال گذشته حتی زمانی که هنوز دولت افراطی نتانیاهو بر سر کار نیامده بود، سازمان ملل در گزارشی تأکید کرد منازعه اسرائیل و فلسطین دوباره در حال رسیدن به «نقطه جوش» است.
هیچ گزینه آخرالزمانی وجود ندارد
گسست دولت و جامعه اسرائیل و همزمان ازخودبیگانگی شدید مردم اسرائیل در یک دهه اخیر به وضعیت بحرانی رسیده و بسیار عمیقتر از آن است که هفتم اکتبر بتواند آن همبستگی را رقم بزند که آمریکا ۲۲ سال قبل با یازدهم سپتامبر تجربه کرد. حاکمیت اسرائیل هیچ گزینه واقعی و عملیای پیشرو ندارد که بتواند به لحاظ روانی جامعهاش را مجاب کند یک ابرقدرت حقیقی است. ترور رهبران ارشد حماس و راهاندازی عملیات ترور در دیگر کشورها ازجمله گزینههای اسرائیل است؛ اما بههیچروی نمیتواند حیثیت ازدسترفته را بازگرداند. دستوپای اسرائیل برای هر واکنش قدرتمندانهای که بتواند آن را از شنبه سورئال بیدار کند، بسته است. اسرائیل سه گزینه در پیش دارد تا بتواند واکنش آخرالزمانی به طوفانالاقصی داشته باشد:
۱. استفاده از سلاح هستهای به شکل محدود
۲. نه اشغال، بلکه ضمیمهسازی رسمی بخشهای جدیدی از فلسطین، لبنان یا سوریه
۳. حمله هوایی به بیرون از منطقه درگیری
دست اسرائیل برای انجام تمام این سه راه بسته است. جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا، بههیچروی تحمل هیچیک از اینها را نخواهد داشت. کنایهآمیز است که برجستهترین موضع آمریکا تا اینجا این بوده است که ایران هیچ نقشی در عملیات حماس علیه اسرائیل نداشته است. بایدن بهسرعت کارزاری به رهبری ترکیه راه انداخت که خواستار مذاکره و آتشبس شده است. بایدن نهتنها کنار اسرائیل برای هرگونه ماجراجویی آخرالزمانی نخواهد ایستاد؛ بلکه ظاهرا بنا دارد از آن فرصتی بسازد تا جامعه اسرائیل را با از دست دادن غرورش روبهرو کند تا اسرائیل جدیدی در خاورمیانه خلق شود.
نسیم تغییر در جامعه آمریکا
نتایج یک نظرسنجی معتبر که همین شش ماه پیش منتشر شد، توضیحدهنده است. پیمایش مؤسسه گالوپ درباره مواضع آمریکاییها در قبال منازعه فلسطین و اسرائیل به شکل حیرتآوری نشان میداد ۴۹ درصد از حامیان دموکراتها با فلسطینیها همذاتپنداری دارند و ۳۸ درصد با اسرائیلیها. این آمار در سال ۲۰۰۱، ۵۱ به ۱۶ به نفع اسرائیلیها بود. در نظرسنجی دیگری که امسال برگزار شد، فقط ۹ درصد از آمریکاییها اسرائیل را یک «دموکراسی پویا» توصیف کردند و ۱۳ درصد آن را یک نظام «آپارتاید» توصیف کردند. هفتهنامه تایم اوایل تابستان امسال مقالهای منتشر کرد که این پرسش را مطرح میکرد که درحالیکه آمریکاییها دیگر علاقه قدیم را به اسرائیل ندارند، پس چرا این تغییرات اجتماعی به تغییرات سیاسی شگرف منجر نمیشود. به نظر میرسد سیاست بایدن هم وارد این تغییرات خواهد شد. من تصور میکنم بایدن با وجود حمایتهای لفظی اما به روشهای متعدد دستوپای اسرائیل را خواهد بست و تماشا خواهد کرد که اسرائیل با از دست دادن غرورش با تمام تبعات سیاسی و اقتصادی ناشی از طوفانالاقصی مواجه شود.
آمار سرمایهگذاری در اسرائیل همین حالا حالتی فاجعهآمیز دارد. بلومبرگ ششم سپتامبر در گزارشی مملو از عدد و رقم تأکید کرد سرمایهگذاری خارجی در اسرائیل در اوایل سال ۲۰۲۳، ۶۰ درصد افت کرده است. سال ۲۰۲۴ حتما سال بدتری خواهد بود. جامعه اسرائیل حتی پیش از هفتم اکتبر در وضعیت ابربحرانی قرار داشت. نظرسنجیای که سه ماه قبل کانال ۱۳ اسرائیل انجام داد، نشان میداد حدود ۳۰ درصد از اسرائیلیها قصد ترک کشور را دارند و ۱۰ درصد هم مردد هستند که در اسرائیل بمانند. آمریکا اسرائیل را با این افول تنها خواهد گذاشت. بایدن مایل است تحقیر هفتم اکتبر اسرائیل را روی ریل بازگرداند. ایده بسیاری از دموکراتها در کاخ سفید این است که لازم است بالاخره پس از ۷۵ سال اسرائیل تحقیر را با همه وجود احساس کند تا بتواند تصمیم به همزیستی مسالمتآمیز با فلسطینیها بگیرد. واشنگتن مجوز هیچ حملهای که نتانیاهو را به رهبری خارقالعاده بدل کند، نخواهد داد. یورش زمینی به غزه و در دست گرفتن کنترل نظامی آن میتواند تنها گزینه باشد؛ اما تکرار دوباره تاریخ همیشه «طنزآمیز» است و بحران اقتدار را دوچندان میکند. گزینه پیشرو بمباران شدید و زیر و رو کردن غزه است، رقمزدن تلفاتی عظیم که آن هم خیلی زودتر از آنچه تصور میشود، با واکنش اروپا، ایالات متحده، کشورهای عربی و ترکیه مواجه خواهد شد. اسرائیل غزه را بارها سوزانده و آن را به جسدی خونین بدل کرده است. چیز زیادی برای کشتن و سوزاندن باقی نمانده است.
اسرائیل در مسیر فرانسه دهه ۵۰
اسرائیل در میانمدت در همان مسیری قرار خواهد گرفت که فرانسه دهه ۵۰ در مواجهه با شورشهای الجزایر قرار گرفت. زمانی که دیگر نمیشد چیزی را به تعویق انداخت. یا دستکشیدن از استعمار کشنده یا زیست در وحشت درونماندگار و دائمی و مواجهه با فروپاشی نظم اجتماعی. هیچ راه سومی در مقابل فرانسه نبود. استحاله زمانی آغاز میشود که همه گزینههای «آبروساز» بیش از حد مخاطرهآمیز به نظر بیاید. لحظه روبهروشدن با واقعیتی که تا پیش از این جور دیگری به نظر میرسید. اسرائیل هم سرانجام در مخمصمه تاریخی خود قرار گرفته است. امر ناممکن با شتاب و به فجیعترین شکل ممکن به سویش یورش آورد؛ اما گزینهای ناممکن و آخرالزمانی برای خنثیکردن آن در دست ندارد. نتیجه پذیرش تحقیر، هضم آن و فراموشی است. به قول هنری کیسینجر «فراموشی تنها چسب برای جوامعی است که جز آن راهی برای انسجام ندارند». و حقیقت این است که نوشیدن فراموشی چیز جدید خلق میکند: جامعهای جدید، قرارداد اجتماعی جدید و اسرائیلی جدید.
منبع: شرق