اردبیل - ایرنا - مسئول انجمن راویان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس استان اردبیل گفت: بسیج، یک فرهنگ، حس مسئولیت و منش اخلاقی است و ترویج آن در بدنه ادارات می‌تواند سطح کیفیت و کمیت خدمتگزاری و روحیه مردمداری کارمندان را ارتقا دهد.

به گزارش خبرنگار ایرنا هفته بسیج فرصت مناسبی برای یادآوری دلاوری‌ها و قهرمانی‌های ملت ایران طی هشت سال مبارزه با دشمن بعثی و دفاع از ارزش‌ها و کیان ملی و اسلامی است. جلوه‌گری ارزش‌های انسانی و اخلاقی در هشت سال دفاع مقدس در عالی‌ترین سطح ظهور و بروز داشت.به طوری که امروز از دفاع مقدس به عنوان گنجینه‌ای یاد می‌شود که می‌توان برای حل مشکلات و چالش‌های مبتلا به از آن استفاده کرد. گذشته بیش از سه دهه از آن تاریخ ضروریت بازگویی تاریخ و فرهنگ و ایثارگری‌های اقشار مختلف مردم ایران در جریان دفاع مقدس را برای برای نسل‌های جدید ضروری کرده است. 

غلامعلی دهقانی روز جمعه به مناسبت هفته بسیج در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهار کرد: امام امت بسیج را نه برای تسلیح و تجهیز مردم جهت شرکت در دفاع مقدس بلکه برای قوام کشور در برابر هجمه‌های مختلف دشمن، پایه‌گذاری کرد و امروز می توان ادعا کرد همه مردم با سلایق و طیف‌های مختلف عضو سازمان بزرگ بسیج هستند.

وی افزود: برای تقویت روحیه خدمتگزاری در بدنه ادارات، به شدت به ترویج و نهادینه شدن فرهنگ بسیج نیاز داریم چرا که کارمندانی که به آن فرهنگ ناب و اصیل باور دارند، در مواجهه با سوال‌ها و رفت و آمدهای ارباب رجوع، کم‌حوصله نمی‌شوند و حتی در صورت محدودیت قانونی برای انجام درخواست ارباب رجوع، او را با گشاده‌رویی قانع می‌کنند.

مسئول انجمن راویان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس استان اردبیل ادامه داد: برای نگهداشتن روحیه خدمتگزاری بسیجی در خودمان باید مدام به خاطرات اخلاص و صداقت رزمندگان دفاع مقدس مراجعه کنیم و با یادآوری منش و الگوهای رفتاری آنها، تعهد جوانان در برابر ملت را تقویت کنیم.

 دانش‌آموز اول دبیرستان بودم که به جبهه اعزام شدم

من غلامعلی دهقانی متولد ۱۳۴۱ در اردبیل و سرهنگ پاسدار بازنشسته هستم و حدود ۴۰ ماه در جبهه‌های جنگ تحمیلی در مناطق عملیاتی غرب و جنوب در عملیات‌های رمضان، والفجر چهار و هشت حضور داشته‌ام. سال ۱۳۶۱ که برای اولین بار به جبهه‌ اعزام شدم، دانش‌آموز اول دبیرستان "جهان علوم" در کوچه ارمنستان اردبیل بودم.

در این اعزام که به عنوان داوطلب و بسیجی حضور داشتم، عملیات رمضان را درک کردم و بزرگانی همچون شهید احمد قهرمانی مسئول انجمن دبیرستان صفویه، شهید سلیمان مظفری و از همکلاسی‌هایم شهید حسن علفیان با من بودند و سردار غلامعسگر کریمیان نیز در سال ۶۱ هم مدرسه‌ای من بود.

برای تقویت روحیه خدمتگزاری در بدنه ادارات، به شدت به ترویج و نهادینه شدن فرهنگ بسیج نیاز داریم و کارمندانی که به آن فرهنگ ناب و اصیل باور دارند، در مواجهه با سئوالها و رفت و آمدهای ارباب رجوع، کم حوصله نمی‌شوند

در عملیات والفجر هشت و آزادسازی منطقه فاو که مسئول پرسنلی و تدارکات بودم، عراقی‌ها تجهیزات و دستگاه‌های ضدشیمیایی ما را شناسایی کرده و هدف قرار دادند و با بمباران شیمیایی آنها منطقه مسموم شده بود و من به اتفاق جمعی از همرزمان دچار مصدومیت شیمیایی شدیم.

حالت تهوع شدید داشتم و چشم‌هایم پر از خون و قرمز شده بود و با کمک نیروها و با سختی به وسیله اورژانس به بیمارستان صحرایی منتقل شدم.آنجا رزمندگانی که آلوده شده بودند برای کاهش التهابات، حمام می‌کردند و البته آب گرم که نبود و من نیز به سرعت دوش آب سرد گرفتم تا قدری بهبود یابم.

به خاطر دارم که خارش پوست به شدت اذیت می‌کرد و هر چه از زمان تاثیرات شیمیایی می‌گذشت، التهابات پوستی بیشتر می‌شد به طوری که از داخل ماشین، تابلو پنج کیلومتری اهواز را مشاهده کردم اما موقع پیاده شدن در اهواز، چشمانم از شدت درد و سوزش باز نمی‌شد.

با کمک نیروهای دیگر پیاده شدم و بعد از اقامت موقت و تجویز چند آرامبخش، راهی مشهد شدیم و مدتی در بیمارستان دکتر شریعتی مشهد بستری بودم و سپس برای ادامه درمان به اردبیل منتقل شدم.

در سال ۶۶ وارد تشکیلات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم و این بار در کسوت یک پاسدار به جبهه‌ها شتافتم و تا پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در مناطق عملیاتی بودم.

