تالاب یک زیست بوم آبی است با کارکردهای بیبدیل و متنوع که فواید محیط زیستی، اقتصادی و اجتماعیاش بر هیچکس پوشیده نیست.
تالاب بینالمللی «گاوخونی» یکی از تالابهای مهم کشور و پایاب حوضه آبریز رودخانه زایندهرود است که از سال ۱۳۴۹ بدلیل اهمیت اکولوژیکی و هیدرولوژیکی اش در «کنوانسیون رامسر» به ثبت جهانی رسید. گاوخونی کارکردهای متنوعی همچون تغذیه سُفرههای آب زیرزمینی، رونق گردشگری طبیعی، پالایش آب و هوای محیط پیرامونی، کاهش اثرات اقلیمی و تثبیت شنهای روان را داراست.
آرمیدن زندهرود بر پهنه ۴۷ هزار هکتاری گاوخونی، سالیان دراز سبب ظهور تمدن فرهنگی بزرگی برگرفته از میراث طبیعی این خطه از جغرافیای ایران زمین شده است.
«ورزنه» خاستگاه این تمدن فرهنگی و طبیعی با مردمان اصیلش، بدلیل برخورداری از ظرفیتهای بسیار از جمله مجاورت با تالاب بینالمللی گاوخونی، هویت تاریخی و فرهنگی و سطح مشارکت اجتماعی ساکنانش توانست در سال ۱۴۰۰، یعنی بیش از نیم قرن پس از ثبت تالاب گاوخونی در کنوانسیون رامسر، عنوان «شهر تالابی» را از آن خود کند.
کنوانسیون رامسر نخستین بار در شهر رامسر ایران با عضویت ۱۶۰ کشور جهان در سال ۱۳۴۹ آغاز بکار کرد، هدف این معاهده بینالمللی حفاظت از پایداری تالابهاست.
در گذر زمان، یعنی فاصله بین ثبت جهانی گاوخونی در «کنوانسیون رامسر» و ثبت نام «شهر تالابی» برای شهر ورزنه، بومیان منطقه برای پایداری گاوخونی و اکوسیستم(زیست بوم) شکنندهاش تلاشهای فراوانی کردند. آنان با این عرصه آبی پیوندی دیرین و وثیق داشته و دارند. وابستگی معیشتی حاشیهنشینان تالاب به مواهب ارزشمند اقتصادی، اجتماعی و زیستی آن، همواره محور ارزشگذاری این آبگیر بینالمللی محسوب شده و میشود.
با این حال، حفظ و حراست ژینایی و عظمت تاریخی، فرهنگی این زیست بوم بیبدیل، به کوشش، انگیزه و علاقهمندی ساکنان آن وابسته است.
ساکنان این کهن بوم ارزشمند آنگونه که در پاسداشت میراث فرهنگی این شهر، همچون بانوان سپیدپوش، قلعههای تاریخی و سُنتهای رایج بومیاش کوشیدند، بسیار بعید است که میراث طبیعی و نیاکان خود را بدست فراموشی بسپارند اما سیر تاریخی وقایع از جهانی شدن تالاب گاوخونی تا امروز حکایت از آن دارد که ما میراثدار خوبی برای آن نبودهایم.
جاذبههای گردشگری، طبیعت بکر و زیبا، سُنتهای بومی - فرهنگی، صنایع دستی برخاسته از نوع معیشت ساکنان، در زُمره توانمندیهای این منطقه است که طی اعصار گذشته همزمان با تغییر معیشت اهالی، با تخریب روزافزون همراه بوده است.
البته همزمان با اوج شکوفایی زیست بوم شهرستان ورزنه و پویایی تالاب گاوخونی در دهههای گذشته، نوع معیشت اکثر ساکنان این منطقه را کشاورزی و دامپروری تشکیل میداده است.
با روند خشکی سالهای اخیر زایندهرود و به تبع آن خشکی تالاب بینالمللی گاوخونی، زندگی مردمان حاشیه آن نیز بشدت مورد تهدید قرار گرفت. تبعات این تهدید، مهاجرت و تخریب روزافزون منابع طبیعی، تخلیه آبخوانها، اُفت سطح آبهای زیرزمینی، نابودی تنوع زیستی، هجوم ریزگرها و دهها عامل مُخرب زیستی دیگر است.
با روند کاهش منابع آبهای سطحی و زیرزمینی و تغییر الگوی بارش سالیانه و پیرو آن با تغییر معیشت ساکنان از کشاورزی و دامپروری به گردشگری ناپایدار، برداشت و جابهجایی معادن طبیعی مانند سنگ، شن، ماسه و نمک، تلاش در راستای استقرار صنعت در منطقه، همه و همه عوارضی است که چهره زیبا و بینظیر شهر تالابی و کویر ورزنه و روستاهای میراثدار اعصار گذشته را بشدت دگرگون کرده است.
روایتِ دردناک سرگذشت این ثروت ملی که میتوانست با بهرهمندی خردمندانه از توانمندیهایش قُطب اقتصادی منطقه شود، حاکی از آن است که مجموعه عوامل اقلیمی، محیطی و مدیریتی میتواند سبب تبدیل این کانون بزرگ طبیعی به انبانی از معضلات درهم تنیده اقتصادی و اجتماعی شود.
مشارکت اجتماعی، نقطه عطف جهانی ماندن تالاب گاوخونی
سیرواسیر تحولات اجتماعی حاشیهنشینان تالاب گاوخونی، همزمان با روند کاهش منابع آبی و تحریبهای محیط زیستی صورت گرفته، متخصصان و کارشناسان این حوزه را بر آن داشته است تا با رویکرد شناخت بحرانهای زیست بوم منطقه، پژوهشهای کاربردی متعددی را در این حوزه انجام دهند.
در این پیوند، انجام مطالعات محدود در باره تغییر معیشت و مهاجرت و به موازات آن فعالیتهای اجتماعی قابل ملاحظه مبتنی بر افزایش مطالبات عمومی و تلاش در راستای حفظ زیست بوم منطقه توسط فعالان محیط زیست و جوامع محلی حاشیه تالاب صورت گرفته که حاصل آن ثبت نام «شهر تالابی ورزنه» در سال ۲۰۲۲ در مجمع جهانی «کنوانسیون رامسر» است.
وضعیت بحرانی کنونی بر آن دلالت دارد که تمام این تلاشها اگرچه موثر بوده، اما هرگز کافی نبوده است و ادامه این روند، جهانی ماندن تالاب را بشدت تحت تأثیر قرار میدهد اما براستی اگر مُطالعات و مُطالبات نتوانسته است تأثیر شگرفی بر کاهش معضلات موجود در منطقه داشته باشد، پس مشکل چیست؟
داستان یک تجربه محلی
حاصل ارتباطگری و گفت و شنود فعالان محیط زیست با جوامع محلی در قالب مصاحبه و تشکیل کارگاههای تسهیلگری طی سالیان متوالی حکایت از آن دارد که همکاری و همراهی بهرهوران(دستاندرکاران) منطقه بعنوان گروههای ذینفع، نقطه عطف حل مشکلات مُبتلابه این خطه است.
جامعه محلی به سبب تعلق ذاتی و حفظ هویت اجدادی خود، همزمان با مساعی برای یافتن چرایی مشکل، بطور قطع به چگونگی ماجرا نیز میاندیشد و این جامعیت تفکر که نشأت گرفته از شناخت محیط پیرامونی و بهرهمندی همتراز با آن است، بهترین رهیافت برای گشایش این حلقه مفقوده محسوب میشود زیرا ذینفعان محلی، کُنه و بطن مشکلات را بخوبی میشناسد و تحلیل میکنند.
در کُناکنشِ مشارکت جویانه و هویت بخشانه به مردمان بومی با پیشه کشاورزی و دامداری، مُروجان محیط زیستی حضور یافته در این دیار با بهرهورانی خردمند مواجه میشوند که در تعامل فیمابین آنها نکاتی رد و بدل میشود که بخوبی مُبین شناخت مشکلات جاری و در عین حال ارائه راهکارهای مُقتضی و گرهگشاست.
پاسخهای هوشیارانه کشاورزان منطقه که فاخرانه از انتسابشان به پیشه اجدادی سخن میگویند و به آن میبالند، به مُروجان زیست محیطی موید این ادعاست:
روزگارت چگونه میگذرد: «سخت»
طریقه امرار معاشت چیست: «کاشت»
چه میکاری: «حاصل جانم.... میکاشتم»
چه برداشت میکنی:« عشق.... محبت.... پول.... غذا ....»
پس مشکل چیست: «بیآبی.... خشکیدن تالاب...»
راهحلی هم داری: «بله»
پس چرا اقدام نمیکنی:«تنها نمیشود، کمک میخواهم....»
و در این جا مُروج سکوت میکند و با درنگی اندیشه ورزانه دوباره از کشاورز ورزنه ای میپرسد.
از چه کسانی کمک میخواهی: «مسوولان، مردم، کشاورز، دامدار، صنعتگر، از همه.......»
خودت چه :«من؟ زندگیام از دست رفته است، باید همکاری کنیم، جز این، چارهای نداریم»
کشاورزان این خطه بحرانزده از بلای بیآبی بخوبی تفاوت کشاورزی نوین و سنتی را میشناسند، بین آبیاری سنتی و نوین تمایز قائلاند، به روشهای نوین و استفاده از فناوری روز معتقدند با این همه چرا هنوز با آسیب های کشاورزی ناپایدار در منطقه مواجهند.
مُروجان محیط زیست در اثنای حضورشان در ورزنه و قلمروی تالاب گاوخونی با بهرهبرداران دیگری نیز روبهرو شدند. شاغلان بخش صنعت و گردشگری که با کشف استعدادها و توانمندیهای اکوسیستم منطقه، بهرهبرداری ناپایدار و بدون توجه به ملاحظات محیط زیستی، راه امرار معاششان را در استفاده از این طبیعت زخمخورده میدانند و ناظر به این شرایط غامض و ناهنجار، ذینفعان نوپدید و نوآمده، عملاً جای ذینفعان اصلی و طبیعی و دیرپای منطقه را گرفتهاند.
از این دست تجربیات تراژیک، در توصیف سرگذشت تلخ زایندهرود و پایاب برهوتی اش بیشمار است، دیریست تفکرات سوداگرایانه مبتنی بر توسعه ناپایدار بدون توجه به توان نهفته در ذینفعان منطقه بخصوص جامعه محلی و بهرهوران اصلی، بر طبل توسعه نامتوازن میکوبد و اگر این روند ادامه یابد به حتم، این صوت حزین ناهنجار تا اعماقِ جانِ تالاب بینالمللی گاوخونی، این گوهر ارزشمند فلات مرکزی ایران رسوخ خواهد کرد.
پس بجاست که از فرصت محدود برجا مانده برای ترمیم کُهنه زخمهای وارده بر پیکر این عرصه آبی ارزشمند در حالِ افول ابدی، هوشمندانه استفاده کنیم و با پیوند امید، مشارکت، تعقل و همدلی برای جبران این بحران، از همین حالا بکوشیم.
بیشک پایداری حوضه آبریز زایندهرود نیازمند مدیریت یکپارچه است از سراب تا پایاب.
به گزارش ایرنا، تالاب بینالمللی گاوخونی واقع در شرق اصفهان، یکی از بزرگترین و مهمترین تالابهای ایران محسوب میشود و در طول تاریخ و پیش از آغاز خشکسالیهای اخیر علاوه بر ایجاد فضای فرحبخش در شرق استان، مامن پرندگان مهاجر و جانوران آبی و منبع درآمد و آسایش ساکنان این منطقه بوده اما در سالهای گذشته بدلیل تحقق نیافتن حقابه محیط زیستی آن در معرض خشکی کامل قرار گرفته است.
این تالاب به وسعت ۴۷۶ کیلومترمربع در ۱۶۷ کیلومتری جنوب شرق اصفهان در کنار شهر ورزنه و در مجاورت تپههای شنی قرار دارد.
برداشت بیرویه و غیرقانونی در بالادست، کاهش آب ورودی، تغییر اقلیم و خشکسالی و تامین نشدن حقابه طبیعی از چالشهایی عنوان میشود که حیات این عرصه آبی حیاتبخش را به خطر انداخته است.
به گفته کارشناسان، ادامه این روند میتواند تالاب گاوخونی را به کانون تولید گرد و غبار تبدیل کند و تا شعاع زیادی را تحت تاثیر قرار دهد بنابراین تامین حقابه آن ضروریست.
کنوانسیون تالابهای جهان(کنوانسیون رامسر)، شهر ورزنه در جوار تالاب بینالمللی گاوخونی در شرق اصفهان را بطور رسمی برای یک دوره سه ساله بعنوان شهر تالابی معرفی کرد و نام آن در وبسایت این کنوانسیون به ثبت رسید.
شهر ورزنه در یکصد کیلومتری شرق اصفهان قرار دارد.