تهران- ایرنا- یکم آذر سالروز تولد بازیگری است که زمانی مُسن ترین بازیگر سینمای ایران بود. داریوش اسدزاده در زمان حیاتش تاریخ شفاهی سینما و تلویزیون نام گرفته بود. در این گزارش مروری داریم بر یک مصاحبه منتشر نشده با این بازیگر که چند ماه قبل از درگذشتش انجام شده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، پدربزرگ شیرین «خانه سبز» که او را در این سریال آقاجون صدا می‌زدند سال ۱۳۹۸ در ۹۶ سالگی درگذشت.

داریوش اسدزاده آرزو داشت عمرش به یک قرن برسد، ولی چهار سال قبل از آن‌که به آرزویش برسد در ۹۶ سالگی دار فانی را وداع گفت. او یک سال از مرحوم عزت‌الله انتظامی مسن‌تر بود و درگذشتش هم یک سال پس از درگذشت انتظامی اتفاق افتاد.

یک سال قبل از آن‌که آخرین صفحه عمرش ورق بخورد، مراسم بزرگداشتی برای او برگزار شد و خبرنگار فرهنگی ایرنا، پس از آن مراسم، مصاحبه‌ای با داریوش اسدزاده انجام داد. این بازیگر درباره مراسم بزرگداشتش گفت: قبلا این جور چیزها نبود. زمانی که ما جوان بودیم چیزی به اسم مراسم بزرگداشت وجود نداشت. الان این مراسم را می‌گیرند که باعث تشویق و دلگرمی می‌شود. دیگرانی که در مراسم شرکت می‌کنند هم تشویق می‌شوند. من از مراسم راضی بودم. تعدادی از دوستانم را دیدم و دلم باز شد. من کتاب‌هایی نوشتم که در این مراسم رونمایی شد. دیگران هم تشویق می‌شوند که بروند بنویسند. در مجموع کار جالب و قشنگی است.

«خاطرات تهران» و کتاب‌های ناتمام

اسدزاده از بازیگران فرهیخته و کتابخوان سینما بود که علاوه بر ایفای نقش، دست به قلم می‌برد و دانسته‌هایش را در قالب کتاب به دیگران منتقل می‌کرد. این بازیگر در دهه ۱۳۹۰ متمرکز بر نوشتن کتاب‌هایی دربارهٔ تاریخ نمایش در ایران و تاریخ تهران شد. او در ۹۵ سالگی چهارمین کتابش به نام «خاطرات تهران» را منتشر کرد که مربوط به سال‌های ۱۳۲۳ و ۱۳۲۴ می‌شد. یعنی زمانی که متفقین وارد ایران و تهران شدند. ۲۰ نسخه نمایشنامه نوشته بود که بعضا ترجمه‌ای بودند. او تا آخرین روزهای عمرش پیگیر چاپ کتاب‌هایش بود. البته کتاب‌هایی هم داشت که به قول خودش حال و حوصله ادامه دادن‌شان را نداشت. او کتابی با عنوان «گزیده‌هایی از تاریخ» را به همین دلیل نیمه کاره رها کرد.

به بازیگران می‌گفتند مطرب

به بازیگران می‌گفتند مطرب و در کوچه به ما سنگ می‌زدند. جرات نداشتیم بیرون برویماسدزاده خاطرات تلخی از نحوه مواجهه مردم قدیم با هنرمندان تئاتر داشت. سال‌هایی که مردم به جای آن‌که به هنرمندان احترام بگذارند آنها را اذیت می‌کردند. این بازیگر در این رابطه گفت: آن سال‌ها مردم تئاتر را نمی‌شناختند. در سال ۱۳۱۹ اصلا با تئاتر بیگانه بودند. در سال ۱۳۱۷ یک عده به روسیه رفتند و با تئاتر آشنا شدند. اوایل تئاترها اصلا فروش نمی‌کرد و فقط یک عده روشنفکر به تماشای نمایش می‌نشستند.

برای این که مردم را با تئاتر آشنا کنیم مجبور شدیم با اپرت و ساز و آواز شروع کنیم. تئاتر به راحتی به اینجا نرسیده است. چون قبل از تئاتر سیاه بازی بوده مردم بازیگران تئاتر را هم جزو آنها می‌دانستند. به بازیگران می‌گفتند مطرب و در کوچه به ما سنگ می‌زدند. جرات نداشتیم بیرون برویم.

مراسم خاکسپاری داریوش اسدزاده در سال ۱۳۹۸

تا هفت صبح کتاب می‌خوانم

اسدزاده در پاسخ به این سوال که چطور جزییات سال‌های پیش را به یاد می آورید اظهار داشت: من هم زیاد می‌نویسم و هم زیاد می‌خوانم. خواندن و نوشتن کار من است. برای همین حافظه من تقویت شده است. الان ادعا نمی‌کنم که مثل دوران جوانی همه چیز را به یاد می‌آورم. از آن زمان یادداشتی ندارم. ولی اتفاقات سال ۱۳۲۰ را خیلی دقیق به خاطر می‌آورم. من مرتبا با کتاب سر و کار دارم. بعضی روزها تا هفت صبح کتاب می‌خوانم و یک بعد از ظهر از خواب بیدار می‌شوم.

وی افزود: من کتاب‌های امیرارسلان و حسین کرد شبستری را می‌خواندم. به تدریج با تئاتر آشنا شدم و نمایشنامه خواندم. این تداوم باعث شده که در نود و چند سالگی کتابخوان باشم.

اسدزاده در سال‌های آخر عمرش به لحاظ جسمی و روحی توان حضور در جلوی دوربین را نداشت. او در این رابطه توضیح داد: پیشنهاد بازیگری زیاد می شود. ولی دیگر نمی توانم بازی کنم. بعضی شب‌ها خوابم نمی‌برد و باید کتاب بخوانم. بعضی روزها هم دیر از خواب بیدار می‌شود. نمی‌توانم صبح زود سر کار بروم. چرا همکارانم را اذیت کنم؟ دو سه ماه دیگر نود و شش ساله می‌شوم. نباید از من توقع زیادی داشته باشید.

مردم ایران بهترین مردم دنیا هستند

وی افزود: من هم مردم را دوست دارم. مردم خیلی خوبی داریم. بی‌نهایت صمیمی و بامحبت هستند. مردم ایران بهترین مردم دنیا هستند. نمی‌خواهم شعار بدهم. من در همه دنیا گشته‌ام. فرانسه و انگلیس رفته‌ام و ده سال آمریکا اقامت داشتم. با مردم دنیا برخورد داشته‌ام. وقتی ایران آمدم فهمیدم که محبت و کشش چه معنایی دارد.

کار هنری مخارج زن و بچه را تامین نمی‌کند

او از جمله هنرمندانی بود که به جوانان نصیحت می‌کرد که وارد حرفه بازیگری نشوند. هنگامی که از اسدزاده پرسیدم چرا چنین نظری دارد گفت: کار ما یک کار عشقی است. هنر خودش عشق است. کسی که بازیگر می‌شود نباید دنبال پول و مادیات باشد. شما با یک تار می توانید بنوازید و لذت ببرید. ولی نباید انتظار پول و ثروت را داشته باشید. کار هنری نمی تواند آینده و مخارج زن و بچه را تامین کند.

وضعیت تئاتر و سینما و موسیقی همین طور است. یک نفر ممکن است دوست داشته باشد در پشت بام کبوتر هوا کند. ولی زندگی با این کار تامین نمی شود. تمام هنرمندان اگر یک کار دیگر داشته باشند، می توانند دنبال عشق‌شان هم بروند. الان خیلی از بازیگران بیکار هستند. هنر زیبایی خودش را دارد. اما از این طریق نمی‌شود درامدی داشت.

بازیگری که کارمند وزارت دارایی بود

به همین دلیل بود که خودش در دوران جوانی کارمند وزارت دارایی شد و بازیگری را در کنار کار اداری ادامه داد. اسدزاده در رابطه با دو شغله بودنش توضیح داد: من هم رشته دارایی را خواندم و هم مدرسه تئاتر رفتم. بعد از ظهرها از ساعت ۴ بعد از ظهر مدرسه تئاتر می رفتم. من در وزارتخانه پست حساسی داشتم و تا مدیرکلی وزارت دارایی هم پیش رفتم. هنوز هم نامه‌هایش را دارم. یک مدت رییس شهرستان‌ها و کارگزینی شدم. بعد از ۲۳ سال سابقه دیدم کار هنری را بیشتر دوست دارم. خودم را بازنشسته کردم. اولش موافقت نمی‌کردند و با سختی توانستم رضایتشان را جلب کنم.

وی در سال ۱۳۹۱ از محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور وقت ایران، نشان درجه یک فرهنگ و هنر دریافت کرد. او در دوران زندگی در آمریکا، پژوهش‌هایی در دانشگاه انجام داد و دوره‌هایی را طی کرد که مدرک معادل آن از سوی یک دانشگاه ایرانی به عنوان دکترا در رشته «ادبیات هنر» ارزیابی شد.

این بازیگر پرکار در دهه ۱۳۴۰ و دهه ۱۳۵۰ در بیش از پنجاه فیلم سینمایی ایفای نقش کرد. در سال ۱۳۵۵ ایران را ترک کرد و در سال ۱۳۶۵ پس از ۱۰ سال اقامت در آمریکا به ایران بازگشت و در دو سریال سمندون و خانه سبز ایفای نقش کرد.

فیلم‌های سینمایی دو نیمه سیب، همسر، قلاده‌های طلا، یتیم‌خانه ایران، زمان از دست‌رفته و بوی کافور عطر یاس و حکایت دریا از جمله آثاری است که وی در آنها حضور داشته است. روحش شاد و یادش گرامی.