مسئول انجمن راویان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس استان اردبیل

خاطره شهادت همرزم

سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر چهار شهید والامقام بنی‌هاشم معاون گردان ما بود و در مناطق کوهستانی و مرتفع پنجوین که دشمن با شدت زیر بمباران داشت، به سختی به سوی ارتفاعات حرکت می‌کردیم. در آن شرایط نیروهای قبراق و زرنگ، زودتر از بقیه به بالا می‌رسیدند و یکی از آن نیروها جوانی رعنا و قدبلند و ماه سیما به نام "عظیم بنی مشد علی" از اهالی شهرستان مشگین‌شهر استان اردبیل بود.

دشمن همه جا را می‌زد بخصوص بخش‌هایی از منطقه جنگلی و کوهستانی که درختان کمتری داشت و بازتر بود بیشتر در تیررس دشمن قرار داشت.

آن رزمنده مشگین‌شهری جلوتر از ما به بالای ارتفاعات رسیده بود ، اما زمانی که من نیز نفس نفس زنان به همراه نیروهای دیگر به بالا رسیدم، ناگهان عظیم بنی مشد علی را دیدم که از پیشانی تیر خورده و شهید شده است.

دراز کشیده بود و خون پیشانی‌اش بخشی از صورت نورانی‌اش را پوشانده بود و قلبش از حرکت ایستاده بود و ساعتی مچی‌اش کار می‌کرد، گویی خوابیده بود.

او دراز کشیده بود و خون پیشانی‌اش بخشی از صورت نورانی‌اش را پوشانده بود و قلبش از حرکت ایستاده بود و ساعتی مچی‌اش کار می کرد، گویی خوابیده بود.

موقع برگشت از آن موقعیت دشوار، آتش دشمن همچنان می‌بارید و من و چند تن از رزمندگان سعی می‌کردیم پیکر شهید بنی مشد علی را با برانکارد به پایین منتقل کنیم اما شیب زیاد مسیر، اجازه این کار را نمی‌داد و نزدیک بود جنازه سُر بخورد و از برانکارد بیفتد.

یک طرف برانکارد را روی زمین کشیدیم و طرف پایین آن را دو نفر برداشتند تا اختلاف شیب مسیر کاهش یابد و بالاخره با سختی و مشقت توانستیم آن شهید عزیز را به پایین و پشت خط منتقل کنیم.

بعد از جنگ تحمیلی، گذرم به مشگین‌شهر افتاده بود و با خود گفتم سری به گلزار شهدای این شهرستان بزنم و سلام و صلواتی برای شهدای آن دیار هدیه کنم.

لابلای مزارها ناگهان چشمم به سنگ مزار شهید عظیم بنی مشد علی افتاد و خاطره شهادت او در مقابل چشمانم زنده شد و بسیار متاثر شدم، بغض گلویم را گرفت و گریه کردم؛ روحش شاد.

روایتی از نماز صبح رزمندگان در جریان عملیات

زمان جنگ، روحیه عجیبی داشتیم و باور و اعتقاد خاصی به نیت و هدف خود از نبرد با دشمن متجاوز و ضرورت مقابله با آنها در وجود همه رزمندگان موج می زد. به طوری که خدمت به دین و میهن، فرسنگ‌ها دور از خانه و خانواده برای ما لذتبخش بود و این روحیه و مجاهدت را امروز باید در بدنه جامعه بیشتر تقویت کنیم.

خوب یاد دارم سحرگاهی در مسیری به همراه نیروها در حال حرکت بودیم و اسلحه و تجهیزات نظامی بر سر و دوش ما سوار بود و زمان اذان و نماز صبح فرارسیده بود ، فرمانده گروه که جلوتر از همه، خطر را به جان خریده و در حال حرکت بود، به نفر پشت سری خود با کمترین اشاره و صدا فهماند که زمان نماز صبح است.

نماز را در حین حرکت پشت سر هم زیر لب خواندیم و دعا کردیم، اینگونه هم به واجبات خود یعنی راز و نیاز با معبود و محبوب ازلی عمل می‌کردیم و هم از مسیر و هدف رزمی و نظامی خود عقب نمی افتادیم.

نفر پشت سری فرمانده، پیام فرمانده را به نفر پشت سری خود رساند و یک به یک همه پیام را دریافت کردیم و در همان حال بلافاصله خم شده و تیمم کردیم و به حرکت ادامه دادیم.

نماز را در حین حرکت پشت سر هم زیر لب خواندیم و دعا کردیم، اینگونه هم به واجبات خود یعنی راز و نیاز با معبود و محبوب ازلی عمل می‌کردیم و هم از مسیر و هدف رزمی و نظامی خود عقب نمی‌افتادیم.

به خدا قسم اگر این روحیه خدمت و مجاهدت در رگ و ریشه جامعه تسری یابد، هیچ مشکل غیرقابل حلی نخواهیم داشت.

اینکه امام راحل و مقام معظم رهبری مدام به پاسداشت و برجسته‌سازی فرهنگ ایثار و مقاومت و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سفارش کرده و می‌کنند، هدف این است که در این مملکت که از همه مواهب طبیعی و لازم برخوردار است، برای خدمت به مردم کم نگذاریم و نیازی به بیگانگان نداشته باشیم.

به امید روزی که فرهنگ خودباوری و خدمت با روحیه بسیجی، آنچنان در بطن و متن جامعه نهادینه شود که اثری از اختلاس، فساد، کم‌فروشی و کم‌کاری باقی نماند.

استان اردبیل با یک میلیون و ۲۸۰ هزار نفر جمعیت و ۱۲ شهرستان بیش از سه هزار و ۴۰۰ شهید والامقام را به انقلاب اسلامی تقدیم کرده است.