تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۹

اردبیل - ایرنا - شاعران و سخن‌سرایان همیشه به زلف بلند یلدا نظر داشته و آن را همچون مشاطه‌ای دلباخته، با شانه قلم آراسته و پیراسته‌اند و تماشای موج گیسوی آن شب قیرگون در آینه شعر و ادب، لطف دیگری دارد.

به گزارش خبرنگار ایرنا ، شب یَلدا یا شب چلّه به عنوان یکی از کهن‌ترین جشن‌های ایرانی در ۹ آذر ۱۴۰۱ در فهرست میراث جهانی ثبت شده‌ است و ایرانیان، گذران طولانی‌ترین شب سال و زایش روز را با دورهمی، شاهنامه‌خوانی، قصه‌گویی بزرگان خانواده و تفال به دیوان حافظ گرامی می‌دارند.

یلدا این شام سیاه و دیرپای در شعر و ادب نماد فراق یار، اطاله هجران، ظلم حکام، بی مهری روزگار و مفاهیمی از این دست است و گاه شاعری از دست گیسوی بلند این شب که سیمای نگار را از نظر دور ساخته، مویه می‌کند و گاه سخن‌سرایی به سپیده دم بعد از یلدا دل می‌بندد و امیدوار می‌نشیند.

بررسی محتوایی بازتاب‌های یلدا در شعر و ادب فارسی، لطف و حال خاصی دارد و تحلیل معنا و حتی ورود به دایره تفکر و زاویه نگاه شاعر نیز جالب است.

البته در این حوزه بیشتر به برداشت فردی اتکا می‌شود، چون استادان ادبیات معتقد هستند معنا و مفهوم اصلی و حقیقی شعر در بطن شاعر است. "المَعنَی فِی بَطنِ الشّاعِر"

یکی از زیباترین ابیات راجع به یلدا از سعدی، پیغامبر بزرگ سخن است که می فرماید:

روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف/ گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست

در این بیت با استفاده از آرایه‌های تضاد، تلمیح و مراعات نظیر تصویر زیبایی از گشوده و دیده شدن رخسار محبوب ارائه و از آن به واقعه عظیم قیامت یاد شده است.

در واقع جاذبه‌های دلبرای معشوق که در دنیا بی‌نظیر است، به قیامت تشبیه شده که با هویدا شدن آن ناز و عشوه، گویی نقاب شب از روز به عظمت قیامت برداشته می‌شود و حقیقت عیان می‌گردد.

سعدی در شعر دیگری که بر سبیل تصادف با بیت قبلی هم وزن است، این‌گونه سروده است؛

باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش / صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود

چرخ گردون هرگز نسیم راحتی و آسایش را به دل ریش و مجروح و رنج‌کشیده قسمت نمی‌کند تا دمی راحت بگیرد و آسوده خاطر شود؛ تا زمانی شب یلدا رخ برنبسته و گرفتاری‌ها و رنج‌ها تمام نشده، اثری از دمیده شدن صبح صادق و دوران رفاه و عیش نخواهد بود.

حافظ شب یلدا را به صحبت حکام تشبیه کرده است که لابد هم طولانی و ملال‌آور است و هم گریز و گزیری از آن نیست و باید شنید و تحمل کرد.

از این‌رو گفته که برای خلاصی از این تاریکی و سیاهی، به خورشید و منبع فیض و نور متوسل شوید، باشد که برآید و به صبح روشنی و آرامش برسید.

صحبت حکام، ظلمت شب یلداست/ نور ز خورشید جو، بو که بر آید

این شعر حافظ، بیتی از ناصر خسرو را به یاد می‌آورد که با شعر حافظ به نوعی قرابت معنایی دارد "رنج و عنای جهان اگر چه دراز است / با بد و با نیک بی‌گمان به سرآید"

اوحدی مراغه‌ای صریح‌تر از دیگران، یلدا را از نظر تاریکی و طولانی بودن به شب هجران تشبیه کرده و به تبع در مقابل آن، دیدار جمال یار را نیز به نوروز فرخنده مشابه دانسته است که دل عاشق با مشاهده آن، عید را تجربه می‌کند یا جشن می‌گیرد.

شب هجرانت ای دلبر شب یلداست پنداری/ رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری

سنایی شاعر و عارف سده پنجم و ششم هجری با کاربرد یلدا، معنی دیگری می‌آفریند و به انسان برای ترقی و تعالی توصیه ای جامعه شناختی ارائه می‌دهد؛

به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی/ که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا

می‌فرماید اگر به دنبال نام، آوازه و جایگاهی هستی، (چه مادی و دنیوی و چه معنوی و اخروی)، به نزد صاحب دولتی برو و با کسی که از مال دنیا یا از معارف و حکمت مایه‌ور است و صاحب دل و صاحب منصب می‌باشد، همنشین باش تا به مقصودت برسی زیرا یلدا نیز از چاکری و خدمت به حضرت مسیح، شهرت یافت.

فراموش نکنیم یلدا لغتی سریانی و به معنی ولادت و میلاد نیز هست که هم به ولادت نور و روشنایی اشاره دارد و هم به جهت نزدیکی این شب با تحویل سال میلادی، به ولادت حضرت عیسی مسیح نیز مربوط است و گذشته از اینها، یلدا را در چند منبع، نام یکی از ملازمان و همراهان مسیح نوشته‌اند.

عبید زاکانی شاعر لطیفه‌پرداز قرن هشتم، یلدا را در رباعی عاشقانه گنجانده است؛

ای لعل لبت به دلنوازی مشهور / وی روی خوشت به ترکتازی مشهور

با زلف تو قصه‌ایست ما را مشکل / همچون شب یلدا به درازی مشهور

ای معشوقه‌ای که لب همچون لعل بدخشان یا همچون گوهر قیمتی تو به دلنوازی و دلربایی شهرت دارد و ای عزیزی که روی خوش و دلفریب تو به حمله‌وری و هجوم قوم ترک و تاتار برای غصب دل و جان عاشق مشهور است، بین ما و زلف دراز و سیاه تو ماجرا و قصه‌ای مشکل و ناخوانده وجود دارد که همچون شب یلدا دراز و شنیدنی است.

سلمان ساوجی از شعرای اوایل قره هشتم هجری نیز از دست گیسوی دراز و سیاه که مانع تماشای رخسار و در حقیقت وصل به محبوب است، فریاد سر می‌دهد؛

شب یلداست هر تاری ز مویت، وین عجب کاری/ که من روزی نمی‌بینم، خود این شب‌های یلدا را

گویی هر تاز زلف تو شب یلداست و من به فردای روشن و به روزی از پس این همه شب امیدوار نیستم. البته این بیت، این تعبیر و تاویل را نیز دارد که شاعر می‌گوید من به اندازه‌ای دلباخته محبوب هستم که این همه شب یلدا (اشاره به هر تار مو) را اصلا نمی‌بینم و در نظر نمی‌آورم و این بوالعجب کاری است.

اما به نظر می‌رسد فیض کاشانی حکیم، عارف و شاعر قرن یازدهم با سرودن بیت زیر، تسلیم هجر یار شده و می‌گوید اگر هرگز روز یا چهره شما (معشوق) را مشاهده نمی‌کنم جای تعجب نیست، زیرا زلف شما صدها شب یلدا دارد و مانع دیدن رخسار و وصل دلدار می‌شود.

چه عجب گر دل من روز ندید/ زلف تو صد شب یلدا دارد

عرفی شیرازی در قرن دهم هجرای از بلندی و سیاهی شب یاس و یلدا ناامیدانه می‌نالد و می‌فرماید در هر گوشه این زندان یا موقعیت من، صد شب یلدا جا گرفته و محال است با روشنای شمع بتوان از این عمق و گستره تاریکی و یاس بتوان رهایی یافت؛ بنابراین با برافروختن شمع برای مقابله با یلدا نباید با آبروی شمع بازی کنیم.

آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن / صد شب یلداست در هر گوشهٔ زندان مرا

امیر خسرو دهلوی شاعر پارسی گوی هند، یلدا را به سپاهی بزرگ برای محافظت از چهره ماه محبوب تشبیه کرده و سروده است؛

بر رخ تو کآفت جان من است / از شب یلدا سپه آورده‌ای!

قاآنی شاعر دوره قاجار می گوید؛ از بس که دیشب وصف زلف تو را در میان داشتیم و سخن‌ها از این باب می‌گفتیم، گویی بر من و یاران در آن محفل، شبی به درازی یلدا سپری شد.

بر من و یاران شب یلدا گذشت/ بس که ز زلف تو سخن رفت دوش

پروین اعتصامی شاعر معاصر نیز که اشعار اجتماعی و سرشار از پند او مشهور است، برای شام یلدا چراغی و شمعی طلب می‌کند که ره دور است و سرمنزل بعید؛

دور است کاروان سحر زینجا / شمعی بباید این شب یلدا را

هوشنگ ابتهاج (سایه) نیز در غزلی نو تصویری بدیع برای یلدا و یاد ناگهانی یار آفریده است؛

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

پرده‌ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

دلبر نازنینی که در عالم خیال، دستی به دل عاشق کشیده ، پرده بیت‌الاحزان او را بالا زده، خلوت دل او را به خیالی خوش کرده است و در نهایت خواب روشنایی را به دیدگان خوابیده یلدا زده و یلدا را بیدار نموده و سپس از نظرها نهان شده است.

تماشای زیبایی زلف یلدا در آینه شعر و ادب، توصیفی بیش از این می‌خواهد و اینها فقط چند تار موی کوتاه از گیسوی بلندی هستند که هنگام شانه زدن بر زلف دراز سخن به دست می‌آیند؛ برای برداشتن نقاب از رخ اندیشه شعرا، مجالی فراخ و حضوری مشتاق‌تر می‌طلبد چون این قصه نامکرر، از هر زبان بارها شنیده خواهد شد